لینک های روزانه
    نشانی ایمیل نویسنده
    h.ataei.n@gmail.com
    چکیده:
    به تازگی ویراستی آشفته و مغلوط از حاشیۀ ملّا شمسا گیلانی بر تعلیقۀ خَفری بر الهیّات شرح تجریدِ قوشچی از سوی مؤسّسۀ پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران و در ضمن سلسله منشورات «همایش مکتب فلسفی اصفهان» انتشار یافته است که تنها بخش مختصّ به مباحث قدرت و علم الهی از این اثر را شامل می‌شود. مقالۀ پیش‌رو با برشماری برخی از نادرستی‌ها و نابسامانی‌های بسیارِ این تصحیح از جمله: (1) خطاهای حروف‌نگاشتی، (2) ضبط‌های نادرست، (3) استفادۀ ناصحیح از علائم ویرایشی، (4) تقطیع‌ها و بندبندی‌های غلط، (5) عدم تنظیم و ارائۀ ارجاعات لازم و (6) افتادگی‌های خُرد و کلان، به نقد این ویراست پرداخته است. یادآوری این خطاها نشان می‌دهد که ویراست یادشده فاقد فائده و اعتبار مورد انتظار است و حاشیۀ ملّا شمسا گیلانی بر تعلیقات خَفری باید از نو به نحو کامل و استوار تصحیح و منتشر شود.
    کلید واژه‌ها: ملّا شمسا گیلانی، خَفری، شرح تجرید، نقد.


    چندی پیش به مناسبت برگزاری دومین همایش مکتب فلسفی اصفهان در دانشگاه اصفهان، بخشی از حاشیۀ شمس‌الدّین محمّد گیلانی ملقّب به ملّا شمسا (زنده در قرن یازدهم هجری) بر تعلیقۀ محمّد بن احمد خَفری بر الهیّاتِ شرح تجریدِ ملّا علی قوشچی، از سوی انتشارات مؤسّسۀ پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران منتشر شد (تهران، چاپ اوّل، 1396، 500 نسخه). تصحیح این اثر بر دست آقایان دکتر سَیّد محمّد علی دیباجی (دانشیار دانشگاه تهران) و حسن محسنی‌راد انجام گرفته است. این ویراست در اصل، پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد جناب آقای محسنی‌راد بوده است که زیر نظر آقای دکتر دیباجی فراهم آمده و در پردیس فارابی دانشگاه تهران از آن دفاع شده و اکنون با تحقیق و تکمیل بیشتر به چاپ رسیده است.
    طبعاً از ویراستی که حاصل تحقیقی دانشگاهی است و کمیتۀ علمی همایشی که از سوی دانشگاهی دیگر برگزار شده است نیز رأی به صلاحیت انتشار آن داده و با همکاری یک مؤسّسۀ پژوهشی انتشار یافته باشد، انتظار می‌رود ویراستی دقیق و استوار و تحقیقی عمیق و ماندگار باشد؛ امّا صد افسوس که چُنین نیست! تصحیح ارائه‌شده از اثر نامبرده، چندان آشفته و مغلوط است که به‌سختی می‌توان پذیرفت حقیقتاً حاصل تعامل چند نهاد دانشگاهی و پژوهشی نامدار با یکدیگر باشد. چنانکه از شیوۀ عرضۀ این اثر می‌توان دریافت، ظاهراً هیچ‌یک از فراهم‌آورندگان این ویراست با الفبایِ روش تصحیح انتقادی متن نیز به‌خوبی آشنا نبوده‌اند و از سر شتاب و بی التزام به ضرورتهایِ چُنین کاری به تصحیح و نشر کتاب اقدام کرده‌اند. نادرستی‌های صریح و ناراستی‌های فضیح مشهود در این ویراست، از جمله، افتادگی‌های گاه بالغ بر ده پانزده صفحه، همگی حکایت از آسان‌گیری فراوان و غَفلت بسیار مصحّحان و برگزارکنندگان همایش و ناشر کتاب در امر ویرایش و چاپ اثر دارد. اینکه چُنین ویراست آشفته‌ای چگونه به عنوان پایان‌نامه‌ای دانشگاهی پذیرفته شده و در کمیتۀ ارزیابی همایش نیز رأی به شایستگی انتشار آن داده شده مسأله‌ای شایان تأمّل جدّی است و ضرورت تجدید نظر بنیادین در شیوۀ دفاع از پایان‌نامه‌ها و چگونگیِ انتشار آثار را خاصّه در برگزاری همایش‌ها، به ما گوشزد می‌کند.
    آقای دکتر دیباجی در مقدّمۀ ویراست اثرتصریح کرده‌اند: «کار اصلی این تحقیق از آن برادر گرامی جناب آقای حسن محسنی راد است و اگر کاستی در آن دیده می‌شود از طرف نگارنده این سطور است». معنا و فحوای این سخن آن است که آقای محسنی راد کار اصلی تصحیح اثر را به‌درستی انجام داده‌اند و کاستی‌های فراوان مشهود در آن حاصل تلاش‌های جناب دکتر دیباجی است! به هر روی از آنجا که اجتهاد در برابر نص روا نیست، ظاهراً باید آقای دکتر دیباجی که راهنمایی این تصحیح را عهده‌دار بوده‌اند، مسئول آشفتگی‌های آن بدانیم!
    چنانکه از عنوان اثرِ مورد گفت‌وگو پیداست، این ویراست عبارتست از حواشی ملّا شمسا گیلانی در مباحث قدرت و علم الهی بر تعلیقات خَفری بر شرح تجرید الاعتقادِ قوشچی. ملّا علی قوشچی (د: ۸۷۹ ه‍.ق.) متکلّم نامور اشعری، بر تجرید الاعتقادِ خواجه نصیرالدّین طوسی (د: 672 ه‍.ق.) شرحی نگاشته است که به شرح جدید تجرید معروف است.1 گذشته از چاپ سنگی این اثر، به تازگی بخشی از شرح قوشچی به‌صورت انتقادی تصحیح و منتشر شده است. نگرید به: القوشجی، علاء‌الدّین علی بن محمّد، شرح تجرید العقائد، صحّحه و حقّقه: محمّد حسین الزارعی الرضایی، رائد، 1393، قم. شمس‌الدّین محمّد بن احمد خَفری (د: حدود نیمۀ قرن دهم هجری قمری)، فیلسوف برجستۀ امامی، بر بخش الهیّات این شرح (از اثبات خداوند تا مسألۀ توحید و نفی شریک) تعلیقاتی نگاشته است که به چاپ نیز رسیده.2 هم‌اکنون دو ویراست از این اثر در دسترس است:
    (1) خَفری، شمس‌الدّین محمّد بن أحمد، تعلیقه بر الهیّات شرح تجرید ملّا علی قوشچی، مقدّمه و تصحیح: فیروزۀ ساعتچیان، میراث مکتوب، چاپ اوّل، 1382، تهران.
    (2) چاپ شده در ضمن: مجموعه رسائل علوم عقلی شمس‌الدّین محمد بن احمد خفری، به کوشش: محمد برکت، 2 ج، بنیاد فارس‌شناسی، 1396، شیراز، ج 1، صص 205 _ 307.
    پس از آن شماری از عالمان از جمله ملّا شمسا گیلانی، فیلسوف نامدارِ امامیِ عصر صفوی، با نگارش پاره‌ای حواشی بر این تعلیقات، به بررسی و توضیح و گاه نقد آنها پرداخته‌اند. چنانکه گیلانی خاطرنشان کرده است، حواشی او تنها ناظر به تعلیقات خَفری نیست و گاه به متن تجرید و در مواردی نیز به عبارات شرح جدید تجرید راجع است.3«هذه معلقات اتفقت منی بفضل الله سبحانه علی مبحث الهیّات التجرید و شرحه الجدید والحاشیة التی علقها العلامة الخفری علیهما». گیلانی، شمس‌الدّین، حاشیۀ تعلیقه بر الهیات شرح تجرید احمد بن محمّد خفری، نسخۀ شمارۀ 2966 محفوظ در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، برگ 1 ب. ویراستی که در مقالۀ حاضر ارزیابی می‌شود، عبارتست از تصحیح حواشی گیلانی بر تعلیقات خَفری در دو بخش قدرت و علم الهی. در ادامه، برخی از مهمترین خطاها و نابسامانی‌های این ویراست نشان داده می‌شود تا نامُعتمَد بودن آن از یکسو، و ضرورت ارائۀ ویراست تازۀ کامل و استواری از این اثر از سوی دیگر، آشکار ‌گردد. نخست به چند اشکال مبنایی و اساسی و سپس به بعضِ اغلاط خُرد و کلان ویراست مزبور اشاره خواهیم کرد.
    نخستین اشکال اساسی بر ویراست یادشده، ناقص و ابتر بودن آن است. حواشی گیلانی بر تعلیقات خَفری شامل تمام تعلیقات خَفری در مباحث الهیّات از اثبات صانع تا اثبات صفاتی چون قدرت، علم، حیات، اراده، سمع و بصر، کلام، صدق، بقاء و توحید می‌شود امّا مصحّحان اثر تنها حواشی وی بر دو مبحث قدرت و علم الهی را انتخاب و تصحیح و منتشر کرده‌اند. اینکه چاپ بخشی از میانۀ یک اثر توجیه وجیهی تواند داشت یا نه، مسأله‌ای است که مصحّحان و ناشران کتاب باید بدان پاسخی درخور و قانع‌کننده دهند.
    ایراد بنیادین دیگر بر کار تصحیح حواشی گیلانی، مربوط است به دست‌نوشت‌های منتخب و اساس تصحیح مصحّحان. با وجود نسخ پرشماری که از حواشی گیلانی در دسترس است بگونه‌ای که تنها در فهرست فنخا حدود پنجاه نسخه از آن معرّفی شده است4 نگرید به: درایتی، مصطفی، فنخا، ج 11، صص 666 _ 669.، مصحّحان در ویراست خود فقط از سه نسخه استفاده کرده‌اند. در یک تصحیح انتقادی دقیق، در صورت وجود نسخه‌های معتبرِ متعدّد، بهره‌گیری از نسخ مختلف و استناد به آنها بر اتقان تصحیح می‌افزاید و از این‌رو تا حدّ امکان باید بدانها رجوع کرد. از این گذشته، چندین نسخۀ قدیم‌تر از این کتاب ملّا شمسا نیز هست که در زمرۀ نسخ منتخب مصحّحان قرار نگرفته است و شوربختانه از آنها در فرایند تصحیح بهره‌ای گرفته نشده. مصحّحان محترم پس از معرّفی نسخۀ حواشی گیلانی محفوظ در کتابخانۀ آیة الله گلپایگانی با شمارۀ 85/13 یادآور شده‌اند که این نسخه «قدیمی‌ترین نسخه است»5 گیلانی، شمس‌الدّین، حاشیۀ تعلیقه بر الهیات شرح تجرید احمد بن محمّد خفری در مباحث قدرت و علم الهی، ص 29. در حالی که در همان فهرست فنخا دست‌کم سه نسخۀ قدیم‌تر از این اثر معرّفی شده است!
    گذشته از اِشکالات مبنایی یادشده، دیگر نادرستی‌های خُرد و کلان ویراست مورد گفت‌وگو از همان عبارات مندرِج بر جلد کتاب آغاز می‌شود که بر روی آن، نام و نسب خَفری بجای «محمّد بن احمد» به‌اشتباه «احمد بن محمّد» نوشته شده است. در ادامه، برخی دیگر از مهمترین ایرادات و نقائص این ویراست معرّفی می‌شود.
    آ) افتادگی‌های خُرد و کلان
    یکی از نقائص اساسی ویراست حاشیۀ گیلانی، افتادگی‌ها و سقط‌های خُرد و کلان پرشمارِ اتّفاق‌افتاده در آن است. شناسایی دقیق این موارد _ که گاه نیز چَشمگیر و درازدامن است _ البتّه مستلزم مقابلۀ متن ویراسته با دست‌نوشت‌های اثر است که لابد ناشر باید پیش از انتشار این ویراست نااستوار بدان اهتمام می‌کرده و برای آن مبالغی از «اوقاف جیب» مایه می‌گذاشته! لیک گویا نکرده و نگذاشته! عجالتاً در اینجا تنها چند نمونۀ بارز و فاحشِ آن افتادگی‌ها نشان داده می‌شود:
    1) در صفحۀ 202 میان عبارت پایانی بند نخست، یعنی «بخلاف العلم کما عرفت» تا عبارت بعدی مندرِج در ویراست مصحّحان، یعنی «قوله: و نفی هذا الانکشاف کفر صریح» حدود پانزده صفحۀ ناچیز!!! از متن اثر افتاده است؛ یعنی قسمتی که بر اساس دو نسخۀ «ب» و «ج» با عبارت «قوله: علی معلولاته. هذا توهم خلاف ما حققناه سابقاً» آغاز شده و تا نزدیک پانزده صفحه بعد تا عبارت «هذا اشتباه ناش من عدم فهم کلام الشیخ و قد عرفت ما هو الحق» ادامه دارد! تمام این قسمت یکسره از متن جاافتاده است!
    2) در صفحۀ 145 دوباره به سبب افتادگیِ حادث‌شده در ویراست اثر، چند صفحه از متن رساله از قلم افتاده است! در واقع، بر اساس دو نسخۀ «ب» و «ج» میان آخرین جملۀ بند نخست ص 145، یعنی «فمن لم یجوّز کون الممکن فاعلاً إلی آخره» تا جملۀ نخستین بند بعدی، یعنی «قوله: یدل علی ذلک ما نقل سابقاً عن بهمنیار»، نزدیک سه صفحه از قلم افتاده است که از عبارت «قوله: والتأثیر لا امکان له فی صورة الایجاب ... » تا عبارت «والأوّل أنسب بالعبارة» را شامل می‌شود.
    3) در صفحۀ 165 انتهای بند دوم، پس از عبارت «الأشیاء تحصل بانفسها فی الذهن» و قبل از عبارت بعدیِ موجود در ویراست، یعنی «قوله: ان عنی بالعینیة الواقعة الي آخره»، بر اساس دو نسخۀ «ب» و «ج» افتادگی عمدۀ دیگری حادث شده که به قریب یک صفحه از متن بالغ می‌شود. در اینجا مصحّحان کتاب از عبارت بعدی، یعنی «فاتّضح لک العلم حقیقة لیس إلّا الحضور» تا عبارت «وذلک ساقط عند أهل السداد والرشاد» را از قلم انداخته‌اند!
    4) نمونۀ دیگری از افتادگی عبارات در ویراست مصحّحان را می‌توان در صفحۀ 152 مشاهده کرد که در آنجا نزدیک به یک سطر از متن اثر افتاده است. در سطر 15 از صفحۀ مزبور، همچنانکه در دو نسخۀ اساس مصحّحان یعنی نسخۀ «ب» و «ج» شاهد هستیم، میان کلمۀ «لا ینافی» و «للوجود» حدود یک سطر افتاده است: «هذا لا ینافی کون ما عدا الواجب من الممکنات المتحقّقة منتزعاً منه الوجود بالمعنی المصدری». قسمتی که زیر آن خط کشیده شده است هم‌اکنون در ویراست مصحّحان موجود نیست.
    5) همچُنین، در صفحۀ 183 در پایان بند دوم پس از کلمۀ «فتأمّل» چند سطر افتاده است که طبق دو نسخۀ «ب» و «ج» از عبارت «قوله أعراضاً أی شبیهة بالاعراض» شروع شده و تا آخر عبارت «علی سبیل التشبیه و المجاز» در چند سطر بعد ادامه یافته است.
    گذشته از این موارد، از نمونه‌ افتادگی‌های خُرد نیز می‌توان به جاافتادگی برخی کلمات در عبارت زیر اشاره کرد که فقدان آنها عبارت را مبهم و نامفهوم ساخته است _ اگرچه مصحّحان متوجّه آن نشده‌اند _ :
    «انه یجوز ان یکون مراد المصنف من قوله (والاخیر عام) ان الاخیر تفید شمول العلم بدون الضم و مع الضم الی دلایل اخر یفید اصل العلم ایضا و هذا و ان کان معنی صحیحا لکنه صرف من المتبادر.»

    (ص 160 س 11 _ 13).

    در عبارت بالا کلماتی که زیر آنها خط کشیده شده در ویراست مصحّحان جاافتاده است.
    سبب این افتادگی‌ها هر چه باشد، از وقوع آنها می‌توان بدین نکته نیز پی برد که در روند تصحیح و فرایند انتشار، گویا مقابلۀ دقیقی میان دست‌نوشت‌های اساسِ تصحیح صورت نگرفته است وگرنه مصحّحان ارجمند با مقابلۀ دو نسخۀ «ب» و «ج» از این افتادگی‌های متعدّد و درازدامن متن حتماً آگاه می‌شدند.
    ب) خوانش‌ها و ضبط‌های غلط
    در ویراست حاشیۀ شمس‌الدّین گیلانی بر تعلیقۀ خَفری خوانش‌های خطا و ضبط‌های ناصواب بسیاری راه یافته است که این امر سبب سلب اعتماد کامل از این ویراست می‌شود. شمار شایان توجّه این اغلاط نمودار سوء فهم مصحّحان از متن اثر از یکسو، و سهل‌انگاری آنها در ارائۀ متنی متین و قویم از اثر، از سوی دیگر است. در دنباله، برخی از این ضبط‌های غلط گزارش می‌شود. پاره‌ای از ضبط‌های نادرست مصحّحان، در مواضع و موارد متعدّد تجدید و تَکرار شده است که به‌منظور پرهیز از تطویل کلام، این نمونه‌ها را به‌نحو کلّی و با بیان چند مثال یادآور می‌شویم.
    1) عدم درج همزه:
    1_ ص 82 س 2: «شی من الاشیا» ← شیء من الأشیاء.
    2_ ص 85 س 14: «اراد شیاً» ← أراد شیئاً.
    3_ ص 101 س 2 و س 11: «کان المحشی» ← کأنَّ المحشی.
    4_ ص 176 س 11: «سیجیً» ← سیجیء.
    5_ ص 179 س 16: «الی» ← إلی.
    6_ همان، س 1: «اِلّا انّ» ← إلّا أنّ.
    7_ ص 111 س 14: «اصلاً / بان» ← أصلاً / بأنّ.
    8_ ص 210 س 1: «فاذا / الی / احدهما» ← فإذا / إلی / أحدهما.
    9_ ص 178 س 8: «اصول اساطین» ← أصول أساطین.
    10_ ص 156 س 17: «امّا الاول فلانه» ← أمّا الأوّل فلأنّه.
    2) ثبت «ه» بجای «ة» یا عکس آن:
    1_ ص 87 س 4: «المشیه» ← المشیئة.
    2_ ص 88 س 14 و ص 90 س 18: «آخرة» ← آخره.
    3_ ص 90 س 17: «المناقشه» ← المناقشة.
    4_ ص 91 س 14 و ص 94 س 5: «المعارضه» ← المعارضة.
    5_ ص 93 س 9: «الیومیه» ← الیومیّة.
    6_ ص 94 س 2 از آخر: «المناسبه» ← المناسبة.
    7_ ص 95 س 3: «الأشعریه» ← الأشعریة.
    8_ ص 107 س 15: «معلولة» ← معلوله.
    9_ ص 240 س 10: «فعلة» ← فعله.
    10_ ص 226 س 5: «منطبقه او غیر منطبقه» ← منطبقة أو غیر منطبقة.
    11_ ص 175 س 11: «الحاشیه المعنونه» ← الحاشیة المعنونة.
    12_ ص 137 س 10: «واختارة» ← واختاره.
    3) درج «ی» بجای «ي» و عکس آن:
    1_ ص 97 س 9: «سوي» ← سویٰ.
    2_ ص 97 س 12: «انتهي» ← انتهیٰ.
    3_ ص 99 س 5: «علي» ← علیٰ.
    4_ ص 107 س 5: «اقوي» ← أقویٰ.
    5_ ص 136 س 1: «الي» ← إلیٰ.
    6_ ص 140 س 2: «معني» ← معنیٰ.
    7_ ص 140 س 6: «هی» ← هي.
    8_ ص 171 س 9 و 10: «تعالي» ← تعالی.
    9_ ص 178 س 5: «یعنی» ← یعني.
    10_ ص 190 س 1: «فی» ← في.
    افزون بر اغلاطِ مکرّر مزبور، بعضی دیگر از خوانش‌ها و ضبط‌های نادرست نیز در متن ویراسته قابل مشاهده است. برای نمونه، در صفحۀ 83 سطر 8 عبارت «بالمفاسد» به اشتباه به صورت «بالمفاسده» مکتوب شده است. درخور توجّه است که در دو نسخه از سه نسخۀ مورد استفادۀ مصحّحان، یعنی نسخه‌های «ب» و «ج»، همین ضبط «بالمفاسد» وارد شده و اگر مصحّحان بدین امر توجّه می‌داشتند شاید دچار خطا در تشخیص ضبط صحیح کلمه نمی‌شدند. عجیب است که دو مصحّح ارجمند حتّی به این ضبط صحیح به عنوان نسخه‌بدل هم اشاره‌ای نکرده‌اند! این امر دقّت آنها را در مقابلۀ دست‌نوشت‌ها با یکدیگر جدّاً زیر سؤال می‌برد.
    نمونۀ دیگر آنکه در عبارات پایانی صفحۀ 202 این جمله ذکر شده که: «و کان الشیخ لو کان عالماً بانه یظهر بعده مثل اولئک الأکابر المستعنی بغیر اسلوب تصنیفه بحیث لم یبق مجال توهم لأحد من أدنی المتعلمین». عبارت نامفهوم «المستعنی بغیر» حاصل خوانش نادرست مصحّحان از کلمات دست‌نوشت‌ها است و ضبط صحیح آنها عبارتست از: «المُشَنّعین یغیّر». در نتیجه، صورت صحیح عبارت پیشگفته از این قرار خواهد بود:
    «و کان الشیخ لو کان عالماً بأنّه یظهر بعده مثل اولئک الأکابر المُشَنّعین یُغیّر أسلوب تصنیفه بحیث لم یبق مجال توهم لأحد من أدنی المتعلمین».

    گفتنی است که مصحّحان ارجمند ضبط صحیح «المُشَنّعین» را _ که به‌نحوی آشکار در دو نسخۀ «ب» و «ج» آمده است _ در پاورقی گزارش کرده‌اند و ضبط نادرست «المستعنی» را برای قرار دادن در متن برگزیده‌اند! به چه معنا و با کدام مستمسک؟! الله أعلم.
    افزون بر موارد پیشین، برخی دیگر از ضبط‌هایِ غلط ویراست مورد گفت‌وگو، در جدول زیر نشان داده می‌شود:

    ردیف

    نشانی
    ضبط غلط متن

    ضبط درست
    1

    ص 93 س 13
    المفارضة

    المعارضة
    2

    ص 89 س 11
    جواب النقص

    النقض
    3

    ص 90 س 1
    إما اولاً

    أمّا أوّلاً
    4

    ص 91 س 17؛ ص 92 س 1 و س 4 و س 6
    المنصف

    المصنّف
    5

    ص 106 س 4
    مرفوع

    مدفوع
    6

    ص 107 س 5
    اکدّ

    آکد
    7

    ص 117 س 13
    مرض من

    مرض
    8

    ص 121 س آخر
    فإنّ

    فإن
    9

    ص 122 س 15
    لابتصور

    لا یتصوّر
    10

    ص 124 س 15
    یذم

    یلزم
    11

    ص 127 س 12
    متکمنا

    متمکّناً
    12

    ص 127 س 12
    الاطراف صدورٌ لمصلحة

    إلا طرفاً صدر لمصلحة
    13

    ص 133 س 1
    تناهیه

    متناهیة
    14

    ص 134 س 2
    بقدم

    بعدم
    15

    ص 136 س آخر
    ظرف

    طرف
    16

    ص 138 س 4
    الإعراض

    الأعراض
    17

    ص 140 س 3
    بفعل

    یفعل
    18

    ص 142 س 16
    الصانع

    صانع
    19

    ص 143 س 2
    لکن

    لکلّ
    20

    ص 145 س دوم از آخر
    الخیر

    للخیر
    21

    ص 147 س 8
    بالثربا

    بالثریّا
    22

    ص 147 س 9
    الکفرة

    کفرة
    23

    ص 147 س 10
    الظاهر

    بظاهر
    24

    ص 151 س 2
    علم تعالي

    علمه تعالی
    25

    ص 136 س آخر
    قدر

    قد
    26

    ص 151 س 4
    ادع

    ادّعی
    27

    ص 152 س 2
    بالنسبته

    بالنسبة
    28

    ص 152 س 6
    حقیقاً

    حقیقیّاً
    29

    ص 152 س دوم از آخر
    کمالات

    کمالاته
    30

    ص 161 س 18
    موجه

    وجه
    31

    ص 162 س 2
    او کان

    و کان
    32

    ص 169 س 16
    تجسم

    تجشّم
    33

    ص 173 س آخر
    شئیته

    فی شیئیّته
    34

    ص 175 س 9
    الخبر

    الحبر
    35

    ص 182 س 18
    العلم

    لعلم
    36

    ص 183 س 4
    فی

    من
    37

    ص 184 س 8
    العلوم

    المعلوم
    38

    ص 198 س 10
    الحضورة

    الحضور
    39

    ص 198 س 12
    الحیثیتة

    الحیثیّة
    40

    ص 201 س 2
    بتصورها

    یتصورها
    41

    ص 201 س 14
    القرض

    الغرض
    42

    ص 201 س 16
    ظلی

    الظلی
    43

    همان
    بخصوص

    لخصوص
    44

    ص 202 س 5 و 6
    وجود رابطه

    وجود رابطی
    45

    ص 203 س آخر
    الاعلی

    إلّا علی
    46

    ص 204 س آخر
    الطیف

    اللطیف
    47

    ص 209 س 11
    الی

    الّتی
    48

    ص 215 س 8
    اشارة

    الإشارة
    49

    ص 217 س 9
    النوعیتُه

    النوعیّة
    50

    ص 240 س 7
    مما

    فما

    همچُنین، مصحّحان محترم اثر گاه ضبط غلط کلمه یا عبارتی را بر ضبط درست آن ترجیح داده، ضبط نادرست را در متن نهاده‌اند و ضبط درست آن را در پاورقی. برای نمونه، در صفحۀ 84 سطر 12 عبارت را چُنین درج کرده‌اند: «فتمحض وجود العالم بعد عدمه لایثبت إلا نفی الایجاب المذکور» آنگاه ضبط درست «فبمحض» را _ که در نسخۀ «ب» وارد شده است _ بجای متن در بخش گزارش نسخه‌بدلها قید کرده‌اند. معلوم است که در اینجا خوانش «فتمحض» معنای محصّلی ندارد و ضبط درست همان «فبمحض» است.
    نیز در صفحۀ 111 سطر 11 عبارت بدین شَکل ارائه شده است: «لأنّه (قدس سره) لم یقل وجود العالم بعد عدمه لما سبق بنفي الایجاب حتي یرد علیه ... ». در این عبارت، ضبط مختار مصحّحان، یعنی «بنفي» نادرست است و ضبط درست آن همان «ینفي» است که در پاورقی گزارش شده است.
    به همین نحو در صفحۀ 130 سطر 4 عبارت به‌نحو مغلوطی چُنین ویراسته شده: «کون العلم عین الذات غیر مضمر. اذ المقصود لاثر العلم بالاصلح». هر دو ضبط «مضمر» و «لاثر» نادرست است و گمراه‌کننده و صورت صواب آنها همان ضبط‌هایی است که در پاورقی گزارش شده و به‌ترتیب عبارتست از: «مضرّ» و «أثر». بر این اساس، ریخت صحیح عبارت مزبور بدین قرار است: «کون العلم عین الذات غیر مضرّ؛ إذ المقصود أثر العلم بالأصلح».
    معلوم نیست دو مصحّح گرامی از عبارت پیشگفته بدانگونه که ویراسته‌اند، چه برداشتی داشته‌اند!
    نمونه‌ای دیگر از همین دست اشکالات، در صفحۀ 135 سطر 13 قابل مشاهده است که در عبارت «یعنی ان مناط ظاهر عبارة الشارح هو حدوث الارادة» مصحّحان ضبط درست «مفاد» را بجای متن در پاورقی ذکر کرده‌اند. همین اشتباه، باری دیگر، چند سطر بعد (ص 136 س 3) نیز رخ داده و در عبارت «لأن مناطها بحسب الظاهر هو کون الارادة غیر الذات» ضبط غلط «مناطها» در متن نهاده شده و ضبط درست «مفادها» در پاورقی.
    همچُنین در صفحۀ 187 سطر 13 عبارتی بدین صورت وارد شده است: «و کان کلام الشیخ فی الاشارات لنفی برائة عما أوردوه من الایرادات». ضبط «لنفی» در عبارت منقول _ به شهادت دو نسخۀ «ب» و «ج» و نیز عبارتی که خود مصحّحان در صفحۀ 202 بدین نحو ویراسته‌اند: «و قد عرفت ان کلام الشیخ لفی براءة عما توهم من کلامه و عما رموه» _ نادرست است و صورت صحیح آن همان «لفی» است که مصحّحان در پاورقی گزارش کرده‌اند! همین اشتباه دوباره در صفحۀ 195 سطر 7 نیز رخ داده که در آن ضبط نادرست «نفی» در متن گذاشته شده: «قد عرفناک ان کلام الشیخ نفی برائة عمّا رُمِیَ به» و ضبط درست «لفی» در پاورقی.
    نمونۀ دیگر اینکه در صفحۀ 222 سطر 4 در عبارت «فلا یتحشی علی هذا احاطة علم الواجب تعالی بجمیع الاشیاء» بجای ضبط غلط «فلا یتحشی» _ که با لحاظ آن معلوم نیست چه معنای مناسب و محصّلی از عبارت مزبور می‌توان دریافت _ ضبط درست «فلا یتمشّی» که در پاورقی گزارش شده می‌بایست در متن قرار می‌گرفت.
    پ) اغلاط چاپی و حروف‌نگاشتی
    یکی از اشکالات اساسی ویراست مورد بررسی وجود اغلاط حروف‌نگاشتی پرشمار در آن است. گاه اغلاط چاپی چُنان واضح و فاضح است که شگفتی خواننده را موجب می‌شود و این پرسش را فرا روی او قرار می‌دهد که: چگونه این اغلاط آشکار از زیر نظر آن همه افراد عامل و ناظر و داور و ناشر این ویراست گذشته است و هیچ‌یک متوجّهِ آنها نشده‌اند؟!
    یک نمونۀ روشن این اغلاط چاپی در صفحۀ 87 کتاب سطر 8 قابل ملاحظه است که حروف چندین کلمه به‌صورت مقطّعه اینگونه چاپ شده است: «ف‌ي‌ص‌ح‌‌ّب‌ه‌ذا‌ ا‌ل‌إع‌ت‌ار أن‌ع‌دم ال‌ع‌ال‌م»!
    نظیر همین اشکال و عبارت طِلسم‌گونه، چند صفحه بعد در صفحۀ 95 سطر 5 نیز دیده می‌شود: «ای‌ض‌اٍک‌ال‌م‌ص‌ن‌ف وغ‌ی‌ره، ف‌ل‌ا ی‌ص‌ح‌ ل‌ه‌م»!
    سیاهۀ شمار دیگری از اغلاط حروف‌نگاشتیِ ویراست مزبور به شرح زیر است:
    1) ص 16 س 11: «ارداتمندان» ← ارادتمندان.
    2) ص 81 س 3: «العام» ← العالم.
    3) ص 86 س 10: «المتعزله» ← المعتزلة.
    4) ص 91 س 1: «لإنه» ← لأنه.
    5) ص 92 س 15 و ص 94 س 8: «أدعاه» ← إدّعاه.
    6) ص 110 س 3: «بأجماع» ← بإجماع.
    7) ص 112 س 1: «المللیین» ← الملّیین.
    8) ص 113 س 9: «توضیحهٌ» ← توضیحه.
    9) ص 116 س 6: «المسبببة» ← المسببیّة.
    10) ص 117 س 8: «السبیه و المسببه» ← السببیّة و المسببیّة.
    11) ص 118 س 2: «باسلسلة» ← بالسلسلة.
    12) ص 118 س 11: «بهذالاعتبار» ← بهذا الاعتبار.
    13) ص 128 س 14: «فسرّها» ← فسّرها.
    14) ص 134 س 5: «بیحث» ← بحیث.
    15) ص 134 س آخر: «بیناً» ← بیّنّا.
    16) ص 135 س 10: «الشثي» ← الشيء.
    17) ص 140 سطرهای 16 و 17: «انتقاء» ← انتفاء.
    18) ص 143 س 9 و ص 144 سطرهای 16 و 18: «للحتیاج» ← للاحتیاج.
    19) ص 144 س 1: «للازم» ← اللازم.
    20) ص 145 س 6: «المقدرویة» ← المقدوریّة.
    21) ص 147 س 10: «الخبر» ← الخیر.
    22) ص 147 س 18: «الشنویه» ← الثنویة.
    23) ص 151 س 16: «شائه» ← شأنه.
    24) ص 152 س 14: «حل سلطانه» ← جلّ سلطانه.
    25) ص 153 س دوم از انتها: «فلیزم»← فیلزم.
    26) همان: «باته» ← بذاته.
    27) ص 154 س 3: «صرفهً» ← صرفه.
    28) ص 155 س 2: «بعیر» ← بغیر.
    29) ص 156 س 9: «لم یکن» ← لم یمکن.
    30) ص 162 س 7: «و.العم» ← و العلم.
    31) ص 170 س آخر: «الطیف» ← اللطیف.
    32) ص 175 س دوم از آخر: «التغّیر» ← التغیّر.
    33) ص 176 س 11: «سیجیً» ← سیجیء.
    34) ص 178 س 14: «مناطٌ» ← مناط.
    35) ص 180 س 7: «منکشفّة» ← منکشفة.
    36) ص 187 س 7: «الحکاء» ← الحکماء.
    37) ص 188 س 1: «مباینًة» ← مباینة.
    38) ص 188 س 5: «متبانیّة» ← متباینة.
    39) همان، س 8: «متبانیة» ← متباینة.
    40) ص 197 س 2: «التمثلة» ← المتمثّلة.
    41) ص 198 س 5: «فاالنفس» ← فالنفس.
    42) ص 200 س 200: «بلحکم» ← بالحکم.
    43) ص 202 س 5: «حصولو» ← حصول و.
    44) ص 203 س 13: «اشریعة»: ← الشریعة.
    45) ص 210 س 1: «جرئیه»: ← جزئیّة.
    46) ص 214 س دوم از آخر: «باسبابهها» ← بأسبابها.
    47) ص 214 س آخر: «فی فی شخصه» ← فی شخصه.
    48) ص 223 س 3: «الطیف» ← اللطیف.
    49) ص 218 س 10: «مقصودٌه» ← مقصوده.
    50) ص 226 س 4: «المنصف» ← المصنف.
    ت) اغلاط نحوی آشکار در ضبط کلمات
    گذشته از اغلاطی که در اثر خوانش‌های نادرست در متن ویراسته راه یافته است، پاره‌ای از ضبط‌های نادرستِ موجود در متن از گونۀ اغلاط نحوی صریح است که با اندکی دقّت ممکن بود از درج آنها جلوگیری شود. پاره‌ای از این اغلاط به شرح زیر است (ابتدا ضبط غلط و سپس ضبط صحیح نشان داده می‌شود):
    1_ ص 81 س 7: «حتّی یکون للعدم تقدّماً ذاتیاً علی الوجود او طبیعیاً» ← تقدّمٌ ذاتيٌ أو طبیعیٌ.
    در عبارت یادشده کلمۀ «تقدّماً» اسم برای «یکون» است و به همراه دو وصف «ذاتیاً» و «طبیعیاً» باید مرفوع باشد. جالب توجّه است که در یکی از دست‌نوشت‌های مورد استناد مصحّحان، یعنی نسخۀ «ب»، عبارت پیشگفته به همین صورت صحیحِ «تقدّمٌ ذاتيٌ أو طبیعیٌ» درج شده است امّا مصحّحان بدان توجّهی نکرده و حتّی در بخش نسخه‌بدلها هم آن را گزارش ننموده‌اند.
    2_ ص 82 س 2: «ولم یکن شی من الاشیا سوی ذاته المقدس موجود. أو ما سوی الله تعالی کان معدوماً» ← موجوداً و ما سوی الله.
    در عبارت مزبور کلمۀ «موجود» خبر برای «لم یکن» است و باید منصوب باشد در حالی که مرفوع درج شده است. شگفتا که در نسخۀ «ب» که از نسخ اساس تصحیح بوده نیز عبارت به شَکل صحیح کتابت شده ولی مصحّحان ارجمند با خوانش نادرست خود، عبارت صحیح «موجودا و» را به صورت غلط «موجود أو» ثبت کرده‌اند. اینکه مصحّحان کتاب، چه درک و دریافتی از این عبارات داشته و چگونه آنها را خوانده‌اند، مسأله‌ای درخور تأمّل است.
    3_ ص 98 س 8: «فلایکون التوقف علی الشرط الحادث أمراً ممکن» ← ممکناً.
    کلمۀ «ممکن» در عبارت بالا وصف «أمراً» است و باید همچون موصوف خود منصوب باشد. بنابراین ضبط صحیح این کلمه «ممکناً» است.
    4_ ص 100 س آخر: «فإنه لم یکن موجب تاماً» ← موجباً.
    کلمۀ «موجب» خبر برای «لم یکن» است و طبق قواعد زبان عربی باید منصوب باشد. بر این اساس، ضبط درست کلمه «موجباً» است و «موجب» ضبطی ناصواب و مخالف با قواعد ابتدایی زبان عربی است.
    5_ ص 145 س 4: «فیکون جمیع الموجودات صادرةٌ عنه تعالی بالارادة والاختیار» ← صادرةً.
    کلمۀ «صادرة» خبر برای «فیکون» است و طبق دستور زبان عربی باید منصوب باشد. بر این اساس، اعراب صحیح آن «صادرةً» است.
    6_ ص 146 س 15: «أن عدم المعلول مستنداً إلی عدم العلة» ← مستندٌ.
    کلمۀ «مستنداً» خبر برای «أنّ» است و طبق قواعد زبان عربی باید مرفوع باشد. بر این اساس، ضبط صحیح آن کلمه «مستندٌ» است. شایان توجّه است که در دو نسخۀ «ب» و «ج» ضبط کلمه به همین صورت صحیح «مستندٌ» آمده است امّا ظاهراً عدم التفات به قواعد زبان عربی و اهمال در مقابلۀ دقیق نسخ اساسِ تصحیح، زمینه‌ساز خطای مصحّحان در ضبط این کلمه شده است.
    7_ ص 202 س 10: «ان الاتصاف بالسواد لا یحصل بمحض الوجود رابطی» ← الرابطی.
    کلمۀ «رابطی» صفت برای «الوجود» است و همانطور که در دو نسخۀ «ب» و «ج» آمده، باید همچون موصوفش معرفه باشد؛ بنابراین ضبط درست کلمۀ یادشده «الرابطی» است.
    8_ ص 202 س 16: «ان الکلام الشیخ لفی براءة عما توهم» ← کلام.
    در عبارت بالا کلمۀ «الکلام» مضاف است و باید بدون «ال» درج شود. پس ضبط صحیح این کلمه «کلام» است.
    9_ ص 208 س 4: «لان الکلام فی تصحیح جواز کون امراً واحداً بعینه معلوما» ← أمرٍ واحدٍ.
    ترکیب «امراً واحداً» در عبارت بالا، مضاف‌الیه «کون» است و همانگونه که در دو نسخۀ «ب» و «ج» وارد شده باید هر دو جزء آن مجرور باشد.
    10_ ص 208 س 5: «فیجب ان یکون امراً واحداً بعینه معلوما للعالمین» ← أمرٌ واحدٌ.
    ترکیب «امراً واحداً» در عبارت فوق اسم برای «یکون» است و باید مرفوع باشد. پس ضبط درست آن عبارتست از: «أمرٌ واحدٌ».
    11_ ص 130 سطر 16: «القائلین بکون الإرادة مفیدةٌ للوجوب» ← مفیدةً.
    چنانکه می‌دانیم، بر اساس قواعد زبان عربی، خبر «کان» منصوب است و بنا بر این، ضبط و اعراب درست کلمۀ «مفید» عبارتست از: «مفیدةً».
    12_ ص 131 سطر نخست: «کون الصفات عیناً له تعالی أو زائدةٌ علیه» ← زائدةً.
    کلمۀ «زائدةٌ» که مرفوع اعراب‌گذاری شده، خبر «کون» است و باید منصوب باشد، یعنی: «زائدةً».
    13_ ص 179 سطر 7 : «أن واجب الوجود لذاته عقل لذاته و عاقل و معقولً لذاته» ← معقولٌ.
    کلمۀ «معقول» خبر «أنّ» است و باید مرفوع باشد، حال آنکه به صورت غلط «معقولً» نوشته شده است!
    14_ ص 205 سطر 12: «فقولِهم هذا یفضی الی نفی العلم» ← فقولُهم.
    کلمۀ «فقولهم» مبتدا است و باید مرفوع باشد ولی مصحّحان آن را با اعراب مجرور بدین شَکل ثبت کرده‌اند: «فقولِهم».
    بهتر بود مصحّحان شتابکار کتاب که وقت و دقّت کافی در ضبط حرکات مبذول نداشته‌اند، بجای ثبت نادرست اعراب کلمات، متن را به‌صورت ساده ارائه می‌نمودند تا خوانندگان خود به شَکل و اعراب کلمات بپردازند.
    ث) عدم استفاده از نشانه‌های ویرایشی یا استفادۀ نادرست از آنها
    در جای‌جایِ متن ارائه شده، نمونه‌هایی از عدم استفاده یا کاربرد نادرست علائم ویرایشی قابل مشاهده است. نمونه‌هایی از این خطاهای ویرایشی به‌شرح زیر است:
    1_ در ص 142 سطرهای 10 _ 12 مصحّحان با کاربرد نابجای نشان نقل‌قول و گیومه عبارتی از ملّا شمسا گیلانی را به‌اشتباه در مقام گفتاوردی از خواجه نصیر نشانده‌اند:
    وقد عرفت فيما سبق، أنه لانزاع بين الحكماء و المتكلمين الا في قدم العالم و حدوثه و ان الحكماء لاينفون القدرة و الاختيار بل هم مثبتوا القدرة والاختيار علي ما نقلنا عن المصنف قدس سره في شرح الاشارات: «و اعلم ان بعض الشارحين قال في شرح قول المصنف و عمومية العلة يستلزم عمومية الصفة».

    در عبارت بالا قسمت «واعلم ان بعض الشارحین ....» سخن گیلانی است که به سبب کاربرد نابجای دونقطه و گیومه هم‌اکنون به صورت نقل قولی از خواجه نصیرالدّین طوسی درآمده است! در واقع، مصحّحان باید قسمت «واعلم ان بعض الشارحين....» را به عنوان آغاز یک مطلب جدید در بندی جداگانه درج می‌کردند.
    2_ ص 87 س 1: «قلنا: إنّ عدم العالم ممکنٌ بالنظر الی ذاته. لامتناع زوال الامکان الذاتی عنه».
    در عبارت بالا بین دو کلمۀ «ذاته» و «لامتناع» به‌اشتباه نقطه گذاشته شده است، در حالی که باید از نشان نقطه‌ویرگول استفاده می‌شد. این اشکال ویرایشی در موارد متعدّد دیگری نیز تَکرار شده است.
    3_ ص 104 سطرهای 8 _ 9: «اذا کانت طبیعة مّا من الطبائع قدیمة غیر القدم الزمانی. فلا یتصور ذلک الّا بأن یکون ...».
    معلوم نیست به چه دلیل مصحّحان اثر با درج نقطه پس از کلمۀ «الزمانی» بین شرط و جزای آن فاصله انداخته و آنها را از یکدیگر منقطع کرده‌اند.
    4_ ص 128 سطرهای 7 _ 8: «و یتفرع علیه نفي القدرة. و اثبات الایجاب.».
    در اینجا نیز بِنادُرست پس از کلمۀ «القدرة» نقطه گذاشته شده که به نحو نامناسبی میان عبارت دوم که بر عبارت نخست عطف شده فاصله انداخته است.
    5_ ص 81 س 9: «و إلّا لزم قدمُ اثره «أی العالم»، لکون الموجد قدیماً».
    علّتِ قراردادن عبارت «أی العالم» در گیومه معلوم نیست و ظاهراً وجهی برای آن وجود ندارد.
    افزون بر اشکالات پیشگفته، گاهی نیز استفاده نکردن مصحّحان از نشانه‌های ویرایشی مناسب، زمینه‌ساز خطای خواننده در فهم متن کتاب می‌گردد. برای نمونه، در صفحۀ 90 بند سوم که گیلانی نقل‌قولی را از خواجه نصیرالدّین طوسی آورده است، قرار ندادن عبارات خواجه در میان دو گیومه و فاصله نینداختن میان آن و کلمات گیلانی موجب خَلط عبارات گیلانی با گفتاورد از خواجه نصیر شده است. در این بند، از قسمت «أن الفلاسفة» تا «مستند الیه» بازگفت عبارات خواجه در شرح اشارات است و از بعد آن، یعنی از «وهذا صریح» تا آخر بند در واقع متعلّق به گیلانی است. در ویراست مصحّحان، تمام این عبارات بی‌هیچ فاصله در پی هم به نحو زیر آمده و برای خواننده فصل ممیّزی میان آنها قرار داده نشده است:
    «قال المصنف المحقق (قدس سره) فی شرح الإشارات ما محصّله: أنَ الفلاسفة لم يذهبوا الى ان القديم يمتنع ان يكون فعلاً لفاعل مختار ولا الى أنَ المبدأ الأول ليس بقادر مختار بل إلى أنَ قدرته و اختياره لاتوجبان كثرة في ذاته و أنَ فاعليته ليست كفاعلية المجبورين من الطبايع الجسمانية و انه تامٌّ فی الفاعلية و أنَ العالم ازلی مستندالیه و هذا صريح في أنَ الفلاسفة لانزاع لهم مع المتكلمين في ثبوت القدرة و الاختيار للواجب تعالی.».

    نمونۀ دیگری از استفادۀ نادرست مصحّحان اثر از نشانه‌های ویرایشی، در صفحۀ 127 سطر سوم از انتها در عبارت «و ان لم یکن کذلک بل اختارة الفاعل لمصلحة و هو راي، انه خیر من مقابلة ... » مشهود است که در آن، درج نابجای ویرگول پس از کلمۀ «رای»، سبب فاصله افتادن میان فعل «رأیٰ» و مفعولش، یعنی «أنّه خیر من مقابله» شده است.
    عدم استفاده از علائم ویرایشی در مواضع دیگری از کتاب نیز قابل ملاحظه است؛ مثل این‌که در صفحۀ 102 در انتهای بند 2 جمله با کلمۀ «جدل» تمام شده است بی‌آنکه در آخر آن نقطه‌ای نهاده شده باشد.
    ج) تقطیع‌های ناگهانی و نابجا در متن
    در مواردی، چه در مقدّمۀ کتاب و چه در اصل اثر، متن به‌طور ناگهانی دچار تقطیع شده است؛ یعنی به‌اشتباه بندی تازه ایجاد شده است که طبعاً این امر در روند خوانش و فهم متن اخلال ایجاد می‌کند. پاره‌ای از این تقطیعاتِ غلط، ناشی از اشتباهات ویراستارانه است و بعض دیگر، به سبب سوء فهم و عدم درک صحیح از عبارات اثر. در ادامه، نمونه‌هایی از هر دو نوع تقطیع‌های نابجا گزارش می‌شود:
    1_ ص 17 سطرهای 15 _ 17 که بین دو کلمۀ «نسخه» و «شماره 307» بندی به‌خطا ایجاد شده است!
    2_ ص 86 سطرهای 15_ 16 که باز بین دو کلمۀ «فلا شک فی» و «تحقّقه» بندی به‌خطا ایجاد شده است!
    3_ ص 101 سطرهای 5 _ 6 که بار دیگر میان دو عبارت «مع ذلک» و «ذکر الموجب» بندی به‌خطا نهاده شده است!
    4_ ص 180 سطرهای 3 _ 4 که دیگربار میان دو عبارت «لیست بعلم حقیقة» و «لانک قد عرفت» بندی به‌خطا نهاده شده است!
    5_ ص 196 سطرهای 9 _ 10 که بین دو عبارت «فیلزم تکثر الصور» و عبارت «والحال انکم قلتم انه لا یتضاعف الصور» که دنبالِ هم هستند، به‌اشتباه بندی ایجاد شده است.
    چ) خطا یا سهل‌انگاری در گزارش نسخه‌بدلها
    مصحّحان کتاب گاه در گزارش نسخه‌بدلها نیز دچار اهمال و سهل‌انگاری یا خطا شده‌اند. برای نمونه در صفحۀ 127 سطر 12 پس از درج عبارت «لم یصدر عنه الاطراف صدورٌ لمصلحة رآه» در پاورقی پنجم یادآور شده‌اند که در دو نسخۀ «ب» و «ج» بجای «صدورٌ» ضبط «صدره» آمده است. این در حالی است که با مراجعه به دو نسخۀ مزبور معلوم می‌شود که ضبط مکتوب در آنها «صدر» است و نه «صدره».
    مصحّحان همچُنین در گزارش اختلاف نسخ کوتاهی شایان توجّهی روا داشته‌اند. از برای نمونه در صفحۀ 142 سطر 14 در نسخۀ «ب» پس از کلمۀ «معني» کلمۀ «عام» وارد شده است که مصحّحان از گزارش آن غَفلت کرده‌اند. سه سطر بعد در همان نسخۀ «ب» بجای «کل» کلمۀ «بکل» کتابت شده که شوربختانه باز در گزارش آن سستی کرده‌اند.
    ح) عدم ارائۀ ارجاعات لازم
    چنانکه می‌دانیم یکی از بایسته‌های ابتدایی تحقیق و تصحیح متن، تمهید و ارائۀ ارجاعات و استخراجات لازم مربوط به متن اثر است. مصحّحان این کتاب به‌آسانی، از خیر ارائۀ هر چه ارجاع ضروری در باب اشارات موجود در متن است گذشته‌اند و به خود زحمت تمهید ساده‌ترین ارجاعات مثل تخریج نشانی آیات قرآن را نیز نداده‌اند! برای نمونه، در صفحات زیر ارجاعات لازمِ مربوط به نقل‌قول‌ها یا رِوایات و آیات قرآن ارائه نشده است:
    1_ ص 90 بند سوم.
    2_ ص 93 بند دوم.
    3_ ص 106 بند چهارم.
    4_ ص 112 بند چهارم.
    5_ ص 117 بند نخست.
    6_ ص 142 بند چهارم.
    7_ ص 147 بند دوم و چهارم.
    8_ ص 154 بند چهارم.
    9_ ص 155 بند چهارم.
    10_ ص 170 سطر آخر.
    11_ ص 176 بند آخر.
    12_ ص 191 بند اوّل و دوم.
    13_ ص 193 بند پنجم.
    14_ ص 204 بند اوّل و دوم.
    15_ ص 206 سطر نخست.
    16_ ص 114 سطرهای 6 _ 7.
    17_ ص 228 بند اوّل و دوم.
    نمونه‌هایی از این دست، در ویراست مورد گفت‌وگو بسیار است لیک در اینجا بیش از این به بازگفت آنها نمی‌پردازیم.
    خ) اشکال در درج پاورقی‌ها
    یکی از نمودهای بارز سهل‌انگاری فراهم‌آوران و انتشاردهندگان کتاب، اشکالات گوناگون در درج پاورقی‌ها و ارجاعات کتاب است. برای نمونه در صفحۀ 16 در پاورقی شمارۀ 1 بین نشان صفحه (ص) و شمارۀ صفحه چند سانتی فاصله افتاده است! در صفحۀ بعد (ص 17) دو ارجاع غریب دیده می‌شود که در هیچ‌یک از آنها شمارۀ صفحۀ منبعِ مورد ارجاع قید نشده است! گذشته از این، نحوۀ استناددهی هم در دو ارجاع یادشده متفاوت است: در ارجاع نخستین ابتدا اسم کتاب آمده و سپس نام نویسنده و بعد سال چاپ، امّا در ارجاع دوم، ابتدا نام نویسنده آمده و سپس نام اثر و دیگر هیچ! جالب توجّه است که مشخّصات کامل نشر هیچ‌یک از دو مأخذ ارجاع داده شده نیز در کتابنامۀ اثر درج نشده است؛ بنابراین خواننده دقیقاً نمی‌تواند دریابد نویسندگان به کدام مأخذ ارجاع داده‌اند! بلافاصله در صفحۀ 18 ارجاعات محقّقان اثر به ترتیبی دیگر، یعنی با ذکر نام اثر و شماره صفحه صورت گرفته است. این شیوۀ «دلخواهانۀ» مصحّحان در تنظیم ارجاعات، در سایر صفحات کتاب نیز قابل مشاهده است!
    گذشته از اینها، در صفحۀ 20 پاورقی شمارۀ 1 افزون بر فاصلۀ چند سانتی میان دو کلمۀ «پاییز» و «1360»، شمارۀ صفحه پس از درج نقطه و اتمام ارجاع نوشته شده است! همین اشکال در پاورقی ص 52 نیز وجود دارد.
    غیاب متن پاورقی به‌رغم حضور شمارۀ آن، از دیگر اشکالات این ویراست است. در مواردی مثل پاورقی شمارۀ 7 در صفحۀ 176 و پاورقی شمارۀ 9 در صفحۀ 204 مصحّحان شمارۀ پاورقی را درج کرده‌اند امّا ظاهراً فرصت نکرده‌‌اند مطلبی در آن قید نمایند. تنظیم نامناسب پاورقی‌ها و ارجاعات در مواضع دیگری از اثر نیز قابل مشاهده است، از جمله در صفحات 63 و 64 و 68 .
    عدم مهارت مصحّحان در فنّ تصحیح متون، گذشته از خطاهایی که نشان داده شد، از تلقّی نادرست ایشان از برخی نشانه‌های اختصاری مرسوم در کتابت نسخ نیز آشکار می‌شود. برای مثال، در نسخۀ «ب»، از علامت اختصاری «فح» که در اختصار عبارت «فحینئذٍ» به‌کار می‌رود استفاده شده است لیک مصحّحان دانشور آن را به‌خطا معادل «محال» پنداشته‌ و در ویراست خود (صفحۀ 137 سطر یکی به آخر) بجای «فحینئذٍ» نوشته‌اند: «محال». عین متن ویراسته از این قرار است:
    فان قلت: «كلام المعترض مبني علي مذهب الأشاعرة القائلين بأنَ القدرة لايكون تعلقها بالطرفين على السواء بل القدرة تعلقها بطرف واحد محال» يتم کلام المعترض.
    صرف‌نظر از اشکال یادشده، قرار دادن قسمتی از گفتاورد و نقل قول پیش از اتمام آن میان دو گیومه، ایراد دیگری است که خواننده را دچار مشکل در فهم متن می‌کند. شگفتا که ناهمواری و ابهام در معنای جمله نیز مصحّحان را به اندیشه فرو نبرده است تا به اشکال موجود در عبارت پی ببرند و به اصلاح آن دست‌یازند!
    نظیر اشکال مذکور، در صفحۀ 146 سطر 16 نیز مجدّد اتّفاق افتاده که در آنجا نیز نشان اختصاری «فح» در نسخه‌ها استعمال شده و مصحّحان معنای آن را درست درنیافته‌اند. در نتیجه، بجای عبارت «فحینئذ ینهدم بنیان ما ذهب إلیه الثنویة» عبارت سقیم و مبهم «فیجوز فعلی هذا ینهدم بنیان ما ذهب إلیه الثنویة» را تحویل خوانندۀ این کتاب نابسامان داده‌اند!
    گذشته از اشکالات پیشگفته، ایرادات خُرد و کلان دیگری نیز در ویراست مورد گفت‌وگو به نظر می‌رسد؛ از جمله این‌که گاه کلام خَفری با سخن گیلانی خَلط شده است و عبارتِ متعلّق به خَفری در ضمن کلمات گیلانی درج گردیده. برای نمونه در صفحۀ 156 سطرهای 3_4 عبارت «و جُوّز» که جزئی از کلام خَفری است به‌اشتباه در سطر بعدی ضمن سخن گیلانی درج شده است! به همین نحو در صفحۀ 202 سطر 9 عبارت «فانما هو القیام بالموصوف» کلام خَفری است که باید با ثبت عبارت «قوله» از کلام گیلانی متمایز می‌شد درحالی که اکنون ضمن کلام گیلانی آمده است و از آن متمایز نشده.
    باری، با توجّه به نقائص و اشکالاتی که بیان شد معلوم می‌شود که ویراست عرضه شده از حواشی ملّا شمسا بیش‌وکم از حیّز انتفاع و اعتبار و اعتماد ساقط است و به هیچ‌کار نمی‌آید!
    آیا ارائۀ و نشر چُنین ویراست نابسامانی، مایۀ «تباهی» و مباهات و _ چنانکه آقای دکتر دیباجی در مقدّمۀ ویراست اثر خاطرنشان کرده‌اند _ «شایستۀ قدردانی فراوان است»6 گیلانی، شمس‌الدّین، حاشیۀ تعلیقه بر الهیات شرح تجرید احمد بن محمّد خفری در مباحث قدرت و علم الهی، ص 14.؟ آقای محسنی‌راد لابد به میزان دانش و توانش خویش در کار تصحیح این متن کوشیده‌اند؛ امّا از استاد راهنمای این رساله و سایر ناظران و ارزیابان و ناشران آن انتظار می‌رفت به رسالت خویش نیک واقف باشند و پیش از انتشار آن کوششی برای بهبود ویراست اثر انجام دهند. دور نیست که این ویراست‌های اینچُنین آشفته از بخت بد به دست محقّقان دیگر ممالک نیز بیفتد و آنگاه چه بسا که مایۀ سخره و تمسخر گردد. شایسته نیست آثار ارجمند دانشوران شیعی با این میزان بی‌دقّتی و آشفتگی منتشر شود و نام دانش و دانشگاه و مؤسّسۀ پژوهشی را بی اعتبار سازد.
    دست آخر اینکه ویراستی که در اینجا مورد ارزیابی قرار گرفت و پیشتر بیان شد که نخست به عنوان یک پایان‌نامۀ دانشگاهی از آن دفاع شده است، شاهد صدق و گواه استواری است برای اثبات این ادّعا که سپردن امر تصحیح متن به عنوان پایان‌نامه به دانشجویان ناآشنا به فنّ تصحیح متون، کاری منطقی و ثمر بخش نیست و بجِد باید از آن پرهیز کرد. کار تصحیح متون علمی، امری صعب و پیچیده است که دانش و توانش و تجربت خاصّ خود را می‌طلبد و به‌راحتی قابل واگذاری به هر علاقه‌مندی نیست؛ و اللّه هو الموفِّق للصواب و المُسدِّد لما يرضيه من الأعمال‏.

    ۱. گذشته از چاپ سنگی این اثر، به تازگی بخشی از شرح قوشچی به‌صورت انتقادی تصحیح و منتشر شده است. نگرید به: القوشجی، علاء‌الدّین علی بن محمّد، شرح تجرید العقائد، صحّحه و حقّقه: محمّد حسین الزارعی الرضایی، رائد، ۱۳۹۳، قم.
    ۲. هم‌اکنون دو ویراست از این اثر در دسترس است:
    (۱) خَفری، شمس‌الدّین محمّد بن أحمد، تعلیقه بر الهیّات شرح تجرید ملّا علی قوشچی، مقدّمه و تصحیح: فیروزۀ ساعتچیان، میراث مکتوب، چاپ اوّل، ۱۳۸۲، تهران.
    (۲) چاپ شده در ضمن: مجموعه رسائل علوم عقلی شمس‌الدّین محمد بن احمد خفری، به کوشش: محمد برکت، ۲ ج، بنیاد فارس‌شناسی، ۱۳۹۶، شیراز، ج ۱، صص ۲۰۵ _ ۳۰۷.
    ۳. «هذه معلقات اتفقت منی بفضل الله سبحانه علی مبحث الهیّات التجرید و شرحه الجدید والحاشیة التی علقها العلامة الخفری علیهما». گیلانی، شمس‌الدّین، حاشیۀ تعلیقه بر الهیات شرح تجرید احمد بن محمّد خفری، نسخۀ شمارۀ ۲۹۶۶ محفوظ در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، برگ ۱ ب.
    ۴. نگرید به: درایتی، مصطفی، فنخا، ج ۱۱، صص ۶۶۶ _ ۶۶۹.
    ۵. گیلانی، شمس‌الدّین، حاشیۀ تعلیقه بر الهیات شرح تجرید احمد بن محمّد خفری در مباحث قدرت و علم الهی، ص ۲۹.
    ۶. گیلانی، شمس‌الدّین، حاشیۀ تعلیقه بر الهیات شرح تجرید احمد بن محمّد خفری در مباحث قدرت و علم الهی، ص ۱۴.
    دوشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۸:۰۰
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت

    محمدهادی
    ۱۸ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۲:۱۴
    در خصوص پاسخ برادر مکرم جناب آقای کاتبی

    مسأله احیای نسخه و فراتر از آن استخراج اندیشه های نگارنده آن و شناخت جایگاه ارزش علمی و یا ارزش آن در تاریخ علم، بازیچه نیست و هر کس را توان ورود به آن نیست.
    به همین دلیل اینگونه ناخنک زدن به نسخ خطی را باید توبیخ نمود نه آنکه متملقانه مورد تقدیر قرار داد.

    عرض بنده این نیست که نسخ را به جایگاه «لن ترانی» منتقل کنم بلکه درصدد تقبیح کار سرسری و سطحی برآمدم. و نمی‌گویم دو بزرگوار مصحح متخصص نیستند، بلکه از نقد دکتر عطایی استفاده می‌شود که کار با بی‌دقتی انجام شده و باید تدبیری اندیشیده شود که بیت المال در خصوص کارهای سطحی هزینه نشود.
    حمید کاتبی
    ۱۷ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۰۳
    مطالب نقد آقای نظری خوب است اما بهتر بود جانب انصاف رارعایت کنند واز تلاش این دانشجو واستادش برای احیای یک نسخه تشکرهم بکنند نه اینکه با زبان طعن به نقد بپردازند!

    پاسخ:
    با سلام. در واقع کل سخن ناقد در نقد خود این بوده است که این استاد دانشگاه و آن دانشجو بجای احیای نسخه و اثر مزبور آن را «اِماته» و نابود کرده‌اند. انصاف را، چاپ اثری با این همه آشفتگی و غلط آیا درخور تشکر است؟! بابت کدام خدمت به میراث کلامی باید از مصححان تشکر شود؟ آیا کار این بزرگواران خدمت به علم است یا خیانت به آن؟
    حامد نظری
    ۱۷ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۵۹
    از ناقد محترم باید تشکرکرد که این گونه با دقت وحوصله به مطلب پرداخته است. بهتر است ایشان به تصحیح این کتاب بپردازند وچاپ دوم آن را منتشر کنند،تا دیگران.
    محمدهادی
    ۱۳ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۰:۵۷
    متأسفانه هنوز چاپ منقح و کاملی از حواشی قوشچی در ایران منتشر نشده؛ غیر از جلد اولی که موسسه کلامی آیت الله سبحانی، منتشر نموده و ظاهرا از جلد دوم آن خبری نیست.
    و متأسفانه آن هم تنها به ضبط حواشی دوانی اکتفا نموده و از ضبط حواشی سید سند -طبق استفسار بنده- به علت پرهیز از حجیم شدن خودداری شده است.
    حواشی خفری، که در واقع شامل محاکمه ای میان دوانی و سید است، خود نیز کاملا منتشر نشده، غیر از بخش مربوط به الهیات.

    من مانده ام که در این میان بر اصل انتشار حواشی ملاشمسا، آن هم به قول شما تنها بر دو بخش علم و قدرت- و آن چه فایده ای مترتب است و چه مرجحی در خصوص نشر آن بر نشر دیگر آثار کثیر ملاشمسا بوده است؟
    و آنچه مزید بر تعجب است، انتشار آن از سوی موسسه حکمت و فلسفه ایران است...