لینک های روزانه
    نشانی ایمیل نویسنده
    h.ataei.n@gmail.com
    اشاره: دکتر یوپ لامیر در زمرۀ برجسته‌ترین محقّقان غربی قرار دارد که برای سالهای متمادی به تحقیق در منطق اسلامی اشتغال داشته است. دو اثر مهمّ وی در این زمینه، یکی پایان نامۀ دکتری او دربارۀ منطق فارابی با عنوان «فارابی و قیاسهای ارسطوئی: نظریّۀ یونانی و کاربرد اسلامی» و دیگری ترجمۀ انگلیسی رسالۀ تصوّر و تصدیق ملاّصدرا به زبان انگلیسی است که برندۀ جایزۀ جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران نیز شده است. تصحیح ترجمۀ عربی رکن الدّین جرجانی از اخلاق ناصریِ خواجه نصیرالدّین طوسی و ترجمۀ انگلیسی تاریخ ادبیات (مکتوبات) عربی کارل بروکلمان از تازه‌ترین کارهای او در سالهای اخیر است.
    متن حاضر، صورت مکتوب گفت‌وگویی است که راقم این سطور با جناب آقای دکتر یوپ لامیر در تاریخ سه‌شنبه پنجم اردیبهشت‌ماه سال 1396 هجری شمسی در تهران انجام داده است. مصاحبه به زبان فارسی صورت گرفته است و در اینجا با اندکی دخل و تصرّفات ویراستارانه تقدیم می‌شود.

    1) آقای دکتر شما ظاهراً مدّتی پیش از این در ایران زندگی کرده‌اید؟
    بله، من قبلاً دو سال یعنی سالهای 2005 و 2006 در تهران و در منطقۀ درکه زندگی کردم. آن زمان به تحقیق دربارۀ ملّاصدرا می‌پرداختم که حاصل آن ترجمۀ رسالۀ تصوّر و تصدیق ملّاصدرا به زبان انگلیسی بود. این کتاب در سال 1386 از سوی مؤسّسۀ پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به چاپ رسید و در سال 1388 برندۀ جایزۀ جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد. پس از آن، من نخست به فرانسه بازگشتم که قبلاً مدّتی در آنجا زندگی کرده بودم. سپس به هلند بازگشتم که هم اکنون در آنجا زندگی و کار می‌کنم.

    2) لطفاً در باب مراحل تحصیل خود اندکی توضیح بفرمایید.
    من نسبتاً دیر به مطالعات اسلام‌شناسی و تاریخ منطق و فلسفۀ اسلامی رو آوردم. در آغاز، برای مدّت سه سال اقتصاد خواندم و در این رشته مدرک هم گرفتم؛ ولی چون خیلی از اقتصاد خوشم نمی‌آمد آن را رها کردم. همواره به فرهنگ اسلامی و عربی علاقه‌مند بودم و لذا تصمیم گرفتم در دانشگاه، زبان عربی بخوانم. به دانشگاه لایدن رفتم و در آنجا زبان عربی و اسلام و تاریخ کشورهای اسلامی را خواندم. در سال دوم چون باید زبان دومی را یاد می‌گرفتم، زبان فارسی را انتخاب کردم و یک سال زبان فارسی فراگرفتم. بعد از آن، دیگر فرصت نشد زبان فارسی را بخوانم و بر تحقیق در تاریخ منطق و فلسفۀ اسلامی متمرکز شدم. در سال 1986 فوق لیسانس گرفتم و پایان‌نامه‌ای نوشتم دربارۀ نظریۀ قیاس نزد ابوالبرکات بغدادی. این تحقیق، یک رسالۀ کوتاه بود در حدود چهل صفحه. پس از آن تصمیم گرفتم در باب تاریخ منطق در جهان اسلام به پژوهش بپردازم. ابتدا خواستم کتاب نقد المنطق الأرسطی [الردّ علی المنطقیین] از ابن تیمیّه را تصحیح و به انگلیسی ترجمه کنم؛ ولی پس از اینکه سه ماه به این کار پرداختم، باخبر شدم که وائل حَلّاق (وائِل بن حَلّاق /Wael B. Hallaq ) در کانادا مشغول انجام همین کار است. 1 این کتاب با مشخّصات زیر به چاپ رسیده است:
    Wael B. Hallaq (ed.), Ibn Taymiyya Against the Greek Logicians, Clarendon Press, Oxford, 1993
    بنابراین این کار را ترک کردم. سپس تصمیم گرفتم در دورۀ دکتری دربارۀ نظریۀ قیاس نزد فارابی کار کنم. علّت انتخاب فارابی این بود که متون بازمانده از فارابی جزوِ کهن‌ترین متون منطقی برجامانده به زبان عربی است. تمام کتابهای فارابی را چند بار مطالعه کردم که نتیجۀ آن به عنوان پایان‌نامۀ دکتری‌ام در سال 1992 ارائه شد و بعدها در 1994 به‌صورت کتابی با نام «فارابی و قیاسهای ارسطوئی: نظریّۀ یونانی و کاربرد اسلامی» منتشر شد. 2
    Joep Lameer, Al-Farabi and Aristotelian Syllogistics: Greek Theory and Islamic Practices. Leiden: E.J. Brill, 1994. Pp. xx + 352
    پس از آن، به نحو پراکنده، هم به پژوهش و هم به کارهای دیگر پرداختم. حتّی مدّتی مشاور یک شرکت تجاری بودم و دوباره، حدود دوازده سیزده سال پیش، به کار پژوهشی بازگشتم. یعنی مدّتی بیرون از دانشگاه بودم و حدود شش هفت سال به تجارت پرداختم که البتّه تجربۀ خوبی بود؛ امّا چون به کار تحقیق علاقه‌مند بودم آن را رها کردم و به کار پژوهشی مجدداً مشغول شدم.

    3) چطور شد به مطالعات اسلامی علاقه‌مند شدید؟
    خُب، هلند یک سنّت اسلام‌شناسانۀ کهن دارد. از چهارصد سال پیش در هلند در باب اسلام کار می‌کردند و با مطالعاتی که داشتم متوجّه این رشته و علاقۀ خودم نسبت به تحقیق در آن شدم.

    4) به چه زبانهایی مسلّط هستید؟
    هلندی، زبان مادری من است. به غیر از آن، به زبانهای آلمانی، فرانسوی، انگلیسی، عربی، لاتینی، فارسی و یونانی مسلّط هستم.

    5) در پایان‌نامه و کتابی که دربارۀ فارابی نوشتید به‌دنبال بررسی چه مسأله‌ای بودید و مهمترین نتیجۀ آن چه بود؟
    این کتاب سه بخش دارد: بخش مقدّمه، بخش منطق نظری و بخش منطق عملی. در بخش اوّل دربارۀ تاریخ منطق ارسطو از ارسطو تا فارابی بحث می‌کنم و توضیح می‌دهم چه کتابهایی در این زمینه باقی‌مانده است و این کتابها چگونه اساس کار ما قرار می‌گیرد. من بر اساس آن متون، آثار فارابی را تحلیل کردم؛ زیرا مکتوبات او تحت تأثیر متون منطقی قبل از خودش است. فارابی نظریۀ قیاس را خودش اختراع نکرد؛ بلکه پشتوانۀ آن، یک سنّت علمی دیرین بود. بنابراین در قسمت مقدّمۀ کتاب، من منابع منطقی قبل از فارابی را معرّفی کرده‌ام و اینکه کدام‌یک چاپ شده یا هنوز چاپ نشده است. پس از آن، دربارۀ قیاس از دیدگاه ارسطو صحبت کرده‌ام و اینکه قیاس چیست و چه اجزائی دارد مثل مقدّمه، حدود، نتیجه و دیگر اصطلاحات فنّی مطرح در این باب. از جمله اینکه دربارۀ ریشه و اصل کلمات عربیِ منطقی بحث کرده‌ام. مثلاً نشان داده‌ام که کلمۀ «نتیجه» اصل یونانی‌اش چه بوده است تا خواننده اطّلاعات بیشتری در این زمینه کسب کند و متوجّه شود آنچه فارابی می‌نویسد در واقع بخشی از یک جریان فکری کهن است که از ارسطو تا فارابی امتداد یافته است. پس از این، دربارۀ قسمتهای مختلف نظریۀ قیاس بحث کرده‌ام؛ یعنی مثلاً اینکه قیاس چند صورت و شکل دارد و از جمله، به بررسی استقراء و تمثیل پرداختم و روش کار فارابی را معرّفی کردم. به نظر من فارابی منطق‌دان خیلی خوبی بود؛ گرچه ممکن است اشتباهات کوچکی هم داشته باشد. پس از این بحثها، به سراغ بررسی استدلالهای فقهی و کلامی رفتم و اینکه فارابی آنها را چگونه تحلیل می‌کند. من متوجّه شدم که فارابی آنها را خیلی خوب و درست فهمیده و توضیح داده است. همچنین در فصلی از کتابم به این موضوع پرداخته‌ام که منطق به‌طور عملی چه نقشی در زندگی ما دارد. فارابی در این فصل توضیح می‌دهد که علم انسان دو شکل دارد: یکی شکل عمومی و دیگری شکلی فلسفی. شکل فلسفی از راه برهان تعلیم داده می‌شود، و علم عمومی از طریق دین و بواسطۀ پیامبران. در واقع پیامبران برای مردم، حکم فیلسوف را دارند برای عالمان. یعنی یک علم است که دو صورت دارد. فارابی انواع قیاسهای مختلفی را که داریم، [صِناعات خمس] یعنی برهان، جدل، مغالطه [سفسطه]، خطابه و شعر، و نیز فایدۀ خاصّی که هر یک از آنها دارد را توضیح می‌دهد. سه نوع از آنها در علم، و دو نوع دیگرِ آن، بخصوص خطابه، در دین کاربرد دارد. او این مطلب را خیلی خوب توضیح می‌دهد.

    6) نگارش این پایان‌نامه چقدر طول کشید؟
    من حدود چهار سال و نیم روی پایان‌نامه‌ام کار می‌کردم. از این سالها خاطرات خیلی خوبی دارم چون به فارابی علاقۀ خاصّی دارم. «واقعاً دوست من است فارابی!». فارابی از این جهت هم مهم است که خیلی انسان خوبی بود. او خیلی به دیگران احترام می‌گذاشت حتّی به مخالفانش. شخصاً علاقۀ زیادی به فارابی دارم. او عالم محترمی بود و هیچگاه تندی در سخنانش ملاحظه نمی‌کنید، برعکس ابن سینا که گاهی تند سخن می‌گوید. فقط یکجا در کتاب الألفاظ المستعملة فی المنطق می‌گوید: «هذه ضحکة»، یعنی این سخن خنده‌دار است. این، تنها عبارت تندی است که من از فارابی سراغ دارم. فارابی همیشه به نظرهای افراد مخالف خودش احترام می‌گذاشته و این مهمترین درسی است که می‌توان از فارابی آموخت. انسانیت فارابی خیلی مهمتر از فلسفۀ اوست. فلسفه در مقایسه با انسانیت اصلاً مهم نیست.

    7) آیا در این کتاب تأثیر ارسطو بر فارابی را هم بررسی کرده‌اید؟
    بله من میزان پیروی فارابی از ارسطو را بررسی کردم. در بخش منطق عملی، فارابی کاملاً اسلامی است و هیچ رابطه‌ای با ارسطو ندارد؛ یعنی فقط استدلالات کلامی و فقهی را در قالب نظریۀ ارسطوئی قرار می‌دهد و به بررسی آنها می‌پردازد. امّا در بخش نظری او پیرو ارسطو است. من متوجّه شدم که فارابی واقعاً تلمیذ خوب ارسطو بوده است.

    8) آیا فارابی فقط شارح ارسطو بوده یا ابتکاراتی هم در منطق داشته است؟
    فارابی زیر تأثیر شارحان یونانی ارسطو مثل اسکندر اَفرودیسی (آلکساندروس افرودیسیاس / Alexandros Aphrodisias) و فیلوپون (John Philoponus) بود. امّا گاه ابتکاراتی هم دارد. فارابی اوّلین شخص در جهان اسلام بود که دربارۀ قابل مقایسه بودن احکام خمسۀ فقهی با وجوهات منطقی (موادّ ثلاث) ارسطوئی سخن گفت و اینکه ضرورت منطقی با وجوب فقهی، و امکان منطقی با جواز شرعی، و امتناع منطقی با حرمت شرعی قابل مقایسه است. البتّه شاید فارابی این مطلب را از استادانش گرفته باشد و من فکر می‌کنم که احتمالاً اصل این فکر از آمونیوس (Ammonius) باشد. به هر حال اکنون تا آنجا که می‌دانیم این مطلب برای نخستین بار در آثار فارابی مثل کتاب العبارة و شرح العبارة ذکر شده است، هرچند اصل این فکر از خود او نبود. حدود صد سال بعد در اسپانیا ابن حزم تحت تأثیر استادانش (اینکه می‌گویم تحت تأثیر استادانش به این جهت است که من معتقدم ابن حزم منطق‌دانی قوی نبود) کتابی با عنوان التقریب لحدّ المنطق نوشت و در آن دربارۀ «مقولات»، «عبارت» و «قیاس» و «برهان» صحبت کرد و در بخش «عبارت» به همین موضوعی که گفتم اشاره نمود و با تفصیل بیشتری نسبت به فارابی به آن پرداخت. یعنی در آنجا توضیح می‌دهد چه روابطی میان «امکان»، «ضرورت» و «امتناع» منطقی و احکام خمسۀ شرعی هست. او البتّه این مطلب را بدرستی بیان نکرده و شاید دلیلش این باشد که ابن حزم یک فقیه ظاهری بود و ظاهریان نسبت به وجوب و حرام و مباح نظر دیگری دارند که الآن مجال توضیح آن نیست. ابن حزم این تناظر را در بخش «عبارت» کتاب خودش توضیح داده ولی در مبحث قیاس که در آنجا به استدلالهای فقهی پرداخته است هیچ استفاده‌ای از آن نکرده است و فقط طبق روش فارابی، نظریۀ استدلالهای فقهی را توضیح می‌دهد. بنابراین هرچند ابن حزم به تبیین رابطۀ میان وجوب منطقی با وجوب فقهی پرداخته است؛ ولی گویا خودش متوجّه اهمیّت این مطلب نبوده است و این مصداق قول قاضی صاعد اندلسی دربارۀ او است که می‌گوید: «ابن حزم منطق‌دان ضعیفی بود» و من الان فکر می‌کنم این سخن قاضی سخن درستی است.

    9) پایان نامه‌تان را زیر نظر کدام استاد گذراندید؟
    در ابتدا نگارش رساله‌ام را زیر نظر دکتر بروخمان (Brugman) شروع کردم. او بیشتر متخصّص در زبان عربی و فقه (حقوق) بود. پس از یکسال او بازنشست شد و استاد دیگری به نام رمکو کروک (Remke Kruk) راهنمایی رسالۀ من را برعهده گرفت که استاد زبان عربی در دانشگاه لایدن شد. البتّه من خیلی آزاد و راحت بودم و خودم روی پایان‌نامه‌ام کار کردم و فقط نتیجۀ کار را به او عرضه کردم و او هم تأیید کرد.

    10) از کدام استادانتان بیشتر آموختید؟
    حقیقت این است که من در کلاسهای استادانم هیچ وقت چیزی یادداشت نکردم. برای من حرفهایی که استادان می‌زدند خیلی مهم نبود و برای امتحان من خودم از روی کتاب می‌خواندم. با این حال از چند استاد مطالب زیادی آموختم. یکی آقای بروخمان که استاد زبان عربی بود و هرچند استاد تنبلی بود ولی خیلی در زبان عربی متخصّص بود و وقتی ما با او اشعار عربی را می‌خواندیم خیلی چیز از او یاد می‌گرفتیم. استاد صرف و نحو عربی من هم خیلی خوب بود یعنی آقای اشتوتسر (Stoetzer) که الآن بازنشسته شده است. در فلسفه و منطق از پروفسور دی ریک (De Rijk) استفادۀ بسیار بردم. او کتابهای متعدّدی دربارۀ منطق قرون وسطی و منطق زبان لاتینی نوشته است و آثار او در این زمینه بسیار حائز اهمّیّت است.3 دربارۀ او و آثارش نگرید به:
    http://www.newappsblog.com/2012/07/in-memoriam-lambertus-marie-de-rijk.html
    او خیلی استاد مهربان و متواضعی بود و یک انسان واقعی بود و من او را خیلی دوست داشتم. استاد منطق دیگر نوخومانز (Nuchelmans) بود4 دربارۀ او نگرید به:

    https://en.wikipedia.org/wiki/Gabriel_Nuchelmans#Selected_publications
    که مثل دریک خیلی دانشمند بود.

    11) الان شما مشغول ترجمۀ کتاب تاریخ ادب و مکتوبات عربیِ کارل بروکُلمان از آلمانی به انگلیسی هستید. به نظرتان با توجّه به سالهای زیادی که از تألیف این اثر می‌گذرد ترجمۀ این اثر چه اندازه سودمند و ضروری است؟
    البتّه درست است که کتاب بروکلمان اثری قدیمی است (ویراست نخست این کتاب در طی سالهای 1898 تا 1902 میلادی منتشر شد و ویراستِ دومِ مبسوط‌تر آن در سالهای 1937 تا 1949 به چاپ رسید) و از برخی جهات اثری کهنه به حساب می‌آید، ولی با این وصف، همچنان اثری بی‌همتاست که به دست یکنفر تألیف شده است. بریل از من خواسته که این کتاب را ترجمه کنم ولی احتمال می‌دهم که خود انتشارات برنامه‌ای فراتر از این ترجمه داشته باشد؛ یعنی ترجمۀ تاریخ ادب عربی بروکلمان اساس یک پروژۀ بزرگتر در این زمینه باشد برای اینکه یک مجموعه اطّلاعات وسیع در این زمینه به زبان انگلیسی داشته باشیم که به مرور تکمیل شود. به هر حال الان کسی نیست که بتواند کار بزرگ بروکلمان را از ابتدا انجام دهد. بنابراین باید در فکر تکمیل آن بود. با توجّه به اینکه زبان انگلیسی از رواج بیشتری نسبت به آلمانی برخوردار است لازم بود این کتاب ترجمه شود تا افراد بیشتری بتوانند از آن استفاده کنند. من تا الان هر پنج جلد کتاب بروکلمان را ترجمه کرده‌ام که دو جلدِ آن تابحال چاپ شده و جلد سوم زیر چاپ است و دو جلد دیگر در مرحلۀ اصلاحات نهایی. هم اکنون مشغول تهیّۀ لیستی از نشانه‌های اختصاری هستم که بروکلمان در کتابش بکار برده. او در حین نگارش کتابش از نشانه‌های اختصاری بسیاری استفاده کرده است؛ امّا متأسّفانه در خیلی از موارد هیچ توضیح نمی‌دهد که این نشانه‌ها عبارت از چه هستند و برای اشاره به چه منبعی استفاده شده‌اند. این کتاب بروکلمان از حیث قالب بیشتر شکل یادداشتهای شخصی او را دارد و وقتی مطالب را برای خودش می‌نوشته از یکسری علائمی استفاده کرده که خودش می‌دانسته نشانۀ چه چیزهائی هستند، ولی خوانندۀ امروزی نمی‌تواند به‌راحتی آنها را بشناسد. یان یوست ویتکام (Jan Just Witkam) در پیشگفتار چاپ دوم کتاب بروکلمان می‌گوید: افسوس که فهرست مختصرات بروکلمان را در دست نداریم تا استفاده کردن از کتاب او ساده‌تر شود. من الان می‌کوشم همین فهرست مختصرات کتاب او را استخراج و تدوین کنم. بدون این فهرست مختصرات و راهنمای آنها استفاده از کتاب بروکلمان واقعاً دشوار است. تا الان تقریباً سه سال روی ترجمه و ویرایش این کتاب کار کرده‌ام و کسی نیست که اطّلاعاتش دربارۀ این کتاب از من بیشتر باشد.

    12) آیا شما کتاب بروکلمان را به هنگام ترجمه، تکمیل هم می‌کنید یا فقط به همان ترجمه بسنده می‌کنید؟ دربارۀ مراحل کار ترجمه هم توضیحی بفرمایید.
    خب قرارداد ما با بریل فقط برای ترجمه کتاب است نه انجام اضافات. لذا درصدد تکمیل آن نبوده و نیستم. در خصوص مراحل کار ترجمه باید بگویم که متن را ابتدا از آلمانی به انگلیسی ترجمه می‌کنم و بعد چند بار خودم و دیگران آن را ویرایش می‌کنیم. ویرایش و اصلاحات کتاب بسیار وقت گیر است. تقریباً متن اثر را تا وقتی که دیگر نهایی شود و بفرستیم برای چاپ، باید هفت بار بخوانم. پس از ترجمۀ متن، آن را می‌فرستند به انگلستان تا یک ویراستار انگلیسی‌زبان آن را ویرایش کند و بعد به من باز می‌گردانند تا اصلاحات لازم را انجام دهم. کار بسیار خسته کننده‌ای است ولی در عوض حاصل کار خوب و مفید خواهد بود.

    13) شما ترجمۀ عربی رکن‌الدّین جرجانی از اخلاق ناصری خواجه نصیرالدیّن طوسی را چندی پیش تصحیح کردید.5
    The Arabic Version of Ṭūsī's Nasirean Ethics. With an Introduction and Explanatory Notes, by: Joep Lameer, Islamic Philosophy, Theology and Science. Texts Studies, volume 96, BRILL, Leiden | Boston, 2015
    چطور شد تصمیم به تصحیح این متن گرفتید؟
    آشنائی من با این نسخه کاملاً اتفاقی بود. یک روز کتابخانۀ دانشگاه لایدن بودم و می‌خواستم همۀ نسخه‌های متون طوسی که در کتابخانه هست را ببینم. ناگهان به این ترجمه برخورد کردم و از لحظۀ اوّل عاشق این متن شدم. خطّ نسخه خیلی زیبا است، عربی ظریفی دارد و از هر نظر عالی است. هیچ خراب نشده و افتادگی ندارد. با دوربین خودم از آن عکس انداختم. بردم منزل و بیش از یکسال در خانۀ ما دست‌نخورده باقی ماند. سه چهار سال پیش، یک روز که کار علمی قبلی من تمام شده بود، در این فکر بودم که چه کاری را شروع کنم. با خودم گفتم این نسخه را خوب است بررسی کنم. بعد قسمتی از آن را تایپ کردم و خیلی خوشم آمد. بیش از یکسال روی آن کار کردم تا آماده شد. من فقط توانستم یک نسخه از آن را پیدا کنم. در واقع فکر کردم جرجانی برای ترجمۀ آن متن خیلی زحمت کشیده است و حیف بود که کار و تلاش او گم شود. من هم «احتراماً له» این کار را انجام دادم.

    14) تصحیح این کتاب چه مدّت طول کشید؟
    حدود سیزده ماه روی متن کار کردم که البتّه در کنارش کارهای دیگری هم انجام می‌دادم. در واقع این کار را برای تفریح چند ساعتی شبها انجام می‌دادم.

    15) روزی چند ساعت کار می‌کردید؟
    تقریباً سیزده چهارده ساعت. من معمولاً کارم را از نه صبح شروع می‌کنم تا یک نیمه شب. من معتاد کار هستم. اگر کار نکنم مریض می‌شوم.

    16) شما برای نگارش مقدّمۀ این کتاب از منابع متعدّدی استفاده کرده‌اید. چطور به این منابع دست پیدا کردید؟
    خیلی از منابع و مطالب به‌صورت اتّفاقی پیدا می‌شود. مثلاً من می‌روم کتابخانۀ دانشگاه یا در اینترنت در باب موضوع مورد تحقیقم جست‌وجو می‌کنم و منابعی را پیدا می‌کنم. می‌دانید شانس نقش بزرگی در هر تحقیقی دارد. بسیاری از منابع را من با جست‌وجو در اینترنت به صورت اتّفاقی پیدا کردم. سایتهایی مثل سایت آرکایو (archive) 6
    https://archive.org/details/texts
    پر است از منابع و کتابها. به سبب همین من این سالها کمتر به دانشگاه لایدن می‌روم چون نیازی نیست. برای من اینترنت خیلی مهم است. متأسّفانه یا خوشبختانه بدون اینترنت هیچ کاری نمی‌شود کرد.

    17) روشهای تصحیح متن در سنّت شرقی و غربی چه تفاوت عمده‌ای از حیث روش دارد و شما در تصحیح ترجمۀ عربی اخلاق ناصری از کدام سنّت پیروی کردید؟
    من روش خاصّ خودم را در تصحیح متن دارم. بطور کلّی روش تصحیح متن در غرب و شرق تفاوتهائی دارد. برای محقّقان غربی که به تصحیح متون عربی و فارسی اقدام می‌کنند، تبارشناسی نسخ خطّیِ یک اثر، خیلی مهم است. اینکه نسخه‌ها چه رابطه‌ای با هم دارند و چطور به هم مربوط می‌شوند تا به نسخۀ اصلی برسند و چطور می‌توان به متن اصلی نویسنده دست یافت مسأله‌ای بسیار مهم است. این موضوع در چاپهای خوب، بخشی مهم از مقدّمۀ تصحیحِ مصحّح را تشکیل می‌دهد. برای مصحّح، مسألۀ مهم این است که چگونه می‌شود بر اساس نسخه‌هایی که از اثر وجود دارد، هر چه بیشتر به اصل متن نویسنده نزدیک شد و به آن رسید. این کار بیشتر در خصوص متون یونانی بکار رفته است و در تصحیح متون عربی کمتر مورد توجّه قرار گرفته. یک نمونۀ بارز آن، تصحیح بسیار عالی موریس بویژ (Maurice Bouyges) از آثار ابن رشد است. کار او واقعاً منحصر بفرد است و نظیر کار او کم است. موریس بویژ استثنائی بود. معمولاً مصحّحان شرقی وقت و حوصله ندارند و لذا چند نسخه را که می‌توانند به‌سادگی پیدا کنند انتخاب می‌کنند و یکی از آنها را به عنوان نسخۀ اساس برمی‌گزینند و کار تصحیح را به پایان می‌برند. کسانی که تلاش کنند تمام نسخه‌های موجود اثر را جمع‌آوری کنند کم هستند. من بیشتر دوست دارم بر طبق روش آموس برتولاچّی (Amos Bertolacci) کار کنم که هم اکنون بر اساس بررسی دقیق و کامل نسخه‌ها مشغول تصحیح شفای ابن سینا است.
    مشکل دیگر این است که وقتی به تصحیح آثار دائرةالمعارف‌گونه نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که نمی‌شود یک مصحّح در تمام آن موضوعات و علوم تخصّص داشته باشد؛ بلکه در یک بخش که مصحّح دارای تخصص بوده، تصحیح متن بخوبی صورت گرفته است ولی در بخش‌های دیگر که تخصّص نداشته کار تصحیح بخوبی انجام نشده است. من معتقدم تصحیح چنین آثاری باید به دست تعدادی از متخصّصان مختلف صورت گیرد و هر بخشی را برای تصحیح به متخصّص آن بخش بسپارند تا در نهایت، نتیجۀ کار خوب باشد. به هر حال بین روشهای تصحیح در شرق و غرب تفاوتهائی هست. من فکر می‌کنم در ایران مصحّحان بیشتر به دنبال نسخۀ قدیم‌تر می‌روند و بر اساس همان، کار تصحیح را انجام می‌دهند. یعنی در فکر کار علمیِ علمی نیستند؛ بیشتر در فکر رسیدن به نتیجه هستند. حتماً نتیجه مهم است؛ ولی راهی که ما را به این نتیجه می‌رساند هم خیلی مهم است.

    18) یعنی به نظر شما بیشتر تصحیح‌هائی که در ایران انجام می‌شود خوب و علمی نیست؟
    من نمی‌گویم که بیشتر این تصحیح‌ها بد است؛ بلکه می‌گویم این تصحیح‌ها، نهائی نیست و نیاز به کار بیشتری دارد. البتّه ممکن است موانعی هم در بین باشد، مثلاً مصحّحی که در ایران زندگی می‌کند ممکن است دسترسی به نسخه‌‌های خارج از ایران نداشته باشد و نتواند آنها را سفارش دهد. در این صورت یا باید بگوییم چون به آن نسخه دسترسی نداریم نباید به چاپ اثر اقدام کنیم یا بگوییم فعلاً بر اساس نسخه‌های در دسترس، کار تصحیح را انجام دهیم تا إن شاء الله کسی بعداً آن را تکمیل کند. مشکل این است که در صورت انتخاب راه دوم، معمولاً مصحّحان در مقدّمۀ اثر نمی‌گویند که این اثر نسخه‌های خوب دیگری هم دارد که ما نتوانستیم به آنها دسترسی پیدا کنیم؛ بلکه فقط می‌گویند ما از فلان نسخه‌ها در تصحیح این اثر استفاده کرده‌ایم. البتّه طبیعی است که افراد دوست ندارند نقاط ضعف کار خودشان را توضیح دهند؛ امّا به نظرم توضیح دادن نقاط ضعف کار خودمان، یک کار علمی است و به نظر من این خیلی مهم است که بدانیم کار ما اگر خوب است تنها نسبتاً خوب است نه اینکه کلاً و بطور مطلق خوب باشد.

    19)جنابعالی چند سال پیش مقاله‌ای در باب ضرورت انجام تصحیح تازه‌ای از متن اشارات ابن سینا با عنوان «به سوی تصحیحی تازه از کتاب الاشارات و التنبیهات ابن سینا»7
    Joep Lameer, Towards a New Edition of Avicenna’s Kitāb al-Ishārāt wa-l-tanbīhāt, Journal of Islamic Manuscripts 4 (2013) 199–248
    نوشتید. هدفتان از نوشتن آن مقاله چه بود؟
    من متوجّه شدم که پژوهشگران غربی و شرقی وقتی روی اشارات کار می‌کنند معمولاً به چاپ سلیمان دنیا ارجاع می‌دهند؛ در حالی که تصحیح او تصحیح مطلوبی نیست. او چند نسخه را، که ما مشخّصات آنها را نمی‌دانیم، انتخاب کرده و کار تصحیح متن و شرح اشارات را انجام داده است. سلیمان دنیا در واقع با این شیوۀ تصحیح خود، یک متنی را اختراع کرده است و توضیح نداده روش کارش برای تصحیح اشارات چه بوده است. او استاد الأزهر قاهره بود و شاید معتقد بوده لازم نیست برای دانشجویان توضیح دهد که روش کارش چه بوده است. ولی این نحوه تصحیح، درست نیست و نمی‌شود که یک متن کهن را بدین شیوه منتشر کرد بی‌آنکه روش تصحیح و نسخه‌های اساس کار خود را توضیح داد. چاپ سلیمان دنیا، از اساس، مشکل دارد؛ زیرا روش مشخّصی را برای تصحیح اتّخاذ نکرده است. خیلی ساده چند نسخه را بی‌هیچ ملاک مشخّصی انتخاب کرده و متن را بر اساس آنها تصحیح کرده است که نتیجۀ آن، اختراع یک متن تازه است. معروف است که اشارات از کارهای آخر و مهمّ ابن سینا است؛ بنابراین به ذهنم رسید که این کتاب باید مثل هر کتاب کهن مهمّ دیگری بر اساس روش علمی تصحیح و منتشر شود. لذا من این مقاله را نوشتم تا توضیح دهم چه اندازه چاپهای موجود از کتاب اشارات علمی است.

    20) چاپ سه جلدی شرح اشارات که به دست مرحوم شیخ محمّدرضا خاتمی بروجردی (پدر آقای محمّد خاتمی که نویسندۀ کتب تاریخی هستند، و دکتر احمد خاتمی استاد ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی و دکتر محمود خاتمی استاد فلسفه) تصحیح شده و از سوی نشر البلاغة در قم منتشر شده است به نظرتان از حیث تصحیح چگونه است؟
    من تمرکزم بیشتر بر بررسی چاپهای مستقلّ اشارات و تنبیهات بود و این چاپ شرح اشارات را بررسی نکردم. چاپ آقای زارعی از متن اشارات که در یک جلد منتشر شده تصحیحی نسبتاً علمی است، امّا نه کاملاً؛ زیرا مصحّح توضیح نداده است که چرا این نسخه‌ها را به عنوان نسخۀ اساس تصحیح خود انتخاب کرده است. مصحّح باید برای خوانندگان توضیح دهد که چرا فلان نسخۀ خاص را گزینش کرده و بر اساس آن تصحیح متن را انجام می‌دهد. تصحیح فورژه Jacques Forget (یعقوب فرجة) از اشارت هم که بیش از صد و بیست سال پیش در 1892 میلادی انجام گرفت چاپی کاملاً علمی نبود. من در مقاله‌ام این ویراستها را ارزیابی کرده‌ام و نتیجه گرفته‌ام که تا چه اندازه نیازمند یک تصحیح جدید از اشارات بر اساس روش علمی هستیم. من تا بحال نزدیک به چهل پنجاه نسخه از حدود نود نسخۀ مهمّ شناخته‌شده از اشارات را جمع‌آوری کرده‌ام و هدفم این است که متن اشارات را بر اساس آنها تصحیح کنم ولی متأسّفانه هنوز نتوانسته‌ام بودجۀ لازم برای این کار را بدست آورم. اگر مؤسسه‌ای پیدا شود که بتواند بودجۀ آن را تأمین کند این کار را شروع خواهم کرد. من برای اینکار تقاضای بورسی به شورای پژوهشی اروپا در بروکسل فرستادم ولی چون درخواستها برای بورس زیاد است و آنها تقریبا از هر هزار درخواست فقط به بیست درخواست پاسخ مثبت می‌دهند متأسّفانه موفّق به دریافت این بورس نشدم. ولی هنوز آرزوی من است که این کتاب را تصحیح کنم.

    21) شما مقاله‌ای هم دربارۀ ابن سینا و موضوع پرداخت افراطی او به رابطه با زنان نوشته‌اید.8
    JOEP LAMEER, AVICENNA’S CONCUPISCENCE, Arabic Sciences and Philosophy, vol. 23 (2013) pp. 277–289
    دربارۀ این مقاله هم اگر ممکن است توضیح دهید.
    بله، معروف است که ابن سینا هم فعّالیّت علمی و هم فعّالیّت انسانی زیادی داشت؛ یعنی عاشق دنیا، خوراک، نوشیدنی و زنان بود. من هیچوقت نشنیدم که ابن سینا ازدواج کرده باشد. نقل شده است که ابن سینا پس از فعّالیّتهای علمی زیادی که با دانشجویانش داشت مشغول نوشیدن شراب می‌شد و در مجلسش زنها حضور داشتند و بعدش هم می‌رفت یک نوشیدنی با کسی بخورد. خب این مراسم گویا زیاد اتّفاق می‌افتاده است و نقل کرده‌اند که ابن سینا در اثر کثرت این کار قولنج گرفت و مریض شد و در اصفهان در اثر این مرض درگذشت. در زندگی‌نامه‌اش نوشته‌اند حتّی وقتی ابن سینا در روزهای آخر عمرش در بستر بیماری بود هنوز هم بدنبال انجام آن کار بود. برای من قبول این گفته‌ها دشوار بود و نمی‌توانستم آنها را باور کنم. من رفتم دنبال این موضوع و منابع آن را بررسی کردم. ابتدا رفتم کتب طبّی را بررسی کردم تا بفهمم اسباب قولنج چه چیزهائی است. ابن سینا خودش رساله‌ای دربارۀ قولنج دارد. ابو عبید جوزجانی شاگرد ابن سینا وقتی ابن سینا قولنج را درمان می‌کرد همراه او بود. ابن سینا هیچ جا ذکر نکرده که کثرت رابطۀ جنسی از اسباب قولنج است و موجب قولنج می‌شود. هیچ رابطه‌ای بین این امر و قولنج وجود ندارد. من نسخه‌های مختلف زندگی‌نامۀ ابن سینا را بررسی کردم تا ببینم چه کسی این مطلب را گفته است. در بررسی نسخه‌ها متوجّه شدم در شرح حال ابن سینا که جوزجانی نوشته جمله‌ای حذف شده است. ظاهراً این کار عمداً صورت گرفته است تا نگاه ما نسبت به ابن سینا به این شکل منفی شود. به هر حال من در آن مقاله این مطالب را به تفصیل گفته‌ام و نتیجه گرفته‌ام که این داستان دربارۀ مرگ ابن سینا درست نیست و کاملاً ساختگی است. البتّه من فقط می‌گویم این عمل موجب قولنج در ابن سینا نشده است، ولی اینکه ابن سینا به این امور زیاد می‌پرداخته یا نه را من دیگر بررسی نکرده‌ام و چیزی دربارۀ آن نمی‌گویم. من فقط بر اساس اسناد کار می‌کنم نه بر اساس حدسیات. لذا چیزی بیشتر از اسناد نمی‌گویم. این مقالۀ من به زبان ترکی هم ترجمه شده است.

    22) حضرتعالی ظاهراً یک سخنرانی هم دربارۀ ردود ابن تَیمیّه بر منطق داشته‌اید؟
    بله. حدود دو سال پیش یک سخنرانی در کنفرانسی به مناسبت سال ارسطو در پیزای ایتالیا (Pisa, Italia) و چند ماه بعد هم در پاریس در این باره داشتم. وائِل حَلّاق و برخی دیگر از محقّقان معتقدند که قویترین هجوم و نقد علیه منطق ارسطوئی کتاب الردّ علی المنطقیین ابن تَیمیّه است. من این کتاب را چند بار خواندم و به این نتیجه رسیدم که نقدهای ابن تَیمیّه بر منطق ارسطوئی خیلی ضعیف است و در واقع نقدهای او بر اساس آشنایی او با منطق ارسطوئی نبود و بیشتر نقدهای او را بر اساس آثار ارسطو می‌توان پاسخ داد. این کتاب ابن تَیمیّه اگرچه وقتی نوشته شد خیلی معروف شد ولی در حقیقت ضعیف است. ابن تَیمیّه خیلی از طریق جدل سر و صدا کرده است و با نگاه سطحی به نظر می‌رسد که نقدهای زیادی را بر منطق ارسطوئی وارد کرده است ولی وقتی خوب آن نقدها را بررسی کنید می‌فهمید اصلاً دقیق نیست. ابن تَیمیّه در جدل و طریق اِقناع کردن مردم خیلی قوی بود؛ ولی این به معنای آن نیست که محتوای نقدهایش هم قوی باشد. شاید بیشتر افراد متوجّه این نکته نشدند.

    23) مایلم در باب موضوعات دیگری غیر از نوشته‌های شما هم از جنابعالی پرسش کنم. به عقیدۀ شما بین نسل گذشتۀ مستشرقان و نسل جدید آنها تفاوتهائی وجود دارد؟ به نظر می‌رسد آثار نسل گذشتۀ مستشرقان و اسلام شناسان ـ که البتّه افرادی از آنها مثل فان اس و مادلونگ همچنان نیز به فعّالیّت علمی می‌پردازند ـ غنی‌تر و محقّقانه‌تر از نسلهای جدید مستشرقان است.
    بله، تا اندازه‌ای با نظر شما موافقم؛ با این وصف، الآن هم جوانانی در غرب هستند که محقّقان قوی و برجسته‌ای بشمار می‌آیند. اکنون بیشتر کتابهائی که در غرب چاپ می‌شود دیگر به اندازۀ گذشته قوی و دقیق نیستند، و من فکر می‌کنم یکی از دلایلش این است که بودجۀ دانشگاه‌‌ها در غرب دیگر مثل گذشته تعیین نمی‌شود. انتظار دولت از دانشگاهها و محقّقان در رشته‌های علوم انسانی آن است که زیاد وقت صرف تحقیق نکنند و هر چه بیشتر مقاله چاپ کنند و لذا فشاری بر محقّقان هست که هر چه بیشتر مقاله بنویسند. یعنی حجم کار، مهمتر از کیفیت کار شده است. الآن کسانی که با بیشتر مقاله نوشتن، سر و صدای بیشتری راه می‌اندازند با اینکه کارشان در بسیاری از موارد چندان محتوائی ندارد ولی در عوض چون تبلیغات زیادی دارند مهمتر از دیگران شده‌اند. بیشترِ کارهای علمی در عرصۀ علوم انسانی در غرب «بازاری» شده و دانشگاهها و دپارتمانها بدنبال جذب پول بیشترند. نتیجۀ این وضعیّت، شتاب در کار تحقیق است و سطحی شدن کارها. نمونه‌ای مثل فان اِس که گفتید البتّه یک استثناء است. او فرد بسیار توانمندی است. الآن افرادی در دانشگاههای غرب هستند که پُست دانشگاهی هم دارند ولی کارهایشان عمق چندانی ندارد؛ چون دانشگاه از او می‌خواهد که تعداد زیادی مقاله چاپ کند و هر چه بیشتر دانشجوی دکتری بگیرد. من وقتی دانشجو بودم در مجموع نه سال در دورۀ لیسانس و فوق لیسانس درس خواندم. یکسال رفتم مصر برای اینکه زبان عربی و فلسفه بخوانم. آن زمان به دانشجو وقت می‌دادند که سر فرصت درس بخواند امّا الان دانشجو را مجبور می‌کنند که زود فارغ التحصیل شود.

    24) از حیث روش آموزش بین دانشگاههای ایران و غرب چه تفاوتهای مهمّی وجود دارد؟
    تا آنجا که من فهمیده‌ام در ایران و در حوزۀ علوم انسانی بیشتر تکیه بر روش حفظ کردن است. یعنی استاد حرف می‌زند و دانشجو مکلّف است بشنود و بنویسد. ولی ما در غرب خیلی راحت می‌توانیم استادمان را نقد کنیم. اینجا کمتر استادتان را نقد می‌کنید و این یکی از دلایل ضعف و ناتوانی علمی دانشجویان ایرانی در رشته‌های علوم انسانی است. دانشجو باید از خودش فکر داشته باشد و خلّاق باشد. این استقلال فکری خیلی مهم است. دانشجویان عادت ندارند که سؤالات دشوار و چالشی بپرسند؛ در حالی که این حقّ مسلّم آنها است و این، جزئی از فرایند علم است. خودمان هم باید بپذیریم که افراد همواره ما را نقد کنند. این امر بخشی از بازی علم است. متأسّفانه در غرب هم استادانی هستند که از نقد شدن ناراحت می‌شوند در حالی که این واکنش، رفتاری غیر علمی است.
    نکتۀ دیگر اینکه در ایران واحدی درسی به نام «روش تحقیق» هست که به نظرم خیلی مفید نیست. متدولوژی تحقیق را نمی‌‌شود از کتاب یاد گرفت، بلکه باید روش تحقیق را از کارهای خوب گوناگون و از محقّقانِ خوب فراگرفت و با فکر خود استنتاج کرد نه اینکه یک لیستی بدهیم و بگوییم باید در تحقیق بر اساس این لیست به پیش رفت. این لیستها باعث می‌شود دانشجو دیگر خودش فکر نکند. من خودم هیچ وقت متدولوژی نخواندم و تمام کارهای علمی‌ام، چه خوب باشد و چه بد، نتیجۀ فکر خودم است.

    25) به عنوان سؤال آخر لطفاً بفرمایید از میان منطق‌دانان و کسانی که در غرب در باب منطق اسلامی تحقیق می‌کنند چه کسانی را برجسته می‌دانید؟
    تونی استریت (Tony Street) که الآن در دانشگاه کمبریج است منطق‌دان خیلی خوبی است. آقای خالد الرویهِب (Khaled El-Rouayheb) در دانشگاه هاروارد هم پر نشاط است و سنگین کار می‌کند. اَصالتاً لبنانی است و حتماً زبان عربی‌اش عالی است، زبان انگلیسی‌اش هم فوق العاده است. انسان مهربان و متواضعی هم است. امّا من نقدهایی بر کارش دارم. از جمله اینکه افق کارش خیلی وسیع است و طبعاً وقتی دایرۀ موضوعات مورد تحقیق فرد گسترده باشد کمتر می‌تواند روی یکایک آنها عمیق‌تر کار کند. کسان دیگری هم هستند که البتّه چون من خیلی وقت است در دانشگاه نیستم ممکن است کمتر آنها را بشناسم. افرادی که نام بردم کسانی هستند که آثار بیشتری در باب منطق اسلامی نوشته‌اند و شناخته شده‌تر هستند.
    *****

    آقای دکتر لامیر از اینکه فرصت این مصاحبه را در اختیار من گذاشتید بسیار متشکرّم. برای شما آرزوی بهروزی و موفقیّت دارم.

     زیرنویس:


     زیرنویس:


     زیرنویس:


     زیرنویس:

    ۱. این کتاب با مشخّصات زیر به چاپ رسیده است:
    Wael B. Hallaq (ed.), Ibn Taymiyya Against the Greek Logicians, Clarendon Press, Oxford, ۱۹۹۳
    ۲.
    Joep Lameer, Al-Farabi and Aristotelian Syllogistics: Greek Theory and Islamic Practices. Leiden: E.J. Brill, ۱۹۹۴. Pp. xx + ۳۵۲
    ۳. دربارۀ او و آثارش نگرید به:
    http://www.newappsblog.com/۲۰۱۲/۰۷/in-memoriam-lambertus-marie-de-rijk.html
    ۴. دربارۀ او نگرید به:

    https://en.wikipedia.org/wiki/Gabriel_Nuchelmans#Selected_publications
    ۵.
    The Arabic Version of Ṭūsī's Nasirean Ethics. With an Introduction and Explanatory Notes, by: Joep Lameer, Islamic Philosophy, Theology and Science. Texts Studies, volume ۹۶, BRILL, Leiden | Boston, ۲۰۱۵
    ۶.
    https://archive.org/details/texts
    ۷.
    Joep Lameer, Towards a New Edition of Avicenna’s Kitāb al-Ishārāt wa-l-tanbīhāt, Journal of Islamic Manuscripts ۴ (۲۰۱۳) ۱۹۹–۲۴۸
    ۸.
    JOEP LAMEER, AVICENNA’S CONCUPISCENCE, Arabic Sciences and Philosophy, vol. ۲۳ (۲۰۱۳) pp. ۲۷۷–۲۸۹
    شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۸:۱۰
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت