آخرین نوشته ها
لینک های روزانه
    نشانی ایمیل نویسنده
    h.ataei.n@gmail.com
    در قسمت نخست از مجموعه مقالات «نگرشی بر نگارشهای کلامی»، به معرّفی رسالۀ کلامی پرارج نهج المسترشدین فی اصول الدّینِ علّامۀ حلّی (م 726 ھ . ق) پرداختیم و شروح گونا‌گون آن را به‌اجمال بازشناساندیم. در این بخش، به معرّفی مبسوط‌تر شرحی ارزشمند و نوانتشار بر نهج المسترشدینِ علّامۀ حلّی با عنوان «تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین» نوشتۀ سیّد نظام الدّین عبدالحمید بن مَجد الدّین أعرَجی حُسَینی می‌پردازیم. این کتاب با تحقیق جناب آقای طاهر السّلامی از سوی المرکز الإسلامی للدّراسات الاستراتیجیة وابسته به عتبۀ مقدّسۀ عبّاسیّه‌ی کربلا در سال 1436 هجری قمری در شمارگان هزار نسخه منتشر شده است. در کارنامۀ آقای طاهر السلامی بجز اثر یادشده، تصحیح آثاری همچون الانصاف فی الانتصاف لاهل الحق من اهل الاسراف (ردّیۀ معروف یکی از عالمان امامی قرن هشتم بر منهاج السنّة ابن تَیمیّه)1
    الإنصاف فی الانتصاف لاهل الحق من اهل الاسراف، 3 ج، تحقیق طاهر السلامی، مؤسسة دار الأعلام لمدرسه اهل البیت علیهم السلام، دار النشر الامام علی بن ابی طالب (ع)، قم، ۱۳۹۲ هـ . ش.
    شوارق النصوصِ علّامه میرحامد حسين2
    شوارق النصوص، 2 ج، تأليف میر حامد حسين الموسوی، تحقيق طاهر السلامی، دلیل ما، قم، 1381 هـ . ش.
    معراج الیقین فی شرح نهج المسترشدین فی أصول الدّینِ فخر المحقّقین حلّی و مسند الإمام علی علیه‌السلام اثر مرحوم آیة الله سیّدحسن قَپانچی نیز دیده می‌شود.
    در این مقال نخست نِکاتی را در باب تذکرة الواصلین و نویسندۀ آن و همچنین دست‌نوشتهای بازمانده از آن بیان می‌کنیم. پس از آن به ارزیابی و نقد ویراست ارائه شده از این اثر می‌پردازیم.

    عبدالحمید بن أعرَجی حُسَینی و تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین
    تذکرة الواصلین شرحی است کامل به سبک «قال أقول» بر رسالۀ کلامی نهج المسترشدین فی اصول الدّینِ علّامۀ حلّی. در صفحۀ عنوان نسخه‌ای که ظاهراً به خطّ نویسنده است نوشته شده: «کتاب تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین تألیف العبد الفقیر إلی الله تعالی عبدالحمید بن محمّد بن الأعرج الحسینی عفا الله عنه و عن والدیه و عن المؤمنین»، که بوضوح حکایتگر انتساب اثر به نویسنده و نیز نامی که او برای اثر خود برگزیده است، می‌باشد. در همین صفحۀ عنوان اظهار شده که مؤلّف، این شرح را برای «فخر الملة والدّین عبدالله ابوطالب الخواری»3
    در فهرست فنخا از این شخص با عنوان «نصیر الملة و الحق والدنیا والدین ابو علی بن فخر الدین عبدالله ابوطالب جزائری» نام برده شده که غلط است. نگرید: فنخا، ج 7، ص 957.
    نگاشته است.
    نویسنده، یعنی، سیّد نظام الدّین عبدالحمید بن محمّد (مَجد الدّین) أعرَجی حُسَینی، خواهرزادۀ علّامۀ حلّی و از شاگردان او بوده است. چنانکه می‌دانیم، علّامۀ حلّی چند خواهر زاده داشته که از میان آنها سه تن معروف‌تر بوده و هر سه هم نزد خود او دانش آموخته‌اند:
    1) سیّد عمید الدّین عبدالمطّلب بن محمّد (مَجد الدّین) عمیدی أعرَجی حُسَینی عُبَیدلی (و شعبان 681 ـ م 754 ھ . ق)، معروف به «عمید الدّین بن أعرَج». او نویسندۀ تبصرة الطالبین فی شرح نهج المسترشدین و همچنین احتمالاً مؤلّف شرحی است بر انوار الملکوت فی شرح الیاقوت علّامۀ حلّی ـ که زیر عنوان ظاهراً مجعولِ إشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت4
    دربارۀ نام این کتاب (که در یک نسخه کهن آن زیر نام «نهج العمیدی علی انوار الملکوت» شناسانده شده) و نویسندۀ آن (که گاه ضیاء الدّین عبدالله، برادر عمید الدیّن دانسته شده است) نگرید به یادداشت آقای دکتر حسن انصاری با عنوان: «رکنيه (2): کتابی که نامش اشراق اللاهوت نيست» در سایت کاتبان به نشانی:
    http://ansari.kateban.com/post/1900
    منتشر شده5
    الحسینی العبیدلی، السیّد عمید الدّین، اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، تحقیق: علی اکبر ضیائی، میراث مکتوب، تهران، 1381 هـ . ش.
    6
    دربارۀ او نگرید به: معجم طبقات المتکلّمین، ج 3، ص 125.
    2) سیّد ضیاء الدّین عبدالله بن محمّد بن أعرَجی حسینی حلّی (زنده در 740 ھ . ق) معروف به «ضیاء الدّین بن أعرَج»، برادر کوچکتر سیّد عمید الدّین عبدالمطّلب. سیّد ضیاء الدّین صاحب آثاری است همچون: مُنیة اللبیب فی شرح التهذیب7
    الأعرَج الحسینی الحلّی، ضیاء الدّین، منیة اللبیب فی شرح التهذیب، 2 ج، مؤسّسة الإمام الصادق (ع)، قم، 1431 هجری قمری.
    در شرح تهذیب الوصول إلی علم الاصول علّامۀ حلّی و التحفة الشمسیّة فی المباحث الکلامیّة8
    نسخه‌ای از این اثر، کتابت شده در قرن نهم هجری در کتابخانه دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه تهران به شمارۀ 1 / 60 موجود است. نگرید: دنا، ج 2، ص 968؛ فنخا، ج 7، ص 500.
    9
    دربارۀ او نگرید به: معجم طبقات المتکلّمین، ج 3، ص 121.
    3) سیّد نظام الدّین عبدالحمید بن محمّد (مَجد الدّین) أعرَجی حُسَینی (ولادت 683 ھ . ق)، که نویسندۀ کتاب مورد گفت‌و‌گوی ما، یعنی تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین و همچنین نویسندۀ شرحی است بر تسلیک النفس علّامۀ حلّی با عنوان ایضاح اللَبس فی شرح تسلیک النفس؛ و از شهرت کمتری نسبت به دو برادر دیگر، یعنی عمید الدّین و ضیاء الدّین، برخوردار بوده.
    میرزا عبدالله اصفهانی در الفوائد الطریفة خاطرنشان کرده که سیّد عمید الدین اعرج کتاب تسلیک النفس علّامه را شرح کرده که وی البتّه آن را ندیده است.10
    اصفهانی، میرزا عبدالله، الفوائد الطریفة، تحقیق: سیّد مهدی رجائی، کتابخانۀ آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1385 هـ . ش، ص 510.
    این سخن درست نیست؛ چون صاحب شرح بر تسلیک النفس، چنانکه گفتیم، سیّد نظام الدّین عبدالحمید است نه سیّد عمید الدّین (مگر آنکه بغیر از ایضاح اللَبس اثر سیّد نظام الدّین، سیّد عمید الدّین نیز شرحی علی‌حِده بر تسلیک النفس نوشته بوده باشد که عجالتاً از آن بی‌خبر باشیم).
    این سه برادر، دو برادر دیگر به نامهای سیّد جلال الدین علی و سیّد غیاث الدّین عبدالکریم نیز داشته‌اند که گویا در عرصۀ دانشوری نام بلندی نداشته‌اند.11
    ابن عِنَبه دربارۀ فرزندان سیّد مجد الدّین ابوالفوارس و خواهر علّامۀ حلّی نوشته است: «.. والخمسة الاخر أمهم بنت الشيخ سديد الدين يوسف بن علي بن المطهر ، وهم النقيب جلال الدين على ومولانا السيد العلامة عميد الدين عبد المطلب قدوة السادات بالعراق ، والفاضل العلامة ضياء الدين عبد الله، والفاضل العلامة نظام الدين عبد الحميد، والسيد غياث الدين عبد الكريم.». از نوع یادکرد ابن عِنَبه که برای عمید الدّین و ضیاء الدّین و نظام الدّین القابی همچون «السيد العلامة» و «الفاضل العلامة» آورده ولی برای غیاث الدّین و جلال الدّین چنان القابی را ذکر نکرده برمی‌آید که این دو، در زمرۀ عالمان معروف این خاندان به‌حساب نمی‌آمده‌اند. نگرید: ابن عِنَبة، جمال الدین، عُمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، تصحیح: محمد حسن آل الطالقانی، منشورات المطبعة الحيدرية، النجف الأشرف، 1380 هجری قمری، ص 333.
    پدر ایشان، مجد الدّین ابوالفوارس محمّد بن علی (فخر الدّین) بن محمّد الأعرج الحسینی العبیدلی معروف به «ابن اَعرج» نیز خود از دانشمندان شیعیِ حلّه بشمار می‌رفته است. 12
    دربارۀ او نگرید به: معجم طبقات المتکلّمین، ج 3، ص 145.

    تذکرة الواصلین، تا آنجا که می‌دانم، تنها اثر کلامیِ بازماندۀ شناخته شده از سیّد نظام الدّین عبدالحمید است و از این‌رو این کتاب اکنون یگانه منبع ما برای شناخت دیدگاههای کلامی اوست. وجه اهمّیّت دیگر این اثر، آنست که ظاهراً نخستین شرحِ نگاشته شده بر نهج المسترشدین علّامۀ حلّی (تألیف شده به سال 699 ھ . ق) است. چنانکه در انجامۀ نُسَخ تذکرة الواصلین آمده است، نویسنده این شرح را در سال 703 هجری قمری، یعنی در زمانی که نوزده سال بیش نداشته است، به انجام رسانیده است. در پایان نسخۀ شمارۀ 9021 مجلس شورای اسلامی تذکرة الواصلین مکتوب است:
    «فرغت من تسویده و قد بلغت تسعة عشر من السنین و دخلت فی سنة العشرین و هو شهر جمادی الآخر [کذا] سنة ثلاث و سبعمائة فرغ من تعلیقه الفقیر إلی رحمة الله تع عبدالحمید بن محمّد بن الاعرج الحسینی مصنّف الکتاب».13
    تذکرة الواصلین، نسخۀ شمارۀ 9021 مجلس شورای اسلامی، برگ 88 ب.
    همچنین بر اساس نسخۀ شمارۀ 11310 کتابخانۀ آستان قدس رضوی از همین کتاب، نویسنده در عبارات پایانی کتاب خاطرنشان کرده است:
    « فرغت من تسویده و قد بلغت تسعة عشر من السنین و دخلت فی سنة العشرین و هو شهر جماد الآخر [کذا] سنة ثلاث و سبعمائة بعد الاشتغال فی خدمة شیخنا و سیّدنا مصنّف الکتاب، الذی أنعم الله علیّ بالانتساب إلی خدمته والمثول فی أکثر الأوقات فی حضرته والحمد لله بما أقسم و له الشکر علی ما أنعم إنّه ولیّ ذلک».14
    تذکرة الواصلین، نسخۀ شمارۀ 11310آستان قدس رضوی، برگ 158 ب.

    از عبارت «بعد الاشتغال فی خدمة شیخنا و سیّدنا مصنّف الکتاب، الذی أنعم الله علیّ بالانتساب إلی خدمته والمثول فی أکثر الأوقات فی حضرته» تتلمذ و شاگردیِ پیوسته وی نزد دایی‌اش، علامۀ حلّی، قابل فهم است. افزون بر این، در جایی از متن کتاب، سیّد نظام الدّین به حضور خویش در مجلس درس علّامه اشاره کرده است. 15
    ««و رأیت المصنّف یستضعف هذا القول فی أثناء الدرس». تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 371.
    بنابراین تذکرة الواصلین هم از این حیث که به احتمال زیاد نخستین شرحِ نگاشته شده بر نهج المسترشدین است و هم از این جهت که نویسنده‌اش شاگرد و ملازم نویسنده بوده و مباحث مطرح در متن را از محضر خود ماتن آموخته است، حائز توجّه و اهمّیّت است، گو اینکه ریختۀ خامۀ نویسنده‌ای است در سنین جوانی که شاید پختگی لازم را در آن سالیان پیدا نکرده بوده باشد.
    از حیث حجم و بسط و تفصیل مطالب، تذکرة الواصلین ـ که در چاپ کنونی حجمی بالغ بر چهارصد صفحه دارد ـ شرحی است نسبتاً موجز و هم طراز با برخی از شروح دیگر موجود نهج المسترشدین همچون تبصرة الطالبینِ عمید الدّین بن أعرَج و معراج الیقینِ فخر المحقّقین، که البتّه از ارشاد الطالبینِ فاضل مقداد مختصرتر است. نویسنده در مقدّمۀ کتاب خاطرنشان کرده که در این شرح راه غایت اختصار و ایجاز را در پیش می‌گیرد و بسط و تفصیل مطالب را به کتاب دیگرش به نام «ایضاح اللَبس فی شرح تسلیک النفس» موکول می‌کند. 16
    تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 35.

    از جهت مضمون و درون مایه، تذکرة الواصلینِ سیّد نظام الدّین مشابهت بسیاری به شرح برادرش عمید الدّین بن أعرَج بر نهج المسترشدین به‌نام تبصرة الطالبین دارد. در کثیری از مواضع، این دو شرح، اشتراکات فراوان دارند. اگر تاریخ دقیق تألیف تبصرة الطالبین دانسته بود آنگاه حدس اینکه نوشتۀ کدامیک از آن دو، بر دیگری تأثیر گذار بوده است میسّر می‌گشت؛ امّا اکنون تنها همین‌ قدر می‌دانیم که تذکرة الواصلین در سال 703 هجری قمری نوشته شده و تبصرة الطالبین پیش از وفات علّامۀ حلّی، یعنی قبل از 726 هجری قمری.

    2ـ نسخه‌های بازمانده از دو تحریر تذکرة الواصلین
    بر اساس اطّلاعات فعلی، از کتاب تذکرة الواصلین شش نسخه در دسترس است17
    نگرید: فنخا، ج 7 صص 957 ـ 958.

    1) نسخۀ شمارۀ 5556 کتابخانۀ آیة الله العظمی مرعشی قم.
    این دست‌نوشت از آخر افتادگی دارد و لذا فاقد انجامه و نام کاتب و تاریخ کتابت است؛ امّا بنابر قرائنی، ظاهراً و به ظنّ قریب به یقین، به دست خود نویسندۀ کتاب در سال 703 هجری قمری کتابت شده و در واقع نسخۀ اولیّۀ اثر بشمار می‌آید.18
    برای آگاهی از ادلّه‌ای که نشان می‌دهد این نسخه به دست نویسنده اثر کتابت شده نگرید به مقدّمۀ محقّق بر کتاب صص 16 ـ 19.
    همانطور که آقای طاهر السلامی نیز خاطرنشان کرده‌اند19
    مقدّمه مصحّح بر تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 18.
    خط خوردگی‌ها و اعمال اصلاحات بسیار در متن و حواشیِ دست‌نوشت خود گواهیست بر این‌که این نسخه یا به خطّ نویسنده است یا دست کم بر دست او اصلاح گردیده است. با توجّه به اینکه این نسخه تنها چهار سال پس از نگارش نهج المسترشدین در سال 699 هجری قمری نگاشته شده است و در آن، متن نهج المسترشدین بطور کامل نقل شده، باید از آن در تصحیح متن نهج المسترشدین نیز بهره گرفت.
    ناگفته نماند در مواضعی از این نسخه، ناهمواری‌ها و اغلاط زبانی فاحشی مشهود است که ممکن است انتساب کتابت نسخه را به نویسندۀ فاضل و البتّه جوانش با تردید روبرو کند. از باب نمونه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
    1) «کما نتصوّر جبلاً من یاقوت و بحرٍ من زیبق»20
    تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 6 الف. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 42.
    که باید علی القاعده «بحراً من زیبق» باشد.
    2) «إنّا لا یعنی بالوجود الذهنی»21
    تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 7 الف. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 44 س آخر.
    که باید «إنّا لا نعنی بالوجود الذهنی» کتابت می‌شد.
    3) «ثمّ إنّی لمّا رأیت شیخنا الأعظم و إمامنا الأکرم ... جمال الحقّ و الملّة والدین أبی منصور الحسن بن مولانا»22
    تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 3 الف. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 34 س 5 ـ 11.
    که باید «أبا منصور» نوشته می‌شد.
    4) «ولیس شیئاً منها ثابتاً فی الخارج»23
    تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 14 ب. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 63 س آخر.
    که چون «شیء» اسم «لیس» است باید بصورت مرفوع یعنی «شیءٌ» کتابت می‌شد.
    5) «والمراد کون الجسمان بحیث لا یتماسان»24
    تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 20 ب. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 76 س 13.
    که باید «الجسمین» نوشته می‌شد چون مضاف إلیه «کون» و مجرور است.
    6) «لأنّ انتقال کلّ واحد منهما متوقّفاً علی انتقال الآخر»25
    تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 21 ب. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 78 س 6.
    که چون «متوقّف» خبر «أنّ» است می‌بایست «متوقّفٌ» نوشته می‌شد، نه «متوقفاً».
    7) «إنّ الموت أمراً وجودیاً»26
    تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 33 الف. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 103 س 5.
    که به جهت مرفوع بودن خبر «إنّ» باید «أمرٌ وجودیٌ» مکتوب می‌شد.
    8) «لم یحصل لنا علماً بوجوده» 27
    تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 37 ب. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 111 س آخر.
    که چون واژۀ «علم» فاعل فعل «یحصل» است باید مرفوع یعنی «علمٌ» نوشته می‌شد.
    9) «هل یشترط فی إفادة التواتر عدداً مخصوصاً أم لا؟»28
    تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 37 ب. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 112 س 1.
    که ترکیب «عدداً مخصوصاً» نائب فاعل «یُشتَرَط» است و باید مرفوع باشد، یعنی «عددٌ مخصوصٌ».
    همچنین در یکجا، نویسنده به عقیدۀ قدیم بودن اجسام سماوی از سوی برخی حکماء همچون «ارسطو و ارسطاطالیس و فارابی و ابن سینا» اشاره کرده است29
    «و ذهب أکثر الحکماء من القدماء کأرسطو و أرسطاطالیس و المتأخّرین کأبی نصر الفارابی و أبی علی الحسین ابن سینا». تذکرة الواصلین، ص 79. شایان یادآوری است که نویسنده در مواضع متعدّدی «أرسطو» را به ریخت «ارسطوا» نوشته است.
    در حالی که می‌دانیم «ارسطو» و «ارسطاطالیس» دو ریخت از نام یک نفر است و نباید نویسنده، آن دو را به یکدیگر معطوف می‌ساخت. مصحّح محترم البتّه ـ تا آنجا که بررسیدم ـ غالب اغلاط زبانی موجود در نسخه اصل را گزارش نکرده و خود، متن را به دلخواه خویش ویراسته و تنها به درج ضبط صحیح در متن اکتفا نموده است. این در حالی است که ثبت و گزارش این اغلاط ـ خاصّه در موردی که نسخه به خطّ مؤلّف یا کاتبی نامدار باشد ـ نشان دهندۀ میزان دانش ادبی و دقّت زبانی نویسنده یا کاتب است و بطور طبیعی عدم ثبت و ضبط این گونه موارد امکان وقوف بر احوال و فوائد یادشده را از خوانندگان سلب می‌کند.
    2) نسخۀ شمارۀ 2/9021 مجلس شورای اسلامی.
    بنابر ترقیمۀ کاتب، این نسخه در سال 850 هجری قمری کتابت شده است:
    «وقع الفراغ من تعلیقه بعون الله و حسن توفیقه یوم الخمیس من شهر ربیع الأوّل سنة خمسین و ثمانمائة».30
    تذکرة الواصلین، نسخۀ شمارۀ 9021 مجلس شورای اسلامی، برگ 88 ب.
    متأسّفانه مصحّح در ویراست خود، از این نسخه استفاده نکرده است.
    3) نسخۀ شمارۀ 4/ 11310 آستان قدس رضوی، که در سال 909 هجری قمری کتابت آن پایان یافته و نسخه‌ای کم و بیش مغلوط است.
    4) نسخۀ شمارۀ 3/4000 مرکز احیاء تراث اسلامی قم، که استنساخ آن به قرن دهم هجری باز می‌گردد.
    5) نسخۀ شمارۀ 18 کتابخانه فاضل خوانساری، که در سال 1058 هجری قمری کتابت شده است و عکسی از آن به شماره 107 در مرکز احیاء تراث اسلامی قم موجود است.
    6) نسخۀ شمارۀ 1/ 10567 مجلس شورای اسلامی، که به سال 1299 هجری قمری در نجف اشرف نوشته شده است.
    نکتۀ مهم در خصوص نسخه‌های تذکرة الواصلین ـ که متأسّفانه مصحّح کتاب ملتفت آن نبوده یا دست کم در مقدّمۀ خویش تصریح خاصّی بدان نکرده ـ ، آن است که از مقایسۀ اختلافات میان آنها می‌توان پی‌برد که کتاب تذکرة الواصلین دارای دو تحریر بوده است، بطوری که نسخۀ شمارۀ 5556 کتابخانۀ آیة الله العظمی مرعشی متعلّق به تحریر نخست اثر است، و پنج نسخۀ دیگر حکایتگر تحریر دوم آن هستند. در واقع، اختلافات قابل ملاحظه میان نسخۀ اصل که به خطّ مؤلّف کتابت شده، و دیگر نُسَخِ بازمانده از این اثر در برخی از قسمتهای متن ـ که از اساس معانی و عبارات متفاوتی را به نمایش می‌گذارد ـ ما را بدین رهنمون می‌سازد که علی الظاهر نسخۀ دست‌نوشت مؤلّف، تحریر نخستین اثر است، و پنج نسخۀ دیگر رونوشتهائی از تحریر ثانی آن. احتمالاً سیّد نظام الدّین عبدالحمید پس از آنکه نسخۀ ابتدائی متن شرح خود را نگاشته بوده است (یعنی همان نسخۀ 5556 کتابخانۀ مرعشی) اصلاحاتی را به مرور زمان در متن اعمال کرده و برخی فقرات را (حتّی در اندازۀ چندین سطر) بدان افزوده یا از آن کاسته است و پاره‌ای از عبارات را نیز خط زده یا تغییر داده است. در نتیجۀ این اصلاحات، تحریر دومِ اثر پدید آمده است که آن پنج نسخۀ شناخته شدۀ دیگر این اثر همگی همین تحریر ثانی را آینگی می‌کنند. وجود یادداشتهائی ناظر به متن که در تکّه کاغذهای ضمیمه شده به نسخه نوشته شده و در لابه‌لای اوراق نسخه جای گرفته است نیز این حدس را تقویت می‌کند که نسخۀ مرعشیّه فقط پیش نویس و مسوّدۀ اثر بوده است و صورت نهایی تألیف را نشان نمی‌دهد. مصحّح کتاب بدین نکته پی نبرده و گمان کرده است این فقرات و عباراتِ الحاقی در آن نسخ پنجگانه، چیزی جز عبارات حاکی از حواشی موجود در نسخۀ اصل نیست که بعدها احتمالاً از سوی کاتبان داخل متن شده است.31
    عبارت مصحّح در این خصوص از این قرار است: «اختلاف هذه النسخة بالمتن عن جمیع النسخ الأخری المتأخّرة زماناً مع وجود شروح متعدّدة علیها فی الحاشیة و خلو النسخ الأخری من ذلک، علماً أنّ بعض الفقرات الموجودة فی النسخ الأخری والتی أضفناها إلی المتن ـ کما أشرنا ـ تحاکی الشروح الموجودة فی حواشی هذه النسخة، فلربّما یکون إدخال هذه الفقرات تبرعاً من النسّاخ، والله العالم.». تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 18.
    برخلاف گمان مصحّح، این عبارات و بخشهای الحاقی به متن، نه چندان ربطی به حواشیِ نسخۀ اصل دارد، و نه برافزودۀ نُسّاخ است، بلکه افزوده‌های خود نویسنده به متن اثر بوده که به مرور زمان بر روی متن اعمال کرده است و در نتیجه، تحریری تازه از متن را پدید آورده است. در واقع، جنس افزوده‌ها و اصلاحات صورت گرفته در متن که از قبیل ارائه دلیل یا ادلّۀ تازه بر مدّعائی، تجدید نظر در پاسخ به اشکالاتی و جایگزین کردن تعابیر دقیق‌تر و روشن‌تر است، نشان می‌دهد که افزایش این موارد از سوی خود نویسنده انجام گرفته است و بسیار بعید است این انبوه دگرگونیها از تصرّفات بعدی ناسخان اثر باشد.
    چنانکه گفتیم، تحریر نخست اثر (یعنی همان نسخۀ 5556 کتابخانۀ مرعشی) ـ به تصریح خود مؤلّف و بر طبق انجامه‌های نُسَخ آن ـ در سال 703 هجری قمری به پایان رسیده است. از عبارات دعائی نویسنده نظیر «ادام الله ایّامه» یا «دام ظلّه» در حقّ علّامۀ حلّی (م 726 ھ . ق)، که در جای جای این دست‌نوشت به چشم می‌خورد، نیز می‌توان دریافت که شارح این اثر را در زمان حیات علّامه نگاشته است. امّا تحریر دوم اثر، دست کم چند سالی بعد و بتدریج رقم خورده است؛ یعنی زمانی که سیّد نظام الدّین عبدالحمید شرح خودش بر تسلیک النفس علّامۀ حلّی را به نگارش درآورده بوده است. گواه این برداشت، عبارتی است که در نسخه‌های پنجگانۀ تحریر دوم تذکرة الواصلین دیده می‌شود ولی در نسخۀ تحریر نخست اثر (یعنی همان نسخۀ 5556 کتابخانۀ مرعشی) موجود نیست و نویسنده در آن، خوانندگان را برای آگاهی از تفصیل مطالب به شرحش بر تسلیک النفس علّامۀ حلّی ارجاع می‌دهد:
    «فأحببت أن أصنّف له شرحاً کاشفاً لحقائقه و موضحاً لدقائقه [علی سبیل الایجاز والاختصار، و حذف التطویل والإکثار، إذ جعلنا ذلک موکولاً إلی کتابنا المسمّی بـ(إیضاح اللبس فی شرح تسلیک النفس)]». 32
    تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 35.
    عبارت میان دو قلّاب در نقل بالا، تنها در پنج نسخۀ متأخّر کتاب وارد شده است و در نسخۀ دستنویس نویسنده نیست. بنابراین ظاهراً نویسنده، تحریر ثانی را پس از (یا دست کم همزمان با) نگارش شرح خودش بر تسلیک النفس فراهم آورده است. از آنجا که علّامۀ حلّی تألیف تسلیک النفس را در سال 704 هجری قمری به پایان برده است33
    اشمیتکه، زابینه، اندیشه‌های کلامی علاّمۀ حلّی، ترجمۀ احمد نمایی، چاپ اوّل، 1378 هـ .ش، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، ص 59.
    بِناگزیر شرح سیّد نظام الدّین عبدالحمید بر این کتاب باید در تاریخی متأخّر از سال 704 نگارش یافته باشد و به همین ترتیب، تحریر دوم تذکرة الواصلین هم که حاوی ارجاع به شرح بر تسلیک النفس است باید در تاریخی پس از سال 704 رقم خورده باشد. در نسخه‌های‌ متأخّر تذکرة الواصلین، که ما آنها را تحریر دوم این کتاب تلقّی کردیم، همه جا پس از یادکرد از علاّمه حلّی، عباراتی دعائی نظیر «رحمه الله» آمده است که اگر این عبارات ریختۀ قلم خود سیّد نظام الدّین عبدالحمید باشد، آنگاه بروشنی می‌توان گفت این تحریر دوم پس از وفات علّامۀ حلّی در سال 726 هجری قمری نوشته شده است.
    تذکّر این نکته در اینجا بجاست که مرحوم علّامه شیخ آقا بزرگ تهرانی در الذریعة با استناد به اینکه سیّد نظام الدّین در تذکرة الواصلین به کتاب ایضاح اللبس ارجاع داده است، نتیجه گرفته که ایضاح اللبس باید در زمانی پیش از تاریخ تألیف تذکرة الواصلین یعنی سال 703 هجری قمری نوشته شده باشد:
    «1952: (إيضاح اللبس) في شرح تسليك النفس إلى حظيرة القدس (الانس) تصنيف آية الله العلامة الحلي لابن أخته السيد نظام الدين عبد الحميد بن أبي الفوارس محمد بن علي الأعرجي. أحال التفصيل إليه في كتابه (تذكرة الواصلين) في شرح (نهج المسترشدين) الذي ألفه وقد دخل العشرين سنة 703 فيظهر أن تأليف الايضاح كان قبل التاريخ».34
    آقا بزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، دار الأضواء، بيروت، ج 2، ص 498.
    سخن شیخ آقا بزرگ در اینجا صحیح نیست، یعنی ممکن نیست إيضاح اللبس پیش از سال 703 نوشته شده باشد؛ زیرا نگارش تسلیک النفس به دست علّامۀ حلّی تازه در سال 704 به پایان رسیده بوده است و ممکن نیست که سیّد نظام الدّین قبل از سال 703 شرحی بر تسلیک النفس نوشته باشد. ریشۀ اشتباه آقا بزرگ احتمالاً همین بوده که وی تنها به نسخه‌های تحریر دوم تذکرة الواصلین دسترس داشته که در آنها ارجاع به شرح تسلیک النفس، مدّتها پس از سال 703، افزوده شده بوده و چون ظاهراً شیخ آقا بزرگ نمی‌دانسته است که این ارجاع در واقع، ارجاعی الحاقی به اثر است و در نسخۀ دستنویس مؤلّف که سال 703 نگاشته شده، وجود نداشته است (و اساساً به شرحی که بازگفتیم نمی‌توانسته وجود داشته باشد)، در داوری خود به‌خطا رفته.

    3ـ ارزیابی و نقد تصحیح تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین
    ویراست فراهم آمده بر دست آقای طاهر السلامی از تذکرة الواصلین چنانکه به اشارت نیز معلوم شد شوربختانه دچار نقصانهای چشمگیری است که ذیلاً در چند بخش بدانها خواهم پرداخت:

    3ـ1ـ اصل قرار دادن تحریر نخستین کتاب در تصحیح اثر
    مصحّح در مقدّمۀ خویش بر کتاب تصریح کرده که نسخۀ شمارۀ 5556 کتابخانۀ آیة الله العظمی مرعشی قم را به سبب آنکه به خطّ نویسنده کتابت گردیده و دست‌نوشتی کهن است، نسخۀ اساس خود در تصحیح اثر قرار داده است. 35
    تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 20.
    چنانکه پیش از این نشان دادیم، با توجّه به اینکه نسخۀ مرعشیّه به احتمال بسیار قوی مسوّده و در واقع تحریر ابتدائی مؤلّف از اثر بوده و همو بعدها اصلاحات و تغییرات قابل ملاحظه‌ای در متن نخستین اعمال نموده و تحریر دومی از متن پدید آورده است، اصل و اساس قراردادن آن مسوّده و نسخه اوّلیه که ناقص نیز هست از سوی مصحّح در ویراست اثر کاری نادرست و غیر اصولی بوده است. مصحّح ارجمند گمان کرده صرف قدمت نسخه و کتابت آن به دست مؤلّف، مجوّز و مرجّح اساس تصحیح قرار دادن آن نسخه می‌شود، غافل از آنکه نسخۀ کهنِ دست‌نوشتِ مؤلّف در حقیقت چیزی بیش از یک پیش‌نویس مقدّماتی از اثر نیست و حکایتگر تحریر نهایی مورد نظر نویسنده نبوده است. اگر هدف از تصحیح متن، عرضۀ نسخه نهائی مدّ نظرِ نویسنده از اثر است، در این صورت، ملاک و اصل قراردادن پیش نویس ابتدائی متنِ نویسنده در ویراست اثر ناصواب است. حتّی اگر هدف مصحّح عرضۀ تحریر نهائی اثر نیز نبوده باشد و مثلاً خواسته باشد نخستین تحریر آن را در قالب تصحیحی اختصاصی در اختیار خوانندگان قرار دهد، چون نسخۀ کاملی از تحریر نخست در اختیار نداشته، در عمل از این خواسته دور افتاده است. بر بنیاد آنچه آمد مصحّح می‌بایست بجای مسوّدۀ اثر، تحریر انعکاس یافته در پنج نسخۀ متأخّر کتاب را اصل و اساس تصحیح خود از این اثر قرار می‌داد.

     زیرنویس:


     زیرنویس:



    3ـ2ـ درهم آمیختن تحریرهای اثر و خلق اثری جدید به نام مؤلّف
    گذشته از لغزش مصحّح در اصل و اساس قراردادن مسوّدۀ ناقص مؤلّف در تصحیح اثر، خطای آشکار دیگر وی خَلط دو تحریر اثر با یکدیگر و فراهم آوردن معجونی از دو تحریر کتاب است. مصحّح محترم که دو تحریر کتاب را از هم بازنشناخته است بر خود روا داشته که هر جا صلاح دانسته قطعاتی را از تحریر دوم کتاب در لابه‌لای تحریر نخست کتاب ـ که در دست‌نویس اصل موجود است ـ قرار دهد. این قسمتها که در ویراست عرضه شده غالباً در پاورقی با عبارت «أثبتناه من ب، ج، د، هـ » شناسانده شده است متعلّق به تحریر دوم کتاب است و مصحّح نمی‌بایست آنها را بدین‌گونه در تحریر نخست اثر داخل می‌کرد. البتّه مصحّح در موارد بسیاری نیز بر عبارات نسخه اصل یا تحریر نخست اثر تحفّظ و تأکید ورزیده و عبارات متفاوتِ متعلّق به تحریر دوم را به عنوان نسخه بدل در پاورقی گزارش کرده است. طبعاً جای این پرسش از مصحّح هست که ملاک و معیار او برای گنجاندن بخشهائی از تحریر دوم اثر در دل عبارات تحریر نخست چه بوده؟ چرا برخی عبارات تحریر دوم را در متن وارد کرده و برخی دیگر را صرفاً در پاورقی قرار داده است؟ این سرگردانی در واقع ناشی از این امر است که مصحّح تکلیف خود را با دو تحریر اثر روشن نکرده است؛ یعنی مشخّص ننموده و علی الظاهر نمی‌دانسته است که کدام تحریر را اصل و اساس کار تصحیح خود می‌خواهد قرار دهد. به همین سبب، گاه عباراتی را از تحریر دوم در عبارات تحریر اوّل وارد کرده و گاه از این کار صرفنظر کرده و تنها به درج آنها در پاورقی بسنده نموده است. در نتیجه، مصحّح بطور ناخودآگاه دو تحریر اثر را درهم آمیخته و ویراستی فراهم آورده که آمیزه‌ای است از تحریر اوّل و دوم کتاب، و در واقع تحریر سوم آن به قلم آقای طاهر السلامی. اکنون کتاب عرضه شده از سوی مصحّح نه نشان دهندۀ تحریر نخست اثر است و نه حکایتگر تحریر دوم آن، بلکه تألیفی است مستقل بر اساس دو تحریر کتاب.
    به گمان ما مصحّح می‌بایست در صورت امکان دو تحریر مختلف کتاب را بصورت مستقل، تصحیح و در کنار هم منتشر می‌کرد یا اینکه تحریر دوم اثر را که در پنج نسخۀ متأخّر تذکرة الواصلین موجود است ملاک تصحیح خود قرار می‌داد و عبارات متفاوتِ تحریرِ نخست اثر را در جدولی در آخر کتاب یا دست کم در پاورقی بطور دقیق ثبت و ضبط می‌کرد نه آنکه دو تحریر اثر را با هم درآمیزد یا این که فقط تحریر نخست آن را اساس تصحیح خود قرار دهد.

    3ـ3ـ حذف حواشی و یادداشتهای نویسنده
    کاستی‌ مهمّ دیگر ویراست ارائه شده از سوی آقای طاهر السلامی حذف و نادیده انگاشتن حواشی بسیار ارزشمند موجود در نسخۀ اصل مؤلّف است. مصحّح ارجمند متأسّفانه حواشی متعدّد مندرِج در کناره‌ها و فواصل سطور نسخه و همچنین یادداشتهائی را که در برگهایی مستقل ضمیمۀ نسخه شده است نقل نکرده؛ حاشیه‌ها و یادداشتهائی که ظاهراً به همان خطِّ متن نسخه و نوشتۀ خود مؤلّف است، و از این حیث اهمّیّت بسزائی دارد. پوشیده نیست که لحاظ این حواشی گاه تا چه اندازه در فهم برخی پیچیدگی‌ها و دشواری‌های متن ضرور و سودمند است و چه بسا در مواردی، ارزش و اهمّیّت حواشی و تک واژه‌های مکتوب در میانه‌های سطور به مراتب بیش از عبارات خود متن باشد. بدین ترتیب، مصحّح اثر با اسقاط این حواشی، فوائد قابل توجّه مترتّب بر آنها را از خوانندگان کتاب سلب کرده است. شوربختانه برخی از کلمات یا عبارات نوشته شده در حواشی این نسخه در اثر پوسیدگی از بین رفته است؛ ولی بیشتر حواشی با کمی کوشائی و دقّت قابل قرائت است. پسندیده بود مصحّح ارجمند رنج خواندن و ضبط این حواشی را نیز بر خود هموار می‌داشت و تا آنجا که قرائت آنها میسور بود آنها را گزارش می‌نمود و خوانندگان را به فیض بهره‌وری از آنها می‌رساند. در حواشی چند نسخۀ دیگر این اثر هم حواشی و توضیحاتی ـ گاه حتّی به زبان فارسی ـ نگاشته شده که مع الأسف مصحّح هیچ عنایتی بدانها ننموده و آنسان که عادت غالب مصحّحان مسامحه‌کار متون قدماست حواشی را کأن لم یکن پنداشته و به نقل آنها اقدام نکرده است.

    3ـ 4ـ استفاده نکردن از یکی از نسخه‌های مهمّ اثر
    از دیگر اشکالات وارد بر تصحیح آقای سلامی استفاده نکردن از نسخه مهمّ تذکرة الواصلین متعلّق به کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی به شمارۀ 2/9021 است. این نسخه، دست‌نوشتی است کامل از اثر که اسنساخ آن در ربیع الأوّل سال 850 هجری قمری به انجام رسیده است. در کناره‌های نسخه، افزون بر ترجمۀ فارسی برخی عبارات، حاشیه‌ها و پاره‌ای توضیحات نیز آمده است. مصحّح از این نسخه، که اکنون دومین نسخۀ کهن کتاب بشمار می‌آید، و دسترس به آن نیز بسادگی از طریق پایگاه کتابخانه مجلس میسّر بود، در ارائۀ ویراست خود بهره نجسته است.
    افزون بر ایرادات فنّی و روشیِ پیشگفته بر تصحیح آقای طاهر السلامی از کتاب، در ویراست ایشان اشکالات چندگانه و چندگونه‌ای در خصوص ضبط نص قابل ملاحظه است که در ادامه نمونه‌هائی از آنها را در بخش‌هائی چند بازگو می‌کنیم. به جهت رعایت اختصار از حدود چهارصد صفحه کتاب، تنها صد صفحۀ نخست متن اثر را (یعنی از ص 32 تا ص 132) برمی‌رسیم و از نقل اغلاط موجود در صفحات دیگر خودداری می‌کنیم. خوانندگان ارجمند با توجّه به نتیجۀ ارزیابی این صفحات، به چند و چون کیفیّت تصحیح در صفحات بعدی کتاب نیز پی خواهند برد.

    3ـ5ـ افتادگی‌ها
    در برخی از قسمتهای متنِ ویراستۀ تذکرة الواصلین کلمه یا عبارتی حذف گردیده یا از قلم افتاده است که طبعاً موجب نارسائی و گاه نادرستی متن شده است. برخی از این موارد به شرح زیر است:

    ردیفنشانیضبط ناقصضبط کاملکلمه یا عبارت افتاده
    1ص 19 س 2محمّد الأعرجمحمّد بن الأعرجبن
    2ص 36 س 11لا شک أنّ لکلّلا شک فی أنّ لکلّفی
    3ص 51 س 6احترز عمّااحترز به عمّابه
    4ص 53 س 8ترکت تحقیق هذه الأعراض مخافة التطویلترکت تحقیق هذه الأعراض ههنا مخافة التطویلههنا
    5ص 72 س 14أمّا المتکلّمینأمّا جمهور المتکلّمینجمهور
    6ص 80 س 9لا نعنی إلّا الموجود بعد أن کان معدوماًلا نعنی بالمُحدَث إلّا الموجود بعد أن کان معدوماًبالمُحدَث
    7ص 83 س 10قسّم أحکام الأعراض إلی عامّة و خاصّةقسّم أحکام الأعراض إلی عامّة و إلی خاصّةإلی
    8ص 85 پ 6 س 4قالت الأوائل: مرئیقالت الأوائل: إنّه مرئیإنّه
    9ص 99 س 4و هو لازمو هو ینقسم إلی لازمینقسم إلی
    10ص 100 س 2قال ابوعلی الجبائی: متضادّقال ابوعلی الجبائی: إنّه متضادّإنّه
    11ص 101 س 7فتلک العلّة لیست وجودهفتلک العلّة لیست هی وجودههی
    12ص 106 س 13وإنّما قال: «من شأنه»وإنّما قال: «عمّا من شأنه»عمّا
    13ص 110 س 11نور القمر مستفاد من الشمسنور القمر مستفاد من نور الشمسنور
    14ص 114 س 1إنّه ضروری کالفرحإنّه ضروری التصوّر کالفرحالتصوّر
    15ص 122 س 10فإن کان عالماً کان طلبه محالاًفإن کان عالماً به کان طلبه محالاًبه
    16ص 131 س 6کما یقال: الدرّة فی الحقّة، والحقّة فی البیت، فالدرّة فی البیت، لأمر محذوف، و هو أنّ الدرّة فی شیء و ذلک الشیء فی البیتکما یقال: الدرّة فی الحُقّة، والحُقّة فی البیت، فالدرّة فی البیت، فیکون الدرّة فی البیت لأمر محذوف، و هو أنّ الدرّة فی شیء و ذلک الشیء فی البیتفیکون الدرّة فی البیت

    3ـ6ـ ضبط‌های نادرست و مرجوح
    در مواضع متعدّدی از این تصحیح، ضبط کلمات و عبارات صحیح نبوده، نیازمند تصحیح مجدّد است. در ادامه، نمونه‌هائی از خوانش‌های ناصواب و ضبط‌های نادرست یا مرجوح مصحّح نشان داده می‌شود. در هر مورد ابتدا ضبط غلط یا مرجوح مصحّح و پس از آن ضبط صحیح یا راجح درج می‌گردد.
    1) ص 19 س 8: «ادام الله ایّامه و حسّن محمده بمحمّد وآله الأطهار»← «حرس مَجده».
    2) ص 34 س 5 ـ 11: «ثمّ إنّی لمّا رأیت شیخنا الأعظم و إمامنا الأکرم ... جمال الحقّ و الملّة والدین أبی منصور الحسن بن مولانا» ← «أبا منصور».
    همانطور که در تمام نسخه‌های اثر (بغیر از نسخه مرعشیه) آمده است، ضبط صحیح در اینجا «أبا منصور» است که در مقام بدل از «شیخنا»، یعنی مفعول‌ٌبهِ فعل «رأیت» قرار گرفته است و باید منصوب باشد. مصحّح نه تنها ضبط صحیح را مطابق آنچه در پنج نسخه اثر آمده در متن قرار نداده، بلکه حتّی آن را در پاورقی هم گزارش نکرده است.
    3) ص 35 س 3: «أعزّ الله سائر الإسلام والمسلمین ببهائه» ← «ببقائه».
    4) ص 47 سه سطر آخر: «وأیضاً: فإنّا نرید اللذات المعدومة و نکره الآلام المعدومة، والمراد متمیّز عن المکروه، لأنّا نقدر علی الحرکة یمنة و یسرة، ولا نقدر علی الصعود إلی السماء والمقدور متمیّز عن غیر المقدور». ← «و لأنّا نقدر علی الحرکة ... ».
    در اینجا یک حرف «واو» جا افتاده و در نتیجه، دو استدلال تبدیل به یک استدلال شده است. در عبارت فوق، قسمت «وأیضاً: فإنّا نرید اللذات المعدومة و نکره الآلام المعدومة، والمراد متمیّز عن المکروه» یک استدلال است برای اثبات اینکه امور معدوم از یکدیگر متمایزند؛ و بخش «لأنّا نقدر علی الحرکة یمنة و یسرة، ولا نقدر علی الصعود إلی السماء والمقدور متمیّز عن غیر المقدور» نیز استدلال دیگری است برای اثبات همان مدّعا. در اثر غَفلت مصحّح، یک «واو» که در چند نسخۀ اثر هم آمده و می‌بایست پیش از «لأنّا نقدر» ثبت می‌شد تا دو استدلال را از یکدیگر متمایز سازد متأسّفانه از قلم افتاده است و بدین ترتیب، استدلال دوم در مقام تعلیل برای استدلال نخست قرارگرفته است که البتّه چُنین نسبتی با هم ندارند. ملاحظه می‌فرمایید که افتادگی یک «واو ناقابل!» تا چه اندازه می‌تواند در معنای متن خلل بیفکند.
    نظیر اشتباه یادشده در موضعی دیگر از کتاب نیز رخ داده است. به عبارات زیر توجّه فرمایید:
    «والضوء، قیل: إنّه جسم ینفصل عن المضیء و یتّصل بالمستضیء، ولیس بجیّد! لأنّ ذلک الجسم إمّا أن یکون محسوساً، فیجب أن یستر ما تحته، فکان کلّما کثر الضوء ازداد المستضیء خفاءً، والوجدان خلافه. وإن کان غیر محسوس، فهو باطل ضرورة، [لأنّ الأجسام متساویة فی الجسمیّة، فلو کان جسماً لکان مساویاً لها، وهو باطل]». 36
    تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 87.
    باز در قسمت بالا یک «واو» از قلم افتاده است و دو استدلال موجود در کلام مصنّف به یک استدلال تبدیل شده بطوری‌که استدلال دوم در مقام تعلیل استدلال نخست قرار گرفته که البتّه معلوم است چنین ارتباطی هم با یکدیگر ندارند. در عبارت پیشگفته، قسمت مندرِج میان دو قلّاب، که از نسخه‌های تحریر دوم کتاب به متن افزوده شده است، در واقع استدلال دوم بر ادّعای نویسنده است و قبل از آن ـ چنانکه در نُسَخ اثر هم آمده ـ لزوماً باید یک «واو» درج گردد تا این بخش، از دلیل قبلی جدا شود و استدلالی مستقل به‌حساب آید. غَفلت مصحّح از درج آن «واو» موجب خَلط دو استدلال با یکدیگر شده است. بر این اساس، موافق با دست‌نوشتهای اثر، عبارت صحیح چُنین است: [و لأنّ الأجسام متساویة فی الجسمیّة، فلو کان جسماً لکان مساویاً لها، وهو باطل].
    5) ص 37 س 3: «الموضوع یطلق علی ثلاث معان» ← «ثلاثة معان». (طبق آنچه در نسخه اصل و چند نسخۀ دیگر اثر آمده است).
    6) ص 38 س 3: «ویتفکّرون فی خلق السماوات والأرض» ← «أو لم تتفکّروا فی خلق السماوات والأرض».
    در اینجا نویسنده برای اثبات وجوب معرفت خداوند به عبارت «أو لم تتفکّروا فی خلق السماوات والأرض» به عنوان آیه‌ای از قرآن استشهاد کرده که البتّه چُنین آیه‌ای در قرآن نیست. به همین دلیل، مصحّح ـ بدون اینکه به ضبط نویسنده اشاره کند ـ آن عبارت را تبدیل کرده به آیه‌ای نظیر آن در قرآن، یعنی آیۀ 191سورۀ آل عمران. طبعاً جایگزین کردن عبارتی بجای عبارتِ نویسنده در حیطۀ اختیارات مصحّح نیست و مصحّح نباید خود را شریک المؤلّف فرض نماید. در واقع، مصحّح می‌بایست همان عبارتِ مکتوب در دست‌نویسِ نویسنده را در متن اثر قرار می‌داد و البتّه یادآور می‌شد که این عبارت، آیه‌ای از قرآن نیست و ماتن را سهوی دست داده است؛ نه اینکه آن را تغییر دهد و بجایش آیه‌ای مناسب بنشاند. این یعنی همان چیزی که آموزگاران متن شناسی بارها هشدار داده و گفته‌اند که: مصحّح، مُنشد است، نه منشی.
    7) ص 41 س 11: «إنّ الوجود المشترک الماهیة إنّما هو الوجود الذهنی» ← «إنّ الوجود المشترک إنّما هو الوجود الذهنی». کلمۀ «الماهیة» در نسخه اصل (مرعشیه) موجود نیست و در نُسَخ دیگر اثر هم عبارت یادشده اصلاً وجود ندارد، بنابراین نباید در جمله ثبت شود. معلوم نیست مصحّح بر چه اساسی آن را به متن افزوده است؟.
    8) ص 42 پاورقی 1 س 7: «... فلا یلزم کون الوجود موجوداً بوجود آخر، بل تکون موجودیته عن ماهیته، فعلی هذا ینقطع التسلسل» ← «موجودیته عین ماهیته». (مطابق چهار نسخۀ: آستان قدس، 9021 مجلس، فاضل خوانساری و 10567 مجلس، ضبط «عین» درست است و اختیار مصحّح که آن را «عن» ضبط کرده است اشتباه).
    9) ص 43 س 2: «تحقیق هذا الکلام یظهر من مسائل» ← «یظهر فی مسائل». (در هر شش نسخۀ اثر بجای «من مسائل» عبارت «فی مسائل» آمده و معلوم نیست از چه رو مصحّح آن را تغییر داده بی آنکه به ضبط نسخه‌ها حتّی در پاورقی اشاره کند).
    10) ص 43 س 9: «ثمّ الخارجی إمّا واجب لذاته أو ممکناً» ← «ثمّ الخارجی إمّا واجب لذاته أو ممکنٌ». (در نسخۀ اصل اثر و مطابق با قواعد زبان عربی بجای «أو ممکناً» عبارت «أو ممکن» آمده و وجه عدول مصحّح از آن و درج ضبط غلط «أو ممکناً» روشن نیست. در باقی نُسَخ هم که عبارت یکسره به گونۀ دیگری است).
    11) ص 44 س 1ـ2: «أو ممکن الوجود و هوجمیع ما یتحدّد من المعدومات» ← «أو ممکن الوجود و هوجمیع ما یتجدّد من المعدومات». (هم مطابقِ نُسَخ اثر و هم با توجّه به معنای عبارت روشن است که بجای «یتحدّد» ضبط «یتجدّد» درست است).
    12) ص 50 س 4 ـ 5: «وإنّما قال: «إشارة حسّیة»، احترازاً به عمّا یشار إلیه إشارة عقلیّة. وإنّما قال: «لذاته»، احترازاً به عمّا یشار إلیه لغیره، کالعرض» ← «احترز به عمّا». (همانطور که در نسخه‌های اثر [نسخۀ اصل و دو نسخۀ کهن مجلس و آستان قدس] و در مواضع دیگری از خود کتاب آمده است بجای «احترازاً به عمّا» بایست ـ یا دست کم بهتر بود ـ «احترز به عمّا» ثبت می‌شد).
    13) ص 53 س 1: «فالعرض: إمّا أن یکون مشروطاً بالحیاة، أی: الحیاة شرطاً فی وجوده» ← «الحیاة شرطٌ فی وجوده». (کلمۀ «شرط» خبر برای «الحیاة» است و باید مرفوع باشد همانطور که در نسخۀ اصل و چند نسخۀ دیگر اثر چُنین است).
    14) ص 66 س 10 ـ11: «الکرة الحقیقیة هی التی یتساوی خطوطها الخارجیة من مرکزها الواصلة إلی محیطها» ← «خطوطها الخارجة من مرکزها الواصلة إلی محیطها». (چنانکه در نُسَخ اثر آمده بجای «الخارجیة» باید «الخارجة» در متن ثبت شود که بدین ترتیب با کلمۀ «الواصلة» نیز تناسب خواهد داشت).
    15) ص 68 س 11: «الوجه الثانی: إذا کان خطاً مرکباً من ثلاثة أجزاء، ثمّ وضعنا فوق طرفی الخط جزئین» ← «الوجه الثانی: إذا کان خطٌ مرکبٌ من ثلاثة أجزاء». (کلمه «خط» در مقام فاعل «کان» قرار دارد و می‌بایست مرفوع باشد و کلمۀ «مرکّب» صفت آن است که باید مثل موصوف، مرفوع باشد. در پنج نسخۀ متأخّر اثر هم عبارت بدرستی بصورت «إذا کان خط مرکب» آمده است).
    16) ص 70 س یکی به آخر: «الزاویة القائمة تحدث عن خطّین أحدهما راکباً علی الآخر کالمعمود علیه» ← «کالعمود علیه». (چنانکه در نسخۀ اصل و چهار دست‌نوشت دیگر اثر آمده بجای «کالمعمود علیه» باید «کالعمود علیه» ثبت شود).
    17) ص 72 س 12: «أنّ الضرورة قاضیة بأنّ البعدین إذا اجتمعا زاد علی البعد الواحد» ← « بأنّ البعدین إذا اجتمعا زادا علی البعد الواحد». (چنانکه در متن نهج المسترشدین و نسخۀ اصل و برخی دیگر از نُسَخ اثر آمده است و هماهنگ با فعل «اجتمعا»، بجای «زاد» در متن باید «زادا» ضبط شود؛ چون فاعل فعل «زاد» دو بعد / «بعدین» است و بنابراین ضبط صحیح «زادا» است).
    18) ص 73 س 9: «احتجّوا بأنّ الأجسام قابلة للألوان والطعوم والروائح فیجب اتّصافها بهذه أو بضدّها» ← «فیجب اتّصافها بها أو بضدّها». (همانطور که در چند نسخۀ اثر آمده است و با توجّه به اینکه مشارالیه ضمیر پس از «اتّصافها» کلمات «الألوان والطعوم والروائح» است باید بجای «اتّصافها بهذه» نوشته شود: «اتّصافها بها». ضمیر «ها» در «بضدّها» که در ادامه آمده است و همچنین عبارت «لکن قولهم یجب الاتّصاف بها أو بضدّها ممنوع» که در سطر بعدی نوشته شده است نیز شاهدیست بر اینکه عبارت درست همان «اتّصافها بها» است).
    19) ص 74 س 10: «إنّ الأجسام لو کانت غیر متناهیة، لأمکنّا فرض خطّین غیر متناهیین» ← «لأمکننا فرض خطّین». (مطابق با نسخه‌های اثر بجای «لأمکنّا» باید در متن عبارت «لأمکننا» ضبط شود).
    20) ص 81 س 8: «فلأنّها لو کانت ساکنة وجب امتناع الحرکة علیها، لأنّ السکون الأزلی یمنع زواله» ← «لأنّ السکون الأزلی یمتنع زواله». (چنانکه در نُسَخ اثر وارد شده است بجای «یمنع» باید ـ یا دست کم بهتر بود ـ کلمۀ «یمتنع» ثبت می‌شد؛ یعنی معنای عبارت این است که «زوالِ سکون ازلی، ممتنع است»).
    21) ص 85 س 4: «لأنّ الحرکة من الأمور الوجودیة، فیکون السکون کذلک لکونها من نوع واحد» ← «فیکون السکون کذلک لکونهما من نوع واحد». (نظر به این که در نسخۀ اصل «لکونهما» ثبت شده و در پنج نسخۀ دیگر کتاب هم «لأنّهما» آمده است، ضبط صحیح یا «لکونهما» است یا «لأنّهما»؛ بنابراین ضبط مصحّح، یعنی «لکونها» صحیح نیست. از حیث معنا هم باید گفت «دو چیز، از یک نوع هستند» یعنی «حرکت و سکون از نوع واحد هستند» نه اینکه «سکون از نوع واحد است»).
    22) ص 89 س 6: «لما بیّنّاه من حجّة أبی علی» ← «لما بیّنّاه فی حجّة أبی علی». (وِفق آنچه در نُسَخ اثر آمده است باید بجای «من»، «فی» نوشته شود).
    23) ص 95 س 3: «وهل هاهنا أمراً زائداً یضادّ الحرارة» ← «وهل هاهنا أمرٌ زائدٌ یضادّ الحرارة». (طبق قواعد زبان عربی و چنانکه در نسخه‌های تحریر دوم اثر آمده است باید بجای «أمراً زائداً» عبارت بصورت «أمرٌ زائدٌ» (به جهت مبتدای مؤخّر بودن در حالت مرفوع) نوشته شود. البتّه مصنّف در نسخۀ مسودّه و تحریر اوّلیۀ کتاب به اشتباه «أمراً زائداً» نوشته که مصحّح نیز غَفلت کرده و همان را در ویراست خود آورده است، در حالی که نویسنده آن را در تحریر دوم خود اصلاح کرده بوده است).
    24) ص 95 س 6: «واختلف أیضاً بالبرودة» ← «واختلف أیضاً فی البرودة». (همچنانکه در نُسَخ اثر آمده است ضبط صحیح «فی البرودة» است نه «بالبرودة» که سر راست هم نیست).
    25) ص 96 س 1: «الرطوبة و الیبوسة معنیان مدرکان باللّمس» ← «معنیان مدرکتان باللّمس». (چنانکه در نسخۀ اصل و دیگر دست‌نوشتهای اثر آمده و با تأنیث کلمات استعمال شده در جمله هم تناسب دارد، ضبط صحیح «مدرکتان» است نه «مدرکان»).
    26) ص 98 س 1: «وقال أبو علی ابن سینا بوجوده [أی بوجود الصوت] خارج الحاسّة، لا تدرک جهته» ← «وقال أبو علی ابن سینا بوجوده [أی بوجود الصوت] خارج الحاسّة، لأنّا ندرک جهته». (اگرچه در نسخۀ اصل، عبارت بصورت اشتباه «لا تدرک جهته» نوشته شده است؛ امّا نویسنده در اصلاحات انجام داده در تحریر دوم خودش، آن را به شَکل صحیح «لأنّا ندرک جهته» آورده است. متأسّفانه مصحّح همان ضبط غلط را در متن قرار داده و ضبط صحیح را در پاورقی درج کرده است. شاهد بر اینکه ضبط صحیح در اینجا «لأنّا ندرک جهته» است نه «لا تدرک جهته»، عبارت متناظر با عبارت مورد گفت‌وگوی ما در مناهج الیقین است که علّامۀ حلّی در آنجا نوشته است: «و أما أن الصوت حاصل في خارج الحاسة بالتموج أو في الحاسة ففيه شك، و قد جزم الشيخ بوجوده خارجا لأنا ندرك جهته».37
    حلّی، حسن بن یوسف بن مطهّر، مناهج الیقین فی اصول الدّین، تحقیق: یعقوب جعفری، انتشارات اسوه، قم، 1415 هـ. ق، ص 135.
    لاحظه می‌فرمایید که عین عبارت موجود در تذکرة الواصلین در مناهج الیقین هم آمده و بنابراین با توجّه به عبارت مناهج، ضبط صحیح همان «لأنّا ندرک جهته» است).
    27) ص 99 س 10: «فالاعتماد جنس تحت هذه الستّة الأنواع» ← فالاعتماد جنس تحته هذه الستّة الأنواع. (همانطور که در نُسَخ اثر آمده ضبط صحیح، «تحته» است، یعنی «اعتماد» عَرَضی است که دارای شش نوع است).
    28) ص 100 س 4: «لأنّ الجسم إذا رمیناه إلی جهة فوق کان فیه اعتماداً إلی فوق بالقسر و اعتماداً إلی تحت بالطبع» ← «کان فیه اعتمادٌ إلی فوق بالقسر و اعتمادٌ إلی تحت بالطبع». (کلمه «اعتماد» در هر دو موضع اسم «کان» است و باید مرفوع باشد؛ بنابراین ضبط «اعتماداً» در هر دو محل اشتباه است، گواینکه این اشتباه را نویسنده در نسخۀ دست‌نویسش مرتکب شده و مصحّح متوجّه آن نشده است).
    29) ص 100 س 9: «مذهب المعتزلة [إلی] أنّ الذی یصحّ بقاءه و هو اللازم لا غیر» ← «مذهب المعتزلة أنّ الذی یصحّ بقاءه هو اللازم لا غیر». (در عبارت فوق، افزودن کلمه «إلی» به متن از سوی مصحّح کاری نابجا بوده، همانطور که قراردادن حرف واو در متن، ناصحیح و مخلّ به معنای عبارت است. بنابراین مطابق با دو نسخۀ رضوی و 9021 مجلس عبارت فوق بدون افزودن واو و «إلی» صحیح است).
    30) ص 100 س 12: «لکن الثانی بقسمیه باطل، فالمقدّم مثله» ← «لکن التالی بقسمیه باطل، فالمقدّم مثله».
    31) ص 102 س 3: «لابدّ فی تحقیقه من طریان ضدّ» ← «لابدّ فی تحقّقه من طریان ضدّ». (چنانکه در نُسَخ اثر آمده ضبط صحیح، «تحقّقه» است، یعنی: در تحقّق عدم، عروضِ ضدّ ضروری است).
    32) ص 105 س 4: «أمّا کون القدرة عرض فظاهر» ← «أمّا کون القدرة عرضاً فظاهر». (کلمه «عرض» در جملۀ یادشده خبر برای «کون» است و باید منصوب باشد. بر این بنیاد، همانطور که در برخی از نُسَخ اثر هم آمده کلمۀ «عرض» باید بصورت «عرضاً» ثبت شود).
    33) ص 105 س آخر: «إمّا أن یریدون بالقدرة .... و إمّا أن یریدون بها» ← «إمّا أن یریدوا بالقدرة .... و إمّا أن یریدوا بها». (کلمۀ «یریدون» که پس از «أن» قرارگرفته است در هر دو موضع باید منصوب به حذف نون باشد که در این صورت شَکل صحیح ضبط آن «یریدوا» است. عجیب است که مصحّح همین شَکلِ صحیح را به نقل از دو نسخۀ اثر در پاورقی گزارش کرده و صورت غلط را در متن نهاده است).
    34) ص 111 س 11: «ولابدّ فی التواتر أن تأمن النفس المواطأة علی ذلک الخبر و الکذب» ← «ولابدّ فی التواتر من أن تأمن النفس المواطأة فی ذلک الخبر علی الکذب». (عبارت به نحوی که در تحریر نخست اثر آمده است و مصحّح در متن ضبط کرده، ناهمواری مشهودی دارد و گویا از همین روی در تحریر دوم کتاب به گونه‌ای که نوشتیم اصلاح شده است).
    35) ص 111 س 13: «لم یحصل عندنا جزماً» ← «لم یحصل عندنا جزمٌ». (چنانکه در نُسَخ تحریر دوم اثر آمده و موافق با قواعد زبان عربی، کلمۀ «جزم» باید مرفوع باشد؛ چون فاعل فعل «لم یحصل» است).
    36) ص 112 س 2: «لأنّ الیقین هو القاضی بکونه [الخبر] متواتراً» ← «لأنّ الیقین هو القاضی بکون [الخبر] متواتراً». (در تحریر نخست اثر «بکونه متواتراً» آمده که عبارتِ درستی است؛ امّا در نُسَخ تحریر دوم اثر، بجای آن، «بکون الخبر متواتراً» وارد شده است. مصحّح، کلمۀ «الخبر» را از تحریر دوم گرفته و در متن قرارداده است ولی فراموش کرده که این تغییر و تصرّف با «بکونه» سازگاری ندارد و باید این کلمه را هم بر اساس تحریر دوم به شکل «بکون» بیاورد).
    37) ص 117 س 6 ـ 7: «إذ هو مشتمل علی العلل الأربعة المادیة، و هی الأمور الصوریة، و هی: الترتیب. والغائیة، و هی قوله: «لیتوصل». والفاعلیة، وهی: الضمیر فی قوله: لیتوصّل» ← «إذ هو مشتمل علی العلل الأربع: المادیة، و هی «الأمور»؛ الصوریة، و هی: «الترتیب»؛ والغائیة، و هی قوله: «لیتوصل»؛ والفاعلیة، وهی الضمیر فی قوله: «لیتوصّل». (مصحّح معنای جمله را بدرستی درنیافته و لذا در ویرایش آن دچار اشتباه شده است. نویسنده در اینجا درصدد برشماری علل اربعه در تعریف «نظر» به: «هو ترتیب أمور ذهنیة یتوصّل بها إلی أمر آخر» است).
    38) ص 118 س 11: «أنّ العالم مستغنی عن المؤثّر» ← « أنّ العالم مستغنٍ عن المؤثّر».
    39) ص 119 س 6: «وإن کان من قبیل الصورة کان جهلاً، فقولنا: العالم قدیم، وکلّ قدیم فهو مستغن عن المؤثّر، فالعالم مستغن عن المؤثّر» ← «کقولنا:».
    40) ص 122 س 10: «لأنّه یلزم من تحصیل الحاصل و هو محال» ← «لأنّه یلزم منه تحصیل الحاصل و هو محال». (عبارت در شَکلی که نویسنده ثبت کرده است معنای مناسبی ندارد، بنابراین یا باید مثل نسخۀ اصل به شکل «یلزم منه» ضبط شود و یا همچون نُسَخ تحریر دوم اثر بصورت «یستلزم» درج گردد).
    41) ص 128 س 7: «إن عنی بأولویة النظر بحیث أداه إلی معرفة الله کان أوّل الواجبات» ← «إن عنی بأولویة النظر من حیث أدائه إلی معرفة الله». (چنانکه در نُسَخ اثر آمده، ضبط صحیح عبارت، «من حیث أدائه» است، نه «بحیث أداه»).
    42) ص 129 س 6: «فمتی وجدت النار وجد الإحراق و متی انتهت انتهی» ← «فمتی وجدت النار وجد الإحراق و متی انتفت انتفی». (مصحّح در خوانش نسخه دچار اشتباه شده و بجای «متی انتفت انتفی» ثبت کرده است: «متی انتهت انتهی»).
    43) ص 131 س آخر: «فهذا دلیل مرکّب من أمرین: أحدهما عقلی، و هو قول أنّ النبی (ص) صدق» ← «و هو أنّ قول النبی (ص) صدق».
    3ـ 7ـ سهل انگاری در ثبت و ضبط نسخه بدلها
    یکی از نِقاط ضعف بنیادین ویراستِ عرضه شده توسّط آقای طاهر السلامی، اهمال و سهل انگاری ایشان در ثبت و ضبط نسخه بدلها است. اگرچه ایشان در مقدّمۀ خود خاطرنشان کرده‌اند که «موارد اختلاف موجود میان نسخ را در حاشیه ذکر کرده‌اند»38
    «ذکر موارد الاختلاف الموجود بین النسخ فی الهامش». تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 20.
    و بر این اساس، تصوّر خواننده این خواهد بود که هر جا اختلاف نسخه‌ای بوده لابُد ایشان در پاورقی ثبت کرده‌اند، مصحّح در بسیاری از موارد از ذکر اختلاف نسخه‌ها غَفلت ورزیده و هیچ اشاره‌ای بدانها نکرده است. در مواضع متعدّدی ضبط این نسخه بدلها ضرور بوده است و ثبت آنها، می‌توانست به خوانندگان در تشخیص ضبط برتر کمک کند. متأسّفانه مصحّح در انعکاس نسخه‌بدلها به دلخواه خود عمل کرده و هیچ ضابطه‌ای را در این کار رعایت ننموده است. در یک تصحیح فنّی و استوار، مصحّح باید تمام نسخه بدلها را ثبت و عرضه کند و هیچ از ذکر آنها خودداری ننماید. چنانکه در مقالتی دیگر نیز یادآور شده‌ام، ذکر برخی از اختلافاتِ نُسَخ و چَشم پوشی از گزارش برخی دیگر، بدون ارائۀ ملاک و معیار مشخّص، با اصول علمی تصحیح انتقادی ناسازگار است. طبعاً اگر روند و روال مورد پسند مُصَحِّح در تصحیح این اثر آن بود که اصلاً به نسخه بدل‌ها اشاره‌ای نکند، یا اینکه فقط نسخه بدل‌های مهم را ذکر کند، و بدین نکته هم در مقدّمۀ خود تصریح می‌نمود، در این صورت چندان جای خرده گیری در باب عدم درج دقیق اختلاف نسخ نبود؛ چون اساساً در این حالت، تصحیح فراهم آمده، تصحیحی انتقادی و فنّی بشمار نمی‌آید که ضبط نسخه بدلها در آن مهم شمرده شود. در حقیقت، در یک تصحیح انتقادیِ عالمانه، عرضۀ نسخه بدل‌ها به نحو دقیق، شرطی است لازم و اجتناب ناپذیر. در این کار نه تنها ثبت دقیق نسخه‌ بدل‌های صحیح ضرورت دارد، بلکه ضبط‌های به‌ظاهر غلط نیز باید مدّ نظر قرار گیرد و تا حدّ امکان گزارش گردد؛ زیراکه چه بسا ضبط درست در واقع همان ضبطی باشد که به نظر مُصَحِّح غلط رسیده است. به تعبیر دکتر محمود امید سالار:
    «ضبط‌های "غلط" در بسیاری از مواقع می‌توانند به صورت اصلی و از دست رفته راهبر باشند. برخلاف سابق که ما آن‌چه را که غلط می‌دیدیم به یک نظر کنار می‌گذاشتیم و به ضبط‌هایی که به نظرمان صحیح‌تر می‌آمد می‌پرداختیم، دکتر جلال خالقی مطلق به ما ـ یعنی به آن‌هایی از ما که حرف حساب به گوشمان می‌رود ـ آموخت که در غلط‌های متن هم باید دقیق شد زیرا در بسیاری از موارد این غلط‌ها هستند که کلید حلّ معمای متن را در خود پنهان کرده‌اند.».39
    امید سالار، محمود، سی و دو مقاله در نقد و تصحیح متون ادبی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، تهران، 1389 هـ. ش، ص 489.

    از این گذشته، گزارش نسخه بدل‌های نادرست و مرجوح در ارزشیابی و اعتبارسنجی نسخه‌ها از حیث صحّت و سقم کتابت هم در دیدۀ خوانندۀ تیزبین ارزشمند است و بجا. این شیوه از ارائۀ نسخه‌ بدلها اکنون در تصحیح‌های انتقادی بسیاری از متون (خاصّه متون ادبی کهن) نهادینه شده و منهجی علمی و قابل توصیه بشمار می‌آید؛ امّا صد افسوس که در تصحیح متون دینی و کلامی تا نهادینه کردن آن در بین مصحّحان راهی دراز در پیش داریم.
    در اینجا فقط به بخش کوچکی از نسخه‌بدلهائی که مصحّح تذکرة الواصلین از ثبت آنها غَفلت ورزیده اشاره می‌کنم. طبعاً فهرست تمام اختلاف نسخه‌هائی که ضبط نشده است بسیار درازدامن‌تر است از آنچه اکنون ارائه می‌شود. در جدول زیر تنها پنجاه مورد از نسخه‌بدلهای مهمّ گزارش نشده از دو دست‌نوشتِ کهنِ مورد استفاده مصحّح، یعنی نسخه دست‌نویس مصحّح (مرعشی 5556) و نسخه آستان قدس رضوی درج می‌گردد.


    ردیفنشانیضبط متننسخۀ دارای ضبط متفاوتنسخه بدل گزارش نشده
    1ص 33 س 5صُنعهمرعشی/ رضویصنعته
    2ص 33 س 5الکتابمرعشی/ رضویکتاب
    3ص 35 س 4مسائلهرضویلمسائل
    4ص36س آخرأعراضهرضویالأعراض
    5ص 43 س 10غیرمرعشیغیره
    6ص 44 س 1الباریمرعشیالله
    7ص 45 س 2تفعلرضویتعقل
    8ص 45 س 2المانعرضویالمنع
    9ص44س آخرالموجودرضویالوجود
    10ص 45 س 1متساویةمرعشی/ رضویمساویة
    11ص 47 س 7کذلکرضویذلک
    12ص 51 س 12یحصلرضوییحصل به
    13همان س 13خطّاً / سطحاًرضویخطّ / سطح
    14ص 52 س 4راکب مرعشیراکباً
    15ص56س آخراتّبعهمارضویتابعهما
    16ص 59 س 8النوعینرضویالنوع
    17ص 63 س 9یستلزمرضوییلزم منه
    18ص 64 س 3التمایزرضویالتمیز
    19همانالعینیةرضویالمعینة
    20ص66س آخروصلرضویحصل
    21ص 67 س 1الملاصقرضویالمتلاصق
    22ص 67 س 6لاقتهرضویلاقیة
    23ص 72 س 7بالأمسمرعشیفی الأمس
    24ص 72 س 15یقضی إلیمرعشییقتضی
    25همانبینهمامرعشیبینها
    26ص 75 س 2إنّارضویإذا
    27ص 75 س 3ساوینارضویساویا
    28ص75 س‌آخرللجانبمرعشیللمایل
    29ص 77 س 2بوجهینرضویلوجهین
    30ص 77 س 7حلّرضویدخل
    31ص 80 س 8بقاءرضویوجود
    32ص81س‌آخریتساویمرعشییساوی
    33ص 81 س 11بسیطة أو مرکّبةرضویبسائط أو مرکبات
    34ص 84 س 5وأمّا مذهبرضویفأمّا
    35ص 84 س 6عین المستقبلرضویغیر المستقبل
    36ص 85 س 6الافتراقرضویالاقتران
    37ص85 س‌آخربواسطتهامرعشیبواسطتهما
    38ص 87 س 4السلقرضویالثلق
    39ص 90 س 3فاعلرضویتفاعل
    40ص 93 س 5قریبمرعشیقربت
    41ص 95 س 3البرودةمرعشیالبرودة أم لا
    42ص 96 س 6للأشکالمرعشیالأشکال
    43ص 97 س 6القلع و القرعرضویالقطع و الفزع
    44ص 99س‌آخر ورضویلیکن
    45ص 100 س 7المتضادّینرضویالضدّین
    46ص 106 س 14عدیمرضویعدم
    47ص 121 س 2لوجهینمرعشیلنا وجهان
    48ص 126 س 12العلم بوجوبرضویوجوب
    49ص 129 س 3تحصّلهمرعشیتحصیله
    50ص 126 س 9أنمرعشیأن یکون

    3ـ8ـ ابهام در ثبت نسخه بدلها
    یکی از اشکالات مهمّ ویراست عرضه شده از سوی آقای طاهر السلامی، شیوۀ ابهام آمیز مصحّح در گزارش نسخه بدلها و اختلاف نُسَخ است. خاصّه در مواردی که اختلاف نسخه‌ها با یکدیگر از یک کلمه فراتر می‌رود، این ابهام هم بیشتر می‌شود. خاستگاه این ابهام آفرینی آن است که مصحّح در مواردی اصلاً مشخّص نکرده که کلمه یا عبارتی که در پاورقی به عنوان نسخه بدل آورده دقیقاً ناظر به کدام کلمه یا عبارت در متن اثر است. به همین نحو در مواضعی که فقدان یک عبارت را در نسخه یا نسخه‌هائی گزارش می‌کند، باز بطور مشخّص نشان نداده است که کلمات مفقود در نسخۀ مورد اشاره دقیقاً چه هستند. برای نمونه در صفحۀ 36 کتاب در سه خطّ آخر این عبارت آمده است:
    «لا شکّ أنّ لکلّ علم من العلوم أموراً ثلاثة لا تنفک عنه، و هی: موضوع، و مبادی و مسائل.
    فموضوع کلّ: علم ما یبحث فیه عن أعراضه الذاتیة».
    مصحّح پس از کلمه «مسائل» علامتی نهاده‌ و در پاورقی سوم صفحه نوشته‌است: «العبارة لا توجد فی ب، هـ ». در اینجا خواننده از این پاورقی هیچ درنمی‌یابد که عبارتی که در دو نسخه ب و هـ نیامده دقیقاً کدام است؟ تنها با رجوع به نسخه‌ها است که معلوم می‌شود آن قسمتی که در نسخۀ «ب» نیامده عبارتست از: «علم من العلوم أموراً ثلاثة لا تنفک عنه، و هی: موضوع، و مبادی و مسائل. فموضوع کلّ» و در نسخۀ «هـ» هم بخش مفقود عبارتست از: «لا شکّ أنّ لکلّ علم من العلوم أموراً ثلاثة لا تنفک عنه، و هی: موضوع، و مبادی و مسائل».
    نمونۀ دیگر از این ابهام و اشکال در ثبت نسخه بدلها در صفحۀ 70 کتاب سطر آخر قابل مشاهده است که در عبارت «فیحدث حینئذ عنهما زاویتان» مصحّح پس از ترکیب «عنهما» نشان پاورقی گذاشته و در پاورقی تنها گزارش کرده که «لا یوجد فی ب، ج، د، هـ». تلقّی خواننده از عبارت پانوشت مصحّح آن است که در چهار نسخه یادشده ترکیب «عنهما» نیامده است؛ در حالی که با رجوع به نسخه‌ها روشن می‌شود در دو نسخۀ ب و ج عبارت «حینئذ عنهما» نیامده است و در دو دست‌نوشت د و هـ بجای عبارت «حینئذ عنهما» ترکیب «له» آمده است. روشن است که هیچیک از این مطالب، از آن اشارت ناقص و مجمل مصحّح در پاورقی قابل فهم نیست.
    این شیوه از نسخه بدل دادن که خواننده را گیج می‌کند و در ابهام فرو می‌برد و ای بسا بجای ارشاد، اضلال می‌نماید، هیچ برازندۀ یک تصحیح انتقادی نیست. پسندیده بود مصحّح مانند بیشتر مواردی که در پاورقی و در میان پرانتز، آن قسمت از عبارت متن را که نسخه بدل ناظر به آن است و در جای آن نشسته است مشخّص کرده‌، مواردی را که یاد کردیم و نظائر آن را نیز به دقّت، معیّن و مشخّص می‌نمود.

    3ـ9ـ لغزش در گزارش نسخه بدلها
    در موارد بسیاری، مصحّح محترم به گاه گزارش نسخه بدلها دچار لغزش گردیده است. بخصوص در مواضعی که ایشان عبارتی را از چهار نسخه متعلّق به تحریر دوم کتاب در متن اثر گنجانده‌اند، اختلاف میان خود این نُسَخ چهارگانه در ضبط کلمات اغلب مورد توجّه مصحّح قرار نگرفته است و فقط عبارت مندرِج در یکی از آن نسخه‌ها را به نمایندگی از سه نسخۀ دیگر در متن افزوده‌اند. برای نمونه در سطر نخست صفحۀ 60 کتاب، مصحّح عبارت زیر را از چهار نسخۀ «ب»، «ج»، «د» و «هـ» به متن افزوده است: «ولو لم یکن مشترکاً لخرج الجزم بتشکّکنا فی کونها واجباً أو ممکناً»، و در پاورقی شمارۀ یک، اشاره کرده‌اند که این عبارت را از چهار نسخۀ یادشده به متن اضافه کرده‌اند. بطور معمول، خواننده از این پاورقی چُنین استنباط می‌کند که عبارت یادشده در هر چهارنسخه به صورت یکسان وارد شده است؛ در حالی که اصلاً اینگونه نیست، یعنی در سه نسخۀ «ب»، «د» و «هـ» بجای «ولو» عبارت «فلو»، و بجای «کونها» ترکیب «کونه»، و در دو دست‌نوشت «د» و «هـ» عوض «بتشکّکنا» کلمۀ «بتشکیکنا»، و در نسخه «ب» بجای «لخرج» کلمۀ «یخرج» آمده است و مصحّح در تمام این موارد با سهل انگاری تمام از گزارش اختلافات شانه خالی کرده است. از اینگونه خطاها یا آسان‌گیری‌ها در گزارش دگرسانیهایِ چهار نسخۀ متعلّق به تحریر دوم اثر در کتاب بسیار دیده می‌شود.
    بجز این، اشکالات دیگری نیز در گزارش نسخه‌بدلها به چَشم می‌خورد، مثل این که در صفحۀ 51 کتاب پاورقی 6 عبارتی را به نقل از دو نسخۀ «ج» و «د» نقل کرده‌اند در حالی که در نسخۀ «د» اصلاً وجود ندارد! یا مثل اینکه در صفحۀ 99 پاورقی 7 گزارش شده است که: «در نسخه «ب» کلمه «وجهاته» آمده است»؛ در حالی که چُنین نیست و آنچه در «ب» آمده عبارت «فطلبه» است.

    3ـ10ـ اغلاط حروفنگاشتی
    در مواضعی از کتاب هم نادرستی‌های حرو‌نگاشتی به چشم می‌آید که البتّه از انواع اغلاط پیشگفته به حیث شمار و شمول خوشبختانه کمتر و جزئی‌تر به نظر می‌رسند. در زیر نمونه‌هائی از این اغلاط را می‌آوریم:
    1) ص 63 س 10: «لا یجوز أنّ یکون» ← أن یکون.
    2) ص 76 س 2: «فیلزم أنّ یکون» ← أن یکون.
    3) ص 106 س 13: «من شأنّه» ← من شأنه.
    4) ص 82 س 2: «فکما صحّ علی أحد الجانیین الملاقاة» ← الجانبین.

    4ـ سخن آخر
    آنچه تقدیم شد، تنها قلم‌اندازی فهرست‌وار در بیان اغلاط و نابسامانیهای موجود در تصحیح ربع نخستین کتاب تذکرة الواصلین بود. در این بررسی، از ذکرلغزشهای مشهود در پاورقی‌ها و ارجاعات یا توضیحات مصحّح خودداری کردم و تنها کوشیدم پاره‌ای از کاستی‌های متن مُصَحَّح را بازگو کنم. طبعاً سیاهۀ اشتباهات و آشفتگی‌های کلّ کتاب از این میزان بسیار فراتر خواهد رفت و فهرستی دامنه‌دارتر را پدید خواهد آورد. تصحیح کتاب بدین شیوه نادرست و نااستوار در واقع بیانگر سهل گیری و سهل انگاری مصحّح و متولّیان نشر کتاب در امر تصحیح و طبع اثر است. خطاهای اصولی و روشی مصحّح در امر تصحیح کتاب، خاصّه درهم‌آمیختن دو تحریر کتاب با یکدیگر، و قراردادن مسوّدۀ ناقص کتاب به عنوان اساس و بنیاد ویراست عرضه شده، و همچنین حذف حواشی ارزشمند نویسنده، و دیگر کاستی‌ها و اغلاط راه یافته به تصحیح اثر همگی دست به دست هم داده، موجب سلب اعتبار از ویراست تذکرة الواصلین می‌گردند و ضرورت تصحیح مجدّد این اثر را یادآور می‌شوند. بی‌گمان مصحّح ارجمند در تصحیح چنین کتابی نیّت خیر داشته است و می‌خواسته به کلام شیعه و فرهنگ امامیه خدمتی کرده باشد؛ امّا با اوصافی که از تصحیح ایشان بیان کردیم حاصل زحمات ایشان ویراستی نه درخور ستایش، بلکه نکوهش برانگیز است. از خداوند متعال، توفیق دقّت و جدیّت در گزاردِ رسالت فرهنگی خدمت به مکتب تشیّع خواستاریم؛ و مِنَ الله التسدیدُ والهدایةُ.

    • الإنصاف فی الانتصاف لاهل الحق من اهل الاسراف، 3 ج، تحقیق طاهر السلامی، مؤسسة دار الأعلام لمدرسه اهل البیت علیهم السلام، دار النشر الامام علی بن ابی طالب (ع)، قم، ۱۳۹۲ هـ . ش.
    • شوارق النصوص، 2 ج، تأليف میر حامد حسين الموسوی، تحقيق طاهر السلامی، دلیل ما، قم، 1381 هـ . ش.
    • در فهرست فنخا از این شخص با عنوان «نصیر الملة و الحق والدنیا والدین ابو علی بن فخر الدین عبدالله ابوطالب جزائری» نام برده شده که غلط است. نگرید: فنخا، ج 7، ص 957.
    • دربارۀ نام این کتاب (که در یک نسخه کهن آن زیر نام «نهج العمیدی علی انوار الملکوت» شناسانده شده) و نویسندۀ آن (که گاه ضیاء الدّین عبدالله، برادر عمید الدیّن دانسته شده است) نگرید به یادداشت آقای دکتر حسن انصاری با عنوان: «رکنيه (2): کتابی که نامش اشراق اللاهوت نيست» در سایت کاتبان به نشانی:
      http://ansari.kateban.com/post/1900
    • الحسینی العبیدلی، السیّد عمید الدّین، اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، تحقیق: علی اکبر ضیائی، میراث مکتوب، تهران، 1381 هـ . ش.
    • دربارۀ او نگرید به: معجم طبقات المتکلّمین، ج 3، ص 125.
    • الأعرَج الحسینی الحلّی، ضیاء الدّین، منیة اللبیب فی شرح التهذیب، 2 ج، مؤسّسة الإمام الصادق (ع)، قم، 1431 هجری قمری.
    • نسخه‌ای از این اثر، کتابت شده در قرن نهم هجری در کتابخانه دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه تهران به شمارۀ 1 / 60 موجود است. نگرید: دنا، ج 2، ص 968؛ فنخا، ج 7، ص 500.
    • دربارۀ او نگرید به: معجم طبقات المتکلّمین، ج 3، ص 121.
    • اصفهانی، میرزا عبدالله، الفوائد الطریفة، تحقیق: سیّد مهدی رجائی، کتابخانۀ آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1385 هـ . ش، ص 510.
    • ابن عِنَبه دربارۀ فرزندان سیّد مجد الدّین ابوالفوارس و خواهر علّامۀ حلّی نوشته است: «.. والخمسة الاخر أمهم بنت الشيخ سديد الدين يوسف بن علي بن المطهر ، وهم النقيب جلال الدين على ومولانا السيد العلامة عميد الدين عبد المطلب قدوة السادات بالعراق ، والفاضل العلامة ضياء الدين عبد الله، والفاضل العلامة نظام الدين عبد الحميد، والسيد غياث الدين عبد الكريم.». از نوع یادکرد ابن عِنَبه که برای عمید الدّین و ضیاء الدّین و نظام الدّین القابی همچون «السيد العلامة» و «الفاضل العلامة» آورده ولی برای غیاث الدّین و جلال الدّین چنان القابی را ذکر نکرده برمی‌آید که این دو، در زمرۀ عالمان معروف این خاندان به‌حساب نمی‌آمده‌اند. نگرید: ابن عِنَبة، جمال الدین، عُمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، تصحیح: محمد حسن آل الطالقانی، منشورات المطبعة الحيدرية، النجف الأشرف، 1380 هجری قمری، ص 333.
    • دربارۀ او نگرید به: معجم طبقات المتکلّمین، ج 3، ص 145.
    • تذکرة الواصلین، نسخۀ شمارۀ 9021 مجلس شورای اسلامی، برگ 88 ب.
    • تذکرة الواصلین، نسخۀ شمارۀ 11310آستان قدس رضوی، برگ 158 ب.
    • ««و رأیت المصنّف یستضعف هذا القول فی أثناء الدرس». تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 371.
    • تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 35.
    • نگرید: فنخا، ج 7 صص 957 ـ 958.
    • برای آگاهی از ادلّه‌ای که نشان می‌دهد این نسخه به دست نویسنده اثر کتابت شده نگرید به مقدّمۀ محقّق بر کتاب صص 16 ـ 19.
    • مقدّمه مصحّح بر تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 18.
    • تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 6 الف. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 42.
    • تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 7 الف. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 44 س آخر.
    • تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 3 الف. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 34 س 5 ـ 11.
    • تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 14 ب. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 63 س آخر.
    • تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 20 ب. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 76 س 13.
    • تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 21 ب. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 78 س 6.
    • تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 33 الف. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 103 س 5.
    • تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 37 ب. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 111 س آخر.
    • تذکرة الواصلین، نسخه 5556 مرعشی، 37 ب. قس: تذکرة الواصلین، تصحیح: طاهر السلامی، ص 112 س 1.
    • «و ذهب أکثر الحکماء من القدماء کأرسطو و أرسطاطالیس و المتأخّرین کأبی نصر الفارابی و أبی علی الحسین ابن سینا». تذکرة الواصلین، ص 79. شایان یادآوری است که نویسنده در مواضع متعدّدی «أرسطو» را به ریخت «ارسطوا» نوشته است.
    • تذکرة الواصلین، نسخۀ شمارۀ 9021 مجلس شورای اسلامی، برگ 88 ب.
    • عبارت مصحّح در این خصوص از این قرار است: «اختلاف هذه النسخة بالمتن عن جمیع النسخ الأخری المتأخّرة زماناً مع وجود شروح متعدّدة علیها فی الحاشیة و خلو النسخ الأخری من ذلک، علماً أنّ بعض الفقرات الموجودة فی النسخ الأخری والتی أضفناها إلی المتن ـ کما أشرنا ـ تحاکی الشروح الموجودة فی حواشی هذه النسخة، فلربّما یکون إدخال هذه الفقرات تبرعاً من النسّاخ، والله العالم.». تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 18.
    • تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 35.
    • اشمیتکه، زابینه، اندیشه‌های کلامی علاّمۀ حلّی، ترجمۀ احمد نمایی، چاپ اوّل، 1378 هـ .ش، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، ص 59.
    • آقا بزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، دار الأضواء، بيروت، ج 2، ص 498.
    • تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 20.
    • تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 87.
    • حلّی، حسن بن یوسف بن مطهّر، مناهج الیقین فی اصول الدّین، تحقیق: یعقوب جعفری، انتشارات اسوه، قم، 1415 هـ. ق، ص 135.
    • «ذکر موارد الاختلاف الموجود بین النسخ فی الهامش». تذکرة الواصلین فی شرح نهج المسترشدین، ص 20.
    • امید سالار، محمود، سی و دو مقاله در نقد و تصحیح متون ادبی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، تهران، 1389 هـ. ش، ص 489.
    پنجشنبه ۳۱ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱:۳۶
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت