آخرین نوشته ها
لینک های روزانه
    نشانی ایمیل نویسنده
    h.ataei.n@gmail.com
    متن کامل مقاله

    چکیده:
    ارائۀ مکتوبات پژوهشیِ سودمند و روش‌مند منوط است به رعایت دقیق ضوابط و قواعد مرسومی که تخلّف از آنها موجب تولید آثار پژوهشی نااستوار و نامطلوب می‌شود. نقدِ نگاشته‌هایی که بدون توجّه به معیارهای علمیِ مقبول در نگارش مقالات پژوهشی فراهم آمده است و بازنمودنِ خطاها و کاستی‌های آنها بی‌تردید در ارتقای سطح کیفی تحقیقات و تألیفات پژوهشگران اثرگذار است. از این‌رو در نوشتار پیش‌رو، با بررسی شماری از مقالات یکی از نویسندگان پرکار، به سنجش و نقد برخی از روش‌ها و منش‌های پژوهشی ناهنجار در نگارش مقالات علمی پرداخته می‌شود که از آن جمله است: اقتباس کلان از آثار سایر محقّقان و درهم‌آمیختن تألیف و ترجمه، ارجاع‌دهی مبهم و غیر دقیق و انتحال به‌سبب ارجاع نابَسَنده، بازیافت مطالب‌ پیشترمنتشرشدۀ خود در مقالات تازه یا انتحال از خویشتن ، بازنشر مکرّر یک مقاله یا کتاب در صورت‌های مختلف (مقاله‌سازی و کتاب‌سازی)، ارائۀ ترجمه‌های غیر دقیق و افراط در ترجمۀ آزاد، نمایش نادرستِ نقش پژوهشی نویسنده در فراهم‌آوردن آثار و نادیده انگاشتن حقوق معنوی صاحبان اصلی اندیشه‌ها، و نیز انشاء نامنظّم و نگارش شتابزده با نثری نارس و نارسا.

    کلید واژه‌ها:
    انتحال از خویشتن، انتحال به‌سبب ارجاع نابَسَنده، اقتباس، نقد، ارجاع‌دهی، کتاب‌سازی، ترجمۀ آزاد، محمّدکاظم رحمتی.


    نیک می‌دانیم که برای ارزیابی مقالات علمی و مکتوبات پژوهشی معیارها و قواعدی خاص تعریف شده است که بر اساس آنها میزان اعتبار و ارزش هر نوشته‌ای سنجیده و تعیین می‌شود. هر مقاله‌ای که از آن معیارها و سنجه‌ها بیشتر بهره‌ور باشد، از ارج و ارز بیشتری نیز برخوردار است و به‌هر نسبت که فاقد آنها باشد، از اعتبار آن کاسته می‌گردد. یکی از معیارهای اصلی در بررسی نگاشته‌های علمی، ارجاع‌دهی و مستندسازی دقیق مطالب مطرح در مقاله است؛ یعنی در هر نوشتار علمی باید مأخذ هر سخن و مستند هر مطلب، به‌نحو صحیح و صریح، نموده شود تا بر خواننده معلوم باشد که صاحب و قائل یکایک گزاره‌های آن نوشته کیست. این امر از جِهات گوناگون ضرورت دارد و حائز اهمّیّت ویژه است: نخست آن‌که، موجب حفظ حقوق معنوی محقّقان و امتیاز علمی دستاوردهای آنان می‌شود و میزان مساهَمَت هر یک از پژوهشگران را در فرایند تاریخی پیشرفت دانش مشخّص می‌کند؛ دوم این‌که، ارزیابی ادّعاها و مطالب و مستندات مطرح‌شده در یک نوشتۀ علمی را برای خواننده امکان‌پذیر می‌سازد؛ سه‌دیگر آن‌که، مقدار بهره‌گیری نویسندۀ مقاله را از منابع و آثار دیگران و میزان وابستگی نوشتۀ او را به منابع مزبور نشان می‌دهد. بر این اساس، هر مقاله‌ای که مرجع و قائل گزاره‌های مندرِج در آن آشکارا مشخّص نباشد و خواننده درنیابد ادّعاها و نظرگاه‌های مکتوب در مقاله متعلّق به کدام محقّق است، فاقد ارزش و اعتبار علمی لازم ارزیابی می‌شود.
    گذشته از ضرورت ارجاع‌دهی دقیق به مآخذ مورد استفاده در هر مقالۀ علمی، نکتۀ شایان توجّه دیگری که باید در هنگام بهره‌گیری از منابع مختلف مدّ نظر قرار گیرد این است که میزان استفادۀ هر نویسنده‌ای از مآخذ دیگر و دستاوردهای علمی سایر محقّقان تابع قواعد و مقرّرات خاصّی است. نویسندۀ مقالۀ پژوهشی مجاز نیست که تمام یا بخش اعظم نتائج تحقیقات فرد دیگری را یکجا در نوشتۀ خود نقل و درج کند. اساساً اقدام به نگارش مقالۀ پژوهشی به این معناست که نویسندۀ آن درصدد بیان نِکات تازه و نویافته‌ای است که پیشتر منتشر نشده است. حال اگر پژوهنده‌ای تمام یا بیشتر محتوای مقالۀ خویش را از نوشتۀ پژوهشگر دیگری برگیرد، در حقیقت گام تازه‌ای برنداشته است و حقّ ثبت تألیف مقالۀ تحقیقی را به نام خود ندارد. بنابراین، استفاده از آثار و دستاوردهای پژوهشی دیگران منوط است به رعایت قوانین و اصول متعارفی که هر نویسنده‌ای باید آنها را بشناسد، و آگاه باشد که در صورت تخطّی از آنها مرتکب جرم علمی و بی‌اخلاقی در امر تحقیق می‌شود. تأکید بر اعمال دقّت در ارجاع‌دهی به منابع مورد استفاده در تحقیق از آن جهت است که دستاوردها و نوآوری‌های علمی نویسندۀ مقاله، به‌نحو صریح و دقیق، از حاصل کوشش‌ها و ثمرات تحقیقات دیگران متمایز و مشخّص شود و نقش وی در گسترش دانش معلوم گردد. واضح است که این الزام به اِعمال دقّت در ارجاع‌دهی، به‌طور خاص مربوط است به نگاشته‌های پژوهشی امّا در متونی که با اهداف آموزشی یا ترویجی نوشته می‌شوند چنین سخت‌گیری‌هایی ضرورت ندارد و نحوۀ ارجاع‌دهی در آنها باید بر اساس قواعد متعارف دیگری صورت پذیرد.
    اکنون با توجّه به مقدّمات یادشده که شاید تا حدودی نیز توضیح واضحات به‌نظر رسد، به معرّفی و نقد شیوه‌ای نامعتبر در نگارش و نشر مقالات علمی می‌پردازیم و ایرادات گوناگون وارد بر آن را با بررسی نمونه‌های مختلف بازمی‌نماییم. اگرچه استفاده از این شیوۀ نامعتبر خوشبختانه در جامعۀ علمی ما شیوع چندانی ندارد، معرّفی و نقد آن جهت آگاهی عموم محقّقان ضروری می‌نماید و به‌احتمال، موجب انتباه نویسندگان معدودی می‌شود که، خواسته یا ناخواسته، از این روش سقیمِ نامستقیم در نگارش مقالات خود بهره می‌گیرند و آثاری ناهنجار ارائه می‌نمایند. در شیوۀ نامتعارف و نامعتبر مورد بحث، نویسندۀ مقاله، با اقتباس کلان و بهره‌گیری کلّی از آثار سایر محقّقان، به تدوین و تألیف مقاله به نام خویش اقدام می‌نماید و به‌تعبیری، سقف تألیفات خود را بر ستون تحقیقات دیگران بِنا می‌کند بی‌آنکه ارجاعات کافی و دقیق و مشخّصی به مآخذ تألیف خود دهد و نقش واقعی خویش را در فراهم آمدن مقالۀ خود آشکار سازد. هدف نگارندۀ این سطور از طرح این بحث، در وهلۀ نخست، شناساندن و نقد شیوۀ نگارشی و تألیفی به‌کار گرفته‌شده در تدوین این‌گونه مقالات اقتباسی است و در مرتبۀ بعد، جلب توجّه نویسندگانی که _ به‌قصد یا سهو _ از چنین شیوه‌ای برای تألیف مقاله بهره می‌گیرند به پیامدهای اخلاقی و حقوقی و علمی آن.
    بر این اساس، نوشتار پیش‌رو، جستاری است آسیب‌شناسانه در حوزۀ تحقیق و تألیف که با بررسی شماری از مقالات یکی از نویسندگان پرکار، به بازشناسی و نقد برخی از روش‌ها و منش‌های پژوهشی ناهنجار در نگارش آثار علمی می‌پردازد. عادات پژوهشی ناهنجاری که در این مقاله به‌اجمال، مورد نقد و ارزیابی قرار می‌گیرد عبارتست از: اقتباس کلان از آثار سایر محقّقان و درهم‌آمیختن تألیف و ترجمه، ارجاع‌دهی مبهم و غیر دقیق و انتحال از طریق اخلال و ابهام در ارجاع یا به‌تعبیر دیگر: انتحال به‌سبب ارجاع نابَسَنده1
    Pawn Sacrifice.
    ، بازیافت مطالب‌ پیشترمنتشرشدۀ خود در مقالات تازه یا انتحال از خویشتن2
    Self-Plagiarism.
    ، بازنشر مکرّر یک مقاله یا کتاب در صورت‌های مختلف (مقاله‌سازی و کتاب‌سازی)، ارائۀ ترجمه‌های غیر دقیق و افراط در ترجمۀ آزاد، نمایش نادرستِ نقش پژوهشی نویسنده در فراهم‌آوردن آثار و نادیده انگاشتن حقوق معنوی صاحبان اصلی اندیشه‌ها، و نیز انشاء نامنظّم و نگارش شتابزده با نثری نارس و نارسا.
    در ادامه، چهار نمونه از آثار یکی از نویسندگانی که در تألیف برخی مقالات و کتاب‌های خود از روش نامعتبر «اقتباس کلان» بهره گرفته است مورد بررسی قرار می‌گیرد و پیامدهای ناگوار استفاده از شیوۀ مزبور در نگارش آنها بازنموده می‌شود. موارد و نمونه‌های دیگری از این قبیل اقتباس‌ها نیز قابل طرح و بحث است که به‌دلیل فرصت و فُسحَت اندک از یادکرد آنها صرف‌نظر می‌کنیم.

    1_ نمونۀ نخست: مقدّمۀ ویراستِ المعتمد فی أصول الدّین
    نویسندۀ این سطور چندی پیش به‌مناسبت ارزیابی دو ویراستِ نشریافته از کتاب المعتمد فی الأصول نگاشتۀ رکن‌الدّین محمود مَلاحِمی خوارزمی (د: 536 ه‍.ق.) درصدد بررسی مقالاتی برآمد که در باب این اثر منتشر شده است و پژوهش‌های مختلف را در این زمینه از نظر گذراند. در بررسی صورت‌گرفته از این مقالات، مشابهت چشمگیر چند مقاله با یکدیگر جلب توجّه نمود. مقاله‌ای زیر عنوان «برگ سبزی از دفتر اعتزال خوارزم: المعتمد فی اصول الدین» به قلم آقای هادی آزاد در مجلّۀ کتاب ماه دین به‌چاپ رسیده است3
    آزاد، هادی، «برگ سبزی از دفتر اعتزال خوارزم: المعتمد فی اصول الدین»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شماره‌های 56 _ 57، خرداد و تیر 1381، صص 24 _ 29.
    که مشابهت بسیار دارد با مقالۀ دیگری که آقای دکتر محمّدکاظم رحمتی شش سال بعد از آن با عنوان «المعتمد فی اصول الدین» در همان مجلّۀ کتاب ماه دین منتشر کرده‌اند.4
    رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 126، فروردین 1387، صص 20 _ 28.
    مقایسۀ محتوای این دو مقاله نمودار آن است که دو نوشتار مزبور، در اصل، یک نوشته است و نه دو جستار مختلف؛ یعنی مقالۀ آقای رحمتی در واقع همان نوشته‌ای است که شش سال پیش از آن با انتساب به نویسنده‌ای به نام هادی آزاد منتشر شده بوده و تفاوتی با آن ندارد جز در اصلاح برخی اشتباهات جزئی و تغییرات اندک در پاره‌ای از تعابیر و افزودن شماری پی‌نوشت به آن.
    ابتدا گمان کردم که «انتحالی» صورت گرفته است، لیک با توجّه به مشابهت‌های بسیار میان این دو مقاله و نیز توضیحی که به‌طور مشترک در پی‌نوشت نخست هر دو نوشتار آمده است با این مضمون که «نوشتار حاضر برگرفته است از مقدّمۀ محقّقان کتاب المعتمد فی أصول الدین با اندکی حذف و اضافه» بر بنده معلوم شد که نویسندۀ هر دو مقاله در واقع یک نفر است. از آنجا که با نام و کار و کارنامۀ آقای دکتر محمّدکاظم رحمتی آشنا بودم، به‌راحتی دریافتم که نام «هادی آزاد» در حقیقت اسمی است مستعار که جناب رحمتی برای چاپ نخست مقالۀ خود در نظر گرفته بوده‌ و نامبرده مرتکب انتحالی از غیر خود نشده است!
    باری، قضیّه از این قرار بوده است که آقای دکتر رحمتی نخست در سال 1381 مقاله‌ای را تحت عنوان «برگ سبزی از دفتر اعتزال خوارزم: المعتمد فی اصول الدین» و با نام مستعار «هادی آزاد» در مجلّۀ کتاب ماه دین منتشر کرده‌اند و چند سال بعد دوباره همان مقاله را با اندکی تغییر در عنوان و اعمال پاره‌ای اصلاحات جزئی و افزودن چند پی‌نوشت، در مجلّۀ یادشده بازچاپ نموده‌اند امّا این‌بار با انتساب حقیقی به نام خودشان. پس از آن، نویسندۀ نامبرده، نشر مجدّد محتوای مقالۀ مزبور را سودمند یافته است و باری دیگر این نوشتار را با پاره‌ای تغییرات و افزودن دو سه صفحۀ دیگر به مطالب آن زیر عنوان تازۀ «نکاتی دربارۀ معتزلۀ متأخّر: رکن‌الدین محمود ملاحمی و اهمیّت وی در تکوین اعتزال» در ضمن مجموعه مقالات خویش منتشر کرده است.5
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، فرقه‌های اسلامی ایران در سده‌های میانه، بصیرت، تهران، 1387، صص 13_ 28.
    شایان توجّه این‌که همین مقالۀ اخیر نیز پیشتر در سال 1380 با برخی تغییرات و حذف و اضافات تحت عنوان «نگاهی به مکتب متأخر معتزله» در مجلۀ هفت آسمان به‌چاپ رسیده بوده است.6
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «نگاهی به مکتب متأخر معتزله»، مجلّۀ هفت آسمان، سال سوم، شماره 9 _ 10، بهار و تابستان 1380، صص 83 _ 93.
    در نتیجه، مطالب مشترک میان مقالات چهارگانۀ یادشده، به همّت نویسندۀ محترم آنها، دست‌کم چهار مرتبه توفیق نشر و بازنشر پیدا کرده است.
    نگارش و نشر چهار مقالۀ یادشده با ایراداتی جدّی همراه است که در ادامه به‌طور جداگانه توضیح داده می‌شود:

    یک) اقتباس‌های کلان از آثار سایر محقّقان
    اشکال اصلی وارد بر تمام مقالات پیشگفتۀ آقای رحمتی دربارۀ کتاب المعتمد این است که محتوای آنها از اساس ثمرۀ تحقیقات شخص ایشان نیست، بلکه در بعضی از آن مقالات، تقریباً تمام و در برخی دیگر، بیشترِ مطالب مکتوب در آنها متعلّق است به مصحّحان کتاب المعتمد، یعنی ویلفِرد مادِلونگ و مارتین مَک‌دِرموت. در حقیقت، آقای دکتر رحمتی بجای ترجمۀ دقیق مقدّمۀ کوتاه انگلیسی مادِلونگ و مَک‌دِرموت بر ویراست نخست کتاب المعتمد فی الأصولِ مَلاحِمی7
    المَلاحِمی الخوارزمی، رکن‌الدّین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، عني بتحقیق ما بقي منه: مارتن مکدرمت، ویلفرد مادیلونغ، الهدی، لندن، 1991 م.
    ، تمام یا بیشتر مطالب آن مقدّمه را در این مقالات خود به‌روش نقل به‌مضمون بازگو یا تلخیص کرده است!
    آقای رحمتی، خود، در یکی از پاورقی‌ها یا پی‌نوشت‌های مقالات یادشده اذعان نموده است که محتوای مقاله‌اش «برگرفته» است از مقدّمۀ آن مصحّحان بر المعتمد. برای نمونه، وی (در اینجا با نام مستعار «هادی آزاد») در نخستین پی‌نوشت مقالۀ «برگ سبزی از دفتر اعتزال خوارزم: المعتمد فی اصول الدین» پس از ذکر مشخّصات نشر کتاب المعتمد خاطرنشان کرده‌ است که: «نوشتار حاضر برگرفته از مقدّمۀ محققان کتاب با اندکی حذف و اضافه است».8
    آزاد، هادی، «برگ سبزی از دفتر اعتزال خوارزم: المعتمد فی اصول الدین»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 56 _ 57، خرداد و تیر 1381، ص 27.
    عین همین عبارت، در پایان پی‌نوشت نخست مقالۀ ایشان با نام «المعتمد فی اصول الدین» نیز درج شده است.9
    رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 126، فروردین 1387، ص 24.

    با این وصف، اقتباس‌های کلان آقای رحمتی در مقالۀ تألیفی خود از مطالب مصحّحان کتاب المعتمد و نیز بسنده نمودن وی به ذکر یک ارجاع کلّی بجای ارائۀ ارجاعات کافی و دقیق، نامبرده را ممکن است از دو جهت در معرض اتّهام اِنتِحال یا سرقت علمی قرار ‌دهد:
    نخست آنکه:
    به‌رغم اعتراف دکتر رحمتی به اخذ و اقتباس مطالب مقالۀ خود از مقدّمۀ مصحّحانِ کتاب المعتمد، وی در زیرِ عنوان مقاله‌ای که با نام «المعتمد فی اصول الدین» منتشر کرده ‌است اسم خود را بدون اشاره به نقش اقتباس‌گری خویش در نگارش آن ذکر نموده که چنین کاری ظهور در تألیف مقاله به قلم ایشان دارد. بدین‌ترتیب، خوانندگانی که به ارجاع مندرِج در انتهای پی‌نوشت نخست آن مقاله توجّه نکنند، به‌احتمال زیاد چنین می‌پندارند که تمام محتوای این مقاله دستاورد و حاصل تلاش‌های علمی جناب رحمتی است، در حالی‌که شاید حدود بیش از نود درصد از مطالب مطرح در مقالۀ مزبور، از مقدّمۀ مصحّحان کتاب المعتمد ترجمه و اقتباس شده است.
    نیک واضح و نمایان است که عبارت ارجاع‌گونۀ آقای رحمتی در پی‌نوشت نخست مقالۀ مورد بحث با این مضمون که «نوشتار حاضر برگرفته از مقدّمۀ محققان کتاب با اندکی حذف و اضافه است» نه ارجاعی دقیق و روشن است و نه نمودار نقش واقعی وی در پدیدآمدن آن. در حقیقت، خواننده از عبارت مذکور نمی‌تواند دریابد که چه اندازه یا چند درصد از نوشتۀ آقای رحمتی از مقدّمۀ محقّقان کتاب المعتمد «برگرفته» شده است. وصف «برگرفته» صفتی است آمیخته با ابهام و ایهام و مشخص نمی‌کند که چه میزان از نوشتار فردِ برگیرنده و اقتباس‌کننده حاصل دستاوردها و تلاش‌های خود اوست و چه مقدار از آن متعلّق است به پدیدآورندگان اصلی مطالب. به‌همین نحو قید «با اندکی حذف و اضافه» هم تعبیر دقیق و واضحی نیست و خواننده مراد دقیق از حدود حذف و اضافۀ «اندک» را به‌درستی درنمی‌یابد.
    بنابراین، با توجّه به اینکه حدود بیش از نود درصد از محتوای مقالۀ یادشده را ترجمۀ عین عبارات یا نقل‌قول‌های غیر مستقیم از مقدّمۀ مادِلونگ و مَک‌دِرموت تشکیل می‌دهد و به‌گونه‌ای، بازگفت و بازتاب مطالب آنان است و نه ثمرۀ تحقیقات شخص آقای رحمتی، بایسته بود که ایشان آشکارا در زیر نام این مقاله _ و نیز سه مقالۀ دیگر مشابه آن _ به نقش خود به‌عنوان «مترجِم و مُقتبِس» اشاره می‌نمودند تا در معرض هیچ‌گونه اتّهام انتحال قرار نگیرند، نه اینکه صِرفاً به آوردن نام خود اکتفا کنند. در حقیقت، یکی «از جلوه‌های انتحال آن است که شخص پدیدآورنده به‌گونه‌ای نام خود را بر اثر منتشر شده، ثبت کند که مشخص نشود دقیقاً در آن اثر چه نقشی دارد و یا بالاتر از آن نقشی را به خود نسبت دهد که از آنِ او نیست؛ برای مثال، کسی دست به ترجمۀ چندین مقاله می‌زند، سپس روی جلد فقط به آوردن نام خود، آن هم بدون تعبیری که گویای مترجم بودن اوست، اکتفا می‌کند.».10
    اسلامی، سیّد حسن، «چو دزدی با چراغ آید: سرقت علمی در سطح دانشگاهی»، مجلّۀ آینه پژوهش، شمارۀ 127، فروردین و اردیبهشت 1390، ص 16.

    دقیقاً همین اشکال، در چندین اثر از دیگر آثار نشریافتۀ آقای دکتر رحمتی نیز دیده می‌شود. برای نمونه، ایشان کتابی را زیر عنوان «متون و پژوهش‌های تاریخی» منتشر کرده‌اند11
    متون و پژوهش‌های تاریخی (مقالاتی دربارۀ تاریخ اسلام و تشیّع)، تألیف: دکتر محمّدکاظم رحمتی، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، 1390.
    که مجموعه‌ای است از مقالات تألیفی و ترجمه‌ای به‌گونه‌ای که حدود نیمی از حجم کتاب را مقالات ترجمه‌شده تشکیل داده است. بر طبق موازین پژوهشی و قواعد معمول نشر طبعاً نام جناب رحمتی می‌بایست بر روی جلد و در شناسنامۀ کتاب به عنوان «نویسنده و مترجم» درج می‌شد، حال آنکه هم بر روی جلد آن و هم در شناسنامۀ کتاب و هم در صفحۀ عنوان آن به‌صَراحت از ایشان با صِرف عنوان «نویسنده و مؤلّف» نام برده شده است! شگفت‌آورتر اینکه حتّی در زیرِ عنوان مقالات ترجمه‌شده نیز نام نویسندۀ اصلی آنها قید نشده است و تنها از فهرست مطالب کتاب و مشخّصات نشر اصل مقاله به زبان انگلیسی که در پاورقی ذکر گردیده می‌توان به نام نویسندۀ اصلی هر یک از مقالات ترجمه‌‌شده پی برد! چنانکه مرسوم است، نام نویسندۀ اصلی هر مقاله باید به‌وضوح در زیر عنوان مقالاتی که ترجمه می‌شود قید گردد و عدم ذکر آن یا اشارۀ غیر واضح به نام نویسندۀ اصلی کاریست بر خلاف آداب و اخلاق پژوهش.
    نمونۀ بارز دیگر، کتاب احوال و آثار بهاء‌الدین عاملی معروف به شیخ بهایی12
    رحمتی، محمّدکاظم، احوال و آثار بهاء‌الدین عاملی معروف به شیخ بهایی، مؤسسۀ کتاب‌شناسی شیعه، قم، 1396.
    است که باز مجموعه‌ای است از مقالات تألیفی و ترجمه‌ای امّا شوربختانه بر روی جلد کتاب و صفحۀ عنوان آن به‌وضوح و صَراحت نام آقای رحمتی به‌عنوان «مؤلّف» درج شده است. این در حالی است که صفحات 281 تا 423 این کتاب، سراسر ترجمۀ مقالاتی است از آقای دِوِن اِستُوارت، امّا نه در فهرست مطالب کتاب و نه در زیر عنوان مقالات مزبور نام اِستوارت به‌عنوان نویسندۀ آنها قید نشده است و تنها در پاورقی به مشخّصات نشر مقالات وی اشاره شده! طبق قواعد رایج نشر، با توجّه به نقش ترجمانی آقای رحمتی در خصوص بخشی از کتاب یادشده، می‌بایست بر روی جلد کتاب و صفحۀ عنوان آن بدین نقش ایشان اشاره و تصریح می‌شد و افزون بر این، لازم بود در زیر عنوان مقالات ترجمه‌شده نیز نام نویسندۀ اصلی آنها، یعنی آقای اِستوارت آشکارا ذکر گردد. بدین‌ترتیب، با این شیوۀ چاپ کتاب، آقای رحمتی از نقش اِستوارت در تألیف مطالب کتاب فروکاسته است و حقوق معنوی وی را، خواسته یا ناخواسته، تضییع نموده، و از سوی دیگر، نقش تألیفی خود را در پدیدآوردن این اثر برجسته کرده است.
    نظیر همین ایراد، در خصوص کتاب «مقالاتی در تاریخ زیدیه و امامیه»13
    رحمتی، محمّدکاظم، مقالاتی در تاریخ زیدیه و امامیه، بصیرت، تهران، 1388.
    نیز قابل طرح است. از کلّ حجم کتاب که 270 صفحه دارد، تنها 51 صفحه تألیف آقای دکتر رحمتی و در واقع، بازنشر مقالات پیشتر منتشرشدۀ ایشان است و باقیِ حجم کتاب مشتمل است بر مقالاتی که نامبرده ترجمه نموده. با این وصف، باز بر روی جلد و شناسنامه و صفحۀ عنوان کتاب نام آقای رحمتی بدون وصف «مترجم» آمده است که ظهور در تألیف اثر به قلم ایشان دارد و مخاطبان لابد در نگاه نخست، این کتاب را اثری کاملاً تألیفی از وی می‌پندارند. به همین نحو کتاب «فرقه‌های اسلامی ایران در سده‌های میانه»14
    رحمتی، محمّدکاظم، فرقه‌های اسلامی ایران در سده‌های میانه، بصیرت، تهران، 1387.
    اثری است تألیفی _ ترجمه‌ای از آقای دکتر رحمتی و بنا بر قاعده می‌بایست نام ایشان به عنوان «مترجم و مؤلّف» بر روی جلد ثبت می‌شد حال آنکه دوباره اسم ایشان بدون وصف «مترجم» بر روی جلد و صفحۀ عنوان کتاب نقش بسته است!
    امّا دومین وجه برای در معرض اتّهام انتحال قرار گرفتنِ جناب آقای رحمتی آن است که وی بر اساس قواعد و ضوابط معروف پژوهش، موظّف و ملزم بوده است که در نوشتۀ خود «هر جا» مطلبی را از مقدّمۀ مادِلونگ و مَک‌دِرموت نقل کرده، یا به تعبیر خودشان: «برگرفته» است، آشکارا حدّ و حدود آن را مشخّص نماید و به مأخذ آن مطلب نیز ارجاع دهد. امّا جناب رحمتی با وجود این‌که عمدۀ مطالب نوشتۀ خود را از مقدّمۀ مادِلونگ و مَک‌دِرموت اقتباس کرده است، بجای تعیین دقیق حدود مطالب برگرفته‌شده و ارجاع دقیق به منبع خود، صرفاً به درج یک ارجاع کلّی در پی‌نوشت مقاله‌ بسنده کرده‌ است و بدین‌سان خود را در معرض اتّهام انتحال قرار داده‌.
    طبق تعریف برخی از صاحب‌نظران، «انتحال»، زمانی اتّفاق می‌افتد که سارقان ادبی، کلمات یا اندیشه‌هایی را که متعلّق به دیگران است بر‌گیرند و سپس آنها را به‌گونه‌ای در نوشتۀ خود ارائه نمایند که گویی کلمات و اندیشه‌های خودشان است. از این‌رو، در یک مقاله، هر مطلبی که ابداع و یافتۀ شخص نویسنده نیست و از مأخذ دیگری برگرفته شده است باید به‌نحو دقیق و صریح مشخّص باشد و به مأخذ آن اشاره شود. حتّی اگر نویسنده‌ای به اسم مأخذ و منبعی که مطلبی را از آن نقل می‌کند اشاره ‌نماید امّا حدّ و حدود مطالب برگرفته را دقیقاً روشن نسازد و از علامت نقل قول استفاده نکند، به انتحال متّهم می‌شود.15
    Hubbuch, Susan M., Writing Research Papers Across the Curriculum (fifth edition), Boston: Thomson Wadsworth, 2005, pp. 170 - 171.

    «انتحال» گونه‌های مختلفی دارد و به اَشکال گوناگونی اتّفاق می‌افتد. استفاده از مطالب دیگران بدون یادکرد و ارجاع به آنان تنها یکی از مصادیق و گونه‌های انتحال است. گاه ممکن است نویسنده‌ای به مأخذ مطالب خود هم اشاره کند امّا باز به‌دلیل رعایت نکردن قواعد و ضوابط ارجاع‌دهی، خواسته یا ناخواسته، مرتکب انتحال شود. در واقع، باید توجّه داشت که صِرف ارجاع و اشاره به مأخذ مطالب، به‌هر نحوی از انحاء، موجب جلوگیری از صدق انتحال و وقوع سرقت علمی نمی‌شود بلکه ارجاع به مأخذ همواره باید به‌نحو «صریح»، «صحیح»، «دقیق»، «کامل» و «کافی» باشد. به تعبیر برخی از کارشناسان، اگر ارجاعات نگارندۀ کتاب یا مقاله به‌گونه‌ای نباشد که خواننده صرفاً از طریق آنها بتواند قسمت‌های اصیل متن را که متعلّق به خود نگارنده است از سایر قسمت‌های برگرفته‌شده از منابع دیگر، به‌نحو دقیق، تمییز و تشخیص دهد آنگاه چنین ارجاعاتی کافی و دقیق نیست. ازاین‌رو، ارجاعات نگارندۀ متن باید به‌گونه‌ای باشد که تمام مطالب اقتباس‌شده از منابع و مآخذ دیگر غیر از ذهن خودش را به‌وضوح و دقّت به خوانندگان نشان دهد.16
    Dougherty, M. V., Correcting the Scholarly Record for Research Integrity: In the Aftermath of Plagiarism, Cham, Springer, 2018, p. 69: “Credit to sources is inadequate when a practitioner of a discipline is unable to distinguish, on the basis of indicators offered in the text, the part of the item that is original from the part that is not. … If the reader has no way of determining that the author of record is not the originator of some of the material in the article because of the absence of the conventional signals or markers, then the condition of inadequate credit has been met … the matter of determining adequate credit need not be reduced simply to inquiring whether the original source material is somewhere indicated in the text. Adequate credit must manifest to the reader the parts that originate elsewhere. The presence or absence of the conventional indicators of dependence is crucial for determining whether academic plagiarism has occurred”.

    به‌عقیدۀ برخی از متخصّصان، عدم تعیین «دقیق» و «صریح (آشکار)» دامنۀ مطالب اقتباس‌شده از نویسنده‌ای دیگر، یا تعیین نادرست و غیر دقیق آنها سبب بروز نوعی انتحال به نام «Pawn Sacrifice» در مقالۀ فرد اقتباس‌گر می‌شود. در این نوع از انتحال، که می‌توان آن را «انتحال به‌سبب ارجاع نابَسَنده» یا «انتحال از طریق اخلال و ابهام در ارجاع» نامید، به نویسنده یا مأخذی که مطالبی از آن نقل شده، در پاورقی یا کتابنامه اشاره می‌شود امّا میزان و حدّ و حدود مطالب برگرفته‌شده، به‌نحو دقیق و روشن مشخّص نمی‌گردد. «انتحال به‌سبب ارجاع نابَسَنده» ممکن است به اَشکال متنوّعی رخ دهد از جمله، به این صورت که مؤلّف در پایان یک بخش از مطالبی که از نویسندۀ دیگری نقل می‌کند، ارجاعی به آن نویسنده و مأخذ می‌دهد امّا به‌دنبال آن نیز مطالب دیگری را از همان نویسنده نقل می‌کند لکن بی‌آنکه دوباره به آن مأخذ ارجاع دهد و برای خواننده معلوم کند که این مطالب نیز متعلّق به همان نویسنده و مأخذ است (مثل آنکه فرد اقتباس‌گر چند بند یا پاراگراف از نوشتۀ یک نویسندۀ دیگر را نقل کند امّا فقط در پایان یکی از آن‌ها به آن نویسنده ارجاع دهد و به‌وضوح مشخّص ننماید که سایر بندها نیز از همان نویسنده اخذ شده است).17
    Weber-Wulff, Debora, False feathers: A Perspective on Academic Plagiarism, Heidelberg, Springer, 2014, p. 10: “Benjamin Lahusen identified a common type of plagiarism that he called a pawn sacrifice. This means that the source citation is either given in a footnote or only listed in the bibliography. It is not made clear, however, exactly how much has been taken – and often the passage is taken word for word. A variation of this is a proper attribution of a sentence, but then the text copy continues on, copying the source for additional sentences or even paragraphs without making clear that this is the author of the source speaking and not the purported author”.
    در این صورت، هرچند به مأخذ آن مطالب ارجاع داده شده است، چون دامنه و گسترۀ مطالب برگرفته‌شده دقیقاً مشخّص نشده و تعلّق آنها به آن مأخذ به‌صَراحت اعلام نگردیده است، به‌نوعی، «انتحال» رخ داده است.
    بنابراین، در هر مقالۀ علمی، تمام عبارات و مطالبی که از نویسندۀ دیگری اقتباس می‌شود باید به‌نحو صریح و دقیق و روشن برای خواننده معلوم باشد و هرگونه ابهام و ایهام در تعیین حدود مطالب برگرفته‌شده از نویسنده یا مأخذی دیگر، طبق نظر برخی از صاحب‌نظران، به گونه‌ای «انتحال» می‌انجامد حتّی اگر نام آن نویسنده یا مأخذ ذکر شده باشد.
    در اینجا به نمونه‌های دیگری از مقالات جناب رحمتی نیز می‌توان اشاره کرد که در آنها چند و چون استفاده از مطالب و یافته‌های محقّقان دیگر معیّن و مبیّن نیست. ایشان در مقالۀ «ابن عودی و کتاب بغیة المرید» به‌تصریح گفته‌اند که در نگارش این مقاله از یادداشت‌های آقای اِستُوارت دربارۀ شرح‌حال‌نگاری شهید ثانی بهره برده‌اند،18
    رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او)، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، مشهد، 1395، ص 397، پانوشت مقاله.
    لیک حدّ و حدود این بهره‌وری در متن مقاله اصلاً روشن نیست. به‌عبارت دیگر، از آنجا که دکتر رحمتی هیچ مشخّص نکرده‌اند که دقیقاً «در کدام موضع از مقاله» و «به چه مقدار» از یادداشت‌های یادشده استفاده کرده‌اند، خوانندۀ مقالۀ مزبور نمی‌تواند بفهمد که کدام‌یک از بخش‌های مقاله برگرفته است از تحقیقات اِستُوارت و کدام‌یک از قسمت‌های آن اصیل و نتیجۀ پژوهش خود نگارنده (یعنی آقای رحمتی) است. ازاین‌رو، طبق تعریفی که از «انتحال» بازگو شد، چنین کاری رفتاری انتحال‌آمیز نیز به‌شمار می‌آید. البتّه این همه، بنا بر معیارهای دقیق دانشگاهیِ جهانی است و شاید این اندازه دقّت برای عرف اهل قلم ما اندکی سختگیرانه به نظر برسد.
    نمونۀ دیگری از این دست مقالات اقتباسیِ آقای رحمتی، مقاله‌ای است با نام «ملاحظاتی در باب تصحیح کتاب الفهرست ابن ندیم» که در این نوشتار نیز وی آشکارا به اقتباس بخشی از مطالب خود از تحقیقات نویسندۀ دیگری به‌طور کلّی اشاره کرده‌19
    ارجاع کلّی آقای رحمتی از این قرار است: «مطالب این بخش مبتنی بر مقالۀ استاد گرانقدر جاکو هامن آنتیلا استاد دانشگاه هلسینکی است». رحمتی، محمّدکاظم، «ملاحظاتی در باب تصحیح کتاب الفهرست ابن ندیم»، مجلّۀ میراث شهاب، سال بیست و سوم، شمارۀ 90، زمستان 1396، ص 4.
    امّا برای خوانندگان هیچ معلوم نیست که این مطالب اقتباسی دقیقاً عبارت از کدام‌یک از نِکات و مسائل مطرح‌شده در مقاله است و دامنۀ بهره‌وری آقای رحمتی از تحقیقات نویسندۀ اصلی تا چه اندازه بوده است؟

    دو) درهم‌آمیختن تألیف و ترجمه، و ارائۀ ترجمۀ «مطلقاً» آزاد!
    عیب عیان و نقص نمایان دیگری که در خصوص مقالات جناب رحمتی در باب کتاب المعتمد به نظر می‌رسد این است که مقالات مزبور دچار مشکل «درهم‌آمیختگی» یا «تَخلیط» تألیف است؛ یعنی این مقالات، حاصل اقتباس بیش از نود درصدی و تألیف چند درصدی آقای رحمتی است بی‌آنکه اضافات و افاضات ایشان در متن مقاله، از سایر مطالبِ برگرفته‌شده از مقدّمۀ مصحّحان کتاب المعتمد متمایز شده باشد. همانطور که نامبرده اظهار نموده است، وی مطالب اندکی را به مقالۀ اقتباسی خویش افزوده‌ است؛ امّا متأسّفانه هیچ‌یک از آنها متمایز و ممتاز از مطالب اقتباسی نیست و خواننده به‌آسانی قادر به تشخیص افزوده‌های ایشان به مقاله نخواهد بود.20
    در قسمت پیشین، همین مشکل عدم تمایز نوشته‌های خود آقای رحمتی از مطالب مصحّحان المعتمد (مادلونگ و مک‌درموت) را از حیث نامعلوم بودن مطالب اقتباسی و نیز از جهت انتحالی که به‌سبب نامشخّص بودن دامنۀ مطالبِ برگرفته‌شده به‌وقوع پیوسته است بررسی کردیم. امّا در اینجا، همان عدم تمایز را، از جهت نامعلوم بودن عبارات خود جناب رحمتی و نقش او در پدیدآمدن متن مقاله و مالکیّت و مسئولیّت وی نسبت به مطالب مطرح در آن بررسی می‌کنیم.

    گزینش چنین شیوه‌ای در نگارش مقاله، از حیث روش‌شناسی تحقیق با مشکل جدّی روبه‌روست و روشی است نامتعارف و نامعتبر. چنانکه پیشتر اشاره شد، مطابق ضوابط و قواعد پژوهشی، در یک نوشتار روش‌مند علمی باید نویسنده و پدیدآورنده و مأخذ اصلی هر مطلبی، به‌نحو دقیق و صریح، معلوم باشد تا خوانندۀ آن بداند اندیشه و کلام چه کسی را از نظر می‌گذراند. پس هرگونه ابهامی در زمینۀ ارجاع به منابع و مصادر، خلاف معیارها و اصول پژوهشی متعارف است و هر نویسنده‌ای موظّف و مکلّف است که مطالب خودش را به‌نحو متمایز از سایر مطالبی که از منابع دیگر اخذ می‌کند به‌دقّت و صَراحت مشخّص نماید. از همین‌روست که برای نمونه، اگر مترجمی هنگام برگردان نوشته‌ای، افزودن مطلبی را لازم بداند، باید عبارات افزودۀ خود را به‌طور مشخّص در داخل قُلّاب (کروشه) قرار دهد تا خوانندگان، سخن مترجِم را با کلام نویسندۀ اصلی خَلط نکنند. اساساً منطق و فلسفۀ ارجاع‌دهی در پژوهش،‌ و تأکید اکید بر دقّت و صحّت در ارجاع دادن به مآخذ و منابع همین است که صاحب هر نظریّه و گویندۀ هر سخن برای خوانندگان دقیقاً مشخّص باشد تا حقوق معنوی و امتیاز علمی نویسندگان و پژوهشگران محفوظ بماند و سهم هر کس در پیشرفت‌های علمی معلوم باشد.
    شوربختانه در دو مقالۀ پیشگفتۀ آقای دکتر رحمتی _ یعنی مقالۀ «برگ سبزی از دفتر اعتزال خوارزم: المعتمد فی اصول الدین» و مقالۀ «المعتمد فی اصول الدین» _ ترجمه و تلخیص و تألیف درهم آمیخته شده است و در نتیجه، خوانندۀ آنها با متنی دَرهم و مبهم روبه‌روست. از یک‌سو، خواننده شاهد متنی است که نه تألیف صریح است و نه ترجمۀ دقیق، بلکه، چنانکه گفتیم، قریب به اتّفاق مطالب آن نقل به مضمون و نقل قول غیر مستقیم از مقدّمۀ انگلیسی مادِلونگ و مَک‌دِرموت است به‌گونه‌ای که تقریباً تمام اطّلاعات و ارجاعات مندرِج در متن مقاله از نویسندگان نامبرده اخذ شده و آقای رحمتی با عباراتی ترجمه‌گونه آنها را در نوشتۀ خود بازگو کرده است. امّا از سوی دیگر، به‌دلیل برخی اضافات جناب رحمتی به مقاله، در متن پیش‌روی خواننده پاره‌ای عباراتِ نامعلوم به قلم وی نیز نوشته شده است که امکان تشخیص و تعیین آنها وجود ندارد. به همین جهت، نویسنده و مسئول هیچ‌یک از بخش‌ها و عبارات مختلف در این دو مقاله مشخّص نیست و خواننده هیچ‌کجا نمی‌تواند تشخیص دهد که در حال خواندن عبارات منسوب به کدام نویسنده است. در اثر ابهامات یادشده، ماهیّت و هویّت حقیقی دو مقاله‌ای که آقای دکتر رحمتی با شیوۀ بدیع اقتباسی _ تألیفیِ خود دربارۀ کتاب المعتمد فراهم آورده‌اند چندان برای خوانندگان مشخّص نیست. طبعاً چنین مقالاتی با هویّت نامعلوم، نزد ارباب تدقیق و اصحاب تحقیق، چندان شایان اعتماد و اعتناء نمی‌نماید و مقبول و مطبوع آنان واقع نمی‌شود.
    نظیر همین ایراد را در برخی از مقالات ترجمه‌ای دکتر رحمتی نیز می‌توان مشاهده کرد. برای نمونه، ایشان مقاله‌ای از آقای دِوِن اِستُوارت به نام «رسالۀ حسین بن عبدالصمد عاملی برای سلطان سلیمان، و سنّتِ فقهیِ شیعی _ شافعی»21
    Stewart, Devin J., “Ḥusayn b. ʿAbd al-Ṣamad al-ʿĀmilī’s Treatise for Sultan Suleiman and the Shīʿī Shāfiʿī Legal Tradition”, Islamic Law and Society, 1997, Vol. 4, No. 2 (1997), pp. 156-199.
    را با تغییر عنوانِ منتخب نویسنده!، زیر عنوان «نکته‌هایی دربارۀ حیات عالمان امامی در قلمرو عثمانی»، به تعبیر خودشان، «ترجمۀ آزاد با اندکی دخل و تصرّف» کرده‌اند!22
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او(، ص 105؛ استوارت، دون، شهید ثانی، زندگی، آثار و زمانه، ترجمۀ: محمّدکاظم رحمتی، نگارستان اندیشه، تهران، 1399، ص 98.
    سپس بار دیگر همین مقاله را با اندکی تغییرات جزئی تحت عنوان متفاوتِ «حسین بن عبدالصمد عاملی و کتاب نُور الحقیقة و نَور الحدیقة» در موضعی دیگر منتشر نموده‌اند23
    نگرید در: رحمتی، محمّدکاظم، احوال و آثار بهاء‌الدین عاملی معروف به شیخ بهایی، صص 347 _ 388.
    (توجّه بفرمایید که در هر دو چاپ این ترجمه، عنوان مقاله، متفاوت با آن چیزی است که نویسنده در نظر گرفته بوده!! نیز ناگفته نماند که مقالۀ اخیر نوشتاری است متفاوت با دیگر مقالۀ جناب رحمتی که با عنوان مشابه «حسین بن عبدالصمد حارثی و کتاب نُور الحقیقة و نَور الحدیقة» به‌چاپ رسیده است!!!24
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «حسین بن عبدالصمد حارثی و کتاب نُور الحقیقة و نَور الحدیقة»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 81 (تیر 1383)، صص 24 _ 28.
    ). در متن هیچ‌یک از دو مقاله هیچ‌گونه توضیح و نشانی از برای دخل و تصرّفات ایشان دیده نمی‌شود و ازاین‌رو خواننده قادر نیست دریابد که «مترجم آزادِ» مقاله دقیقاً چه دگرگونی‌ها و حذف و اضافاتی را در متن نویسندۀ اصلی اِعمال کرده است.
    از این گذشته، جناب رحمتی در فرایند ترجمۀ مقالۀ مزبور، خود را در مقام مصنّف و شریک نویسنده نشانده است و به صلاحدید خویش، هرگونه دخل و تصرّفی را که مایل بوده، روا داشته است! از این‌رو جای تعجب نیست که می‌بینیم در ترجمۀ این مقاله، چند صفحۀ نخست از متن اصلی نوشتۀ اِستوارت (صص 156 _ 158) به‌کلّی حذف شده است و بجای آنها مطالبی دیگر، از جمله منقولاتی از دکتر شفیعی کدکنی! درج گردیده!!25
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، احوال و آثار بهاء‌الدین عاملی معروف به شیخ بهایی، صص 347 _ 353 که یکسره مطالبی است افزوده شده به مقالۀ اِستوارت از سوی آقای رحمتی.
    با توجّه به عدم تَذکار مترجم به چنین تغییری، خوانندگان لابد می‌پندارند تمام این مطالب و حتّی گفتاوردی که از دکتر شفیعی نقل شده است همگی به قلم اِستوارت نگاشته شده، در حالی‌که چنین نیست. به‌همین نحو، برخی از قسمت‌های مقاله کلّاً در ترجمه حذف شده است26
    برای نمونه، قسمت‌های عمده و قابل‌توجّهی از صفحات 181 تا 183 مقالۀ اِستوارت ترجمه نشده است.
    بی‌آنکه خواننده در جریان دقیق این حذفیات قرار گرفته باشد! ظاهراً از نظر مترجم گرامی این قسمت‌ها در مقالۀ اِستوارت زائد و کم‌اهمّیّت بوده است و نویسنده بی‌جهت به نگارش آنها دست‌یازیده بوده!
    ایراد پیشگفته عیناً بر شماری دیگر از برگردان‌های جناب رحمتی از سایر مقالات اِستوارت نیز وارد است. ایشان مقالۀ اِستوارت با عنوان «سه مباحثۀ جدلی در دربار صفوی»27
    Stewart, Devin J., “Three polemic exchanges at the Safavid court”, in: Mohammad Ali Amir-Moezzi, Meir M. Bar-Asher, Simon Hopkins, éds., Le shī‘isme imāmite quarante ans après. Hommage à Etan Kohlberg, Turnhout, Brepols, 2009, p. 397-415
    را زیر عنوان متفاوت «عالمان عاملی و نقش آنها در مجادلات سیاسی _ مذهبی صفویه با عثمانی» تلخیص و ترجمه کرده‌اند و در چهار موضع مختلف نیز منتشر کرده‌اند.28
    نگرید به: استوارت، دون، «عالمان عاملی و نقش آنها در مجادلات سیاسی _ مذهبی صفویه با عثمانی»، ترجمۀ: محمّدکاظم رحمتی، چاپ شده در:
    (1) مجلّۀ میراث شهاب، سال نوزدهم، شمارۀ 72 _ 73، تابستان و پاییز 1392، صص 87 _ 108.
    (2) رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او(، صص 337 _ 356.
    (3) رحمتی، محمّدکاظم، احوال و آثار بهاء‌الدین عاملی معروف به شیخ بهایی، صص 329 _ 345.
    (4) استوارت، دون، شهید ثانی، زندگی، آثار و زمانه، ترجمۀ: محمّدکاظم رحمتی، صص 270 _ 283.
    این برگردان نیز صحنۀ مداخلات ناشایست و نابایست ترجمانِ کاردان آن قرار گرفته است و وی حذف و اضافات و تغییرات شایان توجّهی را در ترجمۀ متن نوشتار اِستوارت اعمال نموده است بی‌آنکه خوانندگان را به‌نحو دقیق در جریان تمام این دگرگونی‌ها قرار دهد!
    نمونه‌ای دیگر از ترجمه‌های آزاد با دخل و تصرّف فراوان آقای رحمتی، ترجمۀ اوست از دیگر مقالۀ اِستوارت دربارۀ سفرهای بهاءالدّین عاملی29
    Stewart, Devin J., “Taqiyyah as Performance: The Travels of Bahāʾ al‐Dīn al‐ʿĀmilī in the Ottoman Empire (991-93 / 1583-85)”, In: Law and Society in Islam, eds. D.J. Stewart et al, Princeton, NJ: Markus Wiener Publishers, 1996, pp.1-70.
    که تحت عنوان «تقیه در عمل: سفرهای بهاء الدین عاملی در قلمرو عثمانی» به چاپ رسیده است.30
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او(، صص 295 _ 335.
    مترجم محترم، خود اذعان داشته است که برگردانش از این مقاله «ترجمه‌ای است آزاد همراه با اندکی تلخیص و تصرف»31
    همان، ص 295.
    ! در اینجا نیز در متن مقاله اصلاً مشخّص نیست که چه اتّفاقاتی رخ داده است و مترجم ارجمند چه بر سر متن اصلی مقالۀ اِستوارت آورده است. همسنجی این ترجمه با متن اصلی انگلیسی آن نمودار تصرّفات ناروای فراوان ترجمان در متن برگردان است که گزارش تمامی آنها فراخور این مقام نمی‌نماید و در صورت لزوم، باید در مقالی دیگر بدانها پرداخت. امّا به‌اختصار می‌توان گفت که در ترجمۀ یادشده، جناب دکتر رحمتی، هر جا که صلاح دانسته‌اند، مطلبی را حذف یا اضافه یا دگرگون کرده‌اند بی‌آنکه به خواننده اطّلاع دهند که در متن مقاله و ترجمه چه تغییراتی داده‌اند (بجز یک مورد که به حذف قسمتی از مطالب مقاله تصریح کرده‌اند). ظاهراً از نظر مترجم نامبرده «ترجمۀ آزاد» به معنای ترجمه‌ای است که مترجِم خود را مطلقاً در اِعمال هرگونه تغییری در متن اصلی مُتَرجَم آزاد می‌انگارد و به دلخواه خود می‌تواند هر دست‌اندازی و دست‌کاری مورد پسندش را در آن روا دارد! برای مثال، در این برگردان، سه صفحۀ نخست متن انگلیسی اصلاً ترجمه نشده است و به‌جای آن مطالبی از خود آقای رحمتی درج گردیده!32
    در این خصوص قسمت‌های ارجاع داده شده از دو مقالۀ زیر را با یکدیگر مقایسه کنید:
    رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او)، صص 295 _ 299.
    Stewart, Devin J., “Taqiyyah as Performance: The Travels of Bahāʾ al‐Dīn al‐ʿĀmilī in the Ottoman Empire (991-93 / 1583-85)”, pp.1- 4.
    طبعاً خوانندۀ ترجمه تا زمانی که آن را با متن اصلی انگلیسی تطبیق ندهد هرگز متوجّه آن حذف و این اضافات نمی‌شود.
    اکنون فقط برای آنکه منظور مترجم محترم از «اندکی تلخیص و تصرف» که در ترجمۀ خویش روا داشته‌اند بهتر روشن شود باید به این نکته اشاره کنم که در این برگردان، دو بخش‌ عمده‌ از نوشتار اِستوارت از اساس ترجمه نشده است. این دو بخش عبارتست از صفحات20 تا 40 و نیز صفحات 44 تا 54. بنابراین، دکتر رحمتی تنها در این دو بخش، روی‌هم‌رفته حدود سی صفحه از کلّ مقالۀ 70 صفحه‌ای اِستوارت را اصلاً ترجمه نکرده‌ است! حال اگر حذفیات پراکنده در این برگردان، مثل حذف سه صفحۀ نخست مقاله و نیز مطالب مندرِج در نیمۀ صفحۀ 6 تا نیمۀ صفحۀ 8 و صفحات 13 _ 14، را هم در نظر بگیریم آنگاه معلوم می‌شود که بیش از نیمی از مقالۀ اِستوارت در ترجمۀ آقای رحمتی تلخیص و حذف شده است! خوانندۀ مقاله اصلاً به ذهنش خطور نمی‌کند که مراد مترجم محترم از «اندکی تلخیص و تصرف» حذف بیش نیمی از مطالب مقاله باشد!
    امّا از این شگفت‌آورتر، توجیه ناوجیه مترجم ارجمند برای حذف برخی از مطالب مقالۀ یادشده است. ایشان با این توجیه که چون «بخش مفصلی از مقاله به گزارش و ترجمۀ مطالبی از رسالة في التقية از مرحوم آیة الله سید روح الله خمینی اختصاص یافته که خوانندۀ فارسی زبان می‌تواند به اصل آن مراجعه کند»33
    رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او)، ص 295، پاورقی.
    این قسمتها را در ترجمۀ خویش حذف کرده‌اند! این در حالی است که قسمت‌های مزبور به‌هیچ وجه گزارش و ترجمۀ صِرف از رسالۀ یادشده نیست و با تحلیل‌ها و توضیحات فراوانِ سودمند آقای اِستوارت همراه است و نِکات دیگری نیز در خلال آنها مطرح شده که تمامی آنها بی‌تردید شایستۀ ترجمه بوده‌. طبعاً مترجم گرامی ملزم و مجبور به ترجمۀ این مقاله نبوده‌ است و با وجود این، معلوم نیست که چرا به ارائۀ چنین برگردان ناقص و دستکاری‌شده‌ای اقدام نموده‌؟!
    ناگفته نماند که شیوۀ مداخله‌گرانۀ آقای رحمتی در ترجمۀ پاره‌ای از مقالات، پیش از این نیز مورد نقد قرار گرفته است. آقای دکتر سیّد حسین مدرّسی طباطبایی در مقاله‌ای انتقادی شماری از اشتباهات جناب رحمتی را در ترجمۀ یکی از مقالاتشان بازنموده است و دخل و تصرّفات وی را در ساختار مقاله موجب اخلال در افادۀ مقاصد مورد نظر خویش دانسته است.34
    «در مورد این ترجمه چند موردی را باید توضیح نمایم: نخست آن‌که در اصل نوشته، بخش‌های مختلف آن با فواصل از یکدیگر جدا و مجزا بوده، و برداشتن آن فواصل در برگردان فارسی و درآوردنِ سراسر مقاله به گونۀ یک واحد متصل، تمییز عناصر استدلال را برای بسیاری از خوانندگان احتمالاً دشوار ساخته است. دیگر آن‌که برخی نارسایی‌ها در ترجمۀ متن، احياناً منظور نویسنده را به گونه‌ای نادرست جلوه داده است». مدرّسی طباطبایی، حسین، «یک ترجمه و چند ملاحظه»، مجلّۀ هفت آسمان، سال سوم و چهارم، شمارۀ دوازدهم و سیزدهم، زمستان 1380 و بهار 1381، ص 263.
    شوربختانه آقای رحمتی، عنایت و التفاتی به آن نقدها نکرده‌اند و پس از آن نیز در مواردی، بر روش نااستوار خویش در برگردان مقالات اصرار نموده‌اند.
    به هر روی تردیدی نیست که ترجمۀ «آزادِ» یک مقالۀ پژوهشی که حدود آزادی مترجم در برگردان متن و دامنۀ تصرّفات وی در آن برای خوانندگان معلوم نباشد، از لحاظ علمی کاری معتبر و مقبول قلمداد نمی‌شود؛ زیراکه در چنین برگردان‌هایی میزان امانت‌داری و وفاداری مترجم نسبت به متن نویسنده و دقّت وی در کار ترجمه و نیز چند و چون درستیِ انتساب و اِسناد گزاره‌ها به پدیدآورندۀ اصلی مقاله روشن نیست. حذف و اضافات و تغییراتی که در فرایند ترجمۀ آزاد یک متن علمی صورت می‌پذیرد چه بسا موجب تحریف و انحراف آن متن گردد و مراد و مقصود نویسنده را به‌خوبی افاده نکند یا موجب انتقال نادرست منظور او شود. حتّی ممکن است گزاره‌های محذوف در ترجمۀ آزاد یک مقاله‌، بخش‌هایی خطیر و جدایی‌ناپذیر از ادّعاها و استدلال‌های نویسندۀ آن باشد که به‌سبب دخالت نامشروع مترجمِ آزاد، نابجا و ناروا حذف شده است.
    بنابراین، در خصوص آثار پژوهشی، که یکایک گزاره‌های مندرِج در آنها نقشی در انتقال اندیشه‌ها و دیدگاه‌ها و ترسیم استدلال‌های نویسندۀ آنها دارد، برگردانی به نام «ترجمۀ مطلقاً آزاد» معنا ندارد و قابل پذیرش نیست. چنین مقالاتی باید به‌نحو تمام و کمال و با اِعمال دقّت بسیار ترجمه شود. ارائۀ هرگونه ترجمۀ آزاد از این دست مقالات باید در چهارچوب ضوابط و قواعد خاصّ خود و با رعایت کمال احتیاط و دقّت فراوان انجام گیرد تا مبادا محتوای کلام نویسنده دچار تحریف و تغییر و نارسایی شود. در غیر این‌صورت، عرضۀ ترجمه‌هایی ناقص و محرّف از مکتوبات پژوهشی، زیان‌هایی به‌مراتب بیشتر از سود آنها دارد. ترجمه‌های آزادِ بی‌قاعده حتّی در حوزۀ ترجمۀ داستان و رُمان نیز پذیرفتنی نیست و گاه با انتقادات بسیار تند ناقدان ادبی نیز روبه‌رو شده است، دیگر چه رسد به مقالات پژوهشی که اِعمال دقّت و رعایت امانت‌داری بیشتری در ترجمۀ آنها لازم است. یک نمونه از این انتقادات شدید بر ترجمه‌های آزاد که یادکردش در این مقام بی‌مناسبت نیست، نقدی است که سالها پیش آقای رحمتِ الهی بر «ترجمۀ آزاد» محمّدعلی جمال‌زاده از نمایشنامۀ ویلهلم تلِ فردریش شیللر نگاشته است.35
    دربارۀ این نقد نگرید به: هاشمی میناباد، حسن، «نقد رحمت الهی بر ترجمۀ محمدعلی جمالزاده از ویلهلم تل شیللر»، فصلنامه رود، شماره ۷ (در دست انتشار).
    وی دخل و تصرّفات و حذف و اضافات جمال‌زاده را در ترجمۀ این نمایشنامه به‌جِدّ نکوهش نموده است و خاطرنشان کرده که:
    ترجمۀ آزاد، اقتباس، نقل به‌مفهوم، جمع‌آوری، به‌نقل از موضوع، تلخیص و نظیر این‌گونه کلمات فقط حجاب و نقابی است که بی‌مایگان، بی‌سوادان و جاهلان خودخواه متفرعن که از کار مرتب و دقیق و صحیح گریزانند، و نه میل، نه جرأت و نه دانش اجرای آن را دارند برای پرده‌پوشی جهل خود یافته‌اند.36
    الهی، رحمت، اشاره‌ای بر ترجمۀ اخیر فارسی از نمایشنامۀ ویلهلم تل، تهران،1335، صص 6 _ 7.

    باری، ارائۀ ترجمۀ دقیق و امین «کاری و صعب کاری» است که تنها از مترجمان دانشور متعهّد و مسئولیّت‌پذیر ساخته است و «ترجمۀ آزاد» محملی است برای طفره رفتن از زیر بار مسئولیّت دشوار ترجمانی.
    از جهتی دیگر نیز ترجمۀ آزاد و دخل و تصرّف در نوشتار نویسندۀ دیگر و دست‌کاری دلخواهانۀ آن ظلمی است در حقّ وی که به نظر نمی‌رسد هیچ مؤلّفی راضی به آن باشد. در هر ترجمۀ متقن و متینی، اندیشه‌ها و گزاره‌های مطرح‌شده در آن به نویسندۀ اصلی متن انتساب و تعلّق دارد، حال آنکه در ترجمۀ آزاد نمی‌توان از انتساب تمام مطالب و گزاره‌ها به نویسندۀ اصلی اطمینان یافت. اگر آقای رحمتی به‌هر دلیل امکانِ ترجمۀ کامل و دقیق مقاله را نداشتند بهتر بود یا از اصل، به ترجمۀ آن اقدام نمی‌کردند یا اینکه بجای ارائۀ ترجمه‌ای مُثله‌شده و مشحون از تصرّفات و حذف و اضافاتِ بیجا از متن نویسنده، به ارائۀ گزارشی کلّی از محتوای مقالۀ مزبور به بیان و قلم خویش می‌پرداختند تا هم خودشان کاملاً در نگارش مقاله آزاد باشند و هم تکلیف خواننده با نوشتار ایشان روشن باشد.
    خلاصه اینکه یکی از معضِلات و مشکلات بنیادین ترجمه‌های مطلقاً آزاد یادشده آن است که نه صاحب واقعی نِکات ارزش‌مند مطرح در آنها برای خوانندگان معلوم است، و نه مسئول خطاها و اشکالات مشهود در آن نوشتارها، و نه تعلّق گزاره‌ها به گویندۀ اصلی آنها؛ مگر آنکه هر یک از این برگردان‌ها با متن اصلی انگلیسی خود مقابله و مقایسه شود و بدین طریق قائل گزاره‌ها و نیز حدود حذف و اضافات و تغییرات و اشتباهات صورت‌گرفته در برگردان آشکار گردد!

    سه) انتحال از خویشتن و بازنشر مکرّر یک مقاله یا کتاب در صورت‌های مختلف (مقاله‌سازی و کتاب‌سازی)
    چنانکه در آغاز این نوشتار توضیح داده شد، هر چهار مقاله‌ای که آقای دکتر رحمتی دربارۀ المعتمد فی أصول الدّینِ مَلاحِمی نشر داده‌اند37
    یعنی: مقالات «برگ سبزی از دفتر اعتزال خوارزم: المعتمد فی اصول الدین»، «المعتمد فی اصول الدین»، «نکاتی دربارۀ معتزلۀ متأخّر: رکن‌الدین محمود ملاحمی و اهمیّت وی در تکوین اعتزال» و «نگاهی به مکتب متأخر معتزله».
    ، در اصل، نوشتاری واحد بوده است که با اِعمال اندکی تغییرات، زیر عناوین مختلف و به‌صورت‌های گوناگون بازچاپ شده است. بر این اساس، یکی از اشکالات وارد بر این مقالات آن است که آنها چهار مقالۀ متفاوت با هویّتی مستقل نیستند و بنا بر قاعده نمی‌بایست در قالب مقاله‌هایی مستقل نیز به‌چاپ می‌رسیدند. در واقع، جناب رحمتی با نشر این مقالات، بجای تولید مقاله به تکثیر آن پرداخته‌اند و با انجام برخی تغییرات اندک، یک مقاله را چندبار با عنوان‌های مختلف منتشر کرده‌اند!
    همین ایراد، بر برخی از دیگر مقالات جناب رحمتی نیز وارد است و نامبرده از چنین شِگرد و تَرفَندی برای چاپ مکرّر شماری از نوشته‌های خویش بهره برده است. برای نمونه، ایشان نخست در سال 1378 مقاله‌ای را با عنوان «پژوهشی درباره کرّامیان» در مجلّۀ هفت آسمان نشر داده‌ است38
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «پژوهشی درباره کرّامیان»، مجلّۀ هفت آسمان، سال اوّل، شماره 2، بهار و تابستان 1378، صص 118 _ 143.
    و سپس در سال 1379 مقالۀ دیگری را تحت عنوان «نکاتی در مورد نسخه‌های کرامی مدفون در حرم رضوی» با نام مستعار «رحمت سیرجانی» چاپ نموده.39
    سیرجانی، رحمت، «نکاتی در مورد نسخه‌های کرامی مدفون در حرم رضوی»، مجلّۀ آینه پژوهش، شمارۀ 64، مهر و آبان 1379، صص 82 _ 83.
    آنگاه یک سال بعد با ترکیب دو مقالۀ پیشگفته و افزودن برخی توضیحات جنبی، دوباره تمام محتوای آن دو نوشته _ به‌استثنای چند سطر _ را در ضمن مقالۀ دیگری با نام «پژوهشی درباره کرامیه»40
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «پژوهشی درباره کرامیه»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 43 ، اردیبهشت 1380، صص 58 _ 77.
    بازچاپ نموده است. متأسّفانه آقای رحمتی در باب انتشار پیشین این مطالب و مقالات هیچ تَذکاری نداده است و برای خواننده و سردبیر مجلّه روشن ننموده که افزون بر نیمی از مطالب مقاله، پیش از این در جاهای دیگری چاپ شده بوده است. از این گذشته، مطالب افزوده‌شده به مقالۀ اخیر، به‌طور عمده مطالبی است فرعی که در قالب پی‌نوشت به مقاله اضافه شده است و افزودن آنها موجب شَکل‌گیری مقاله‌ای با هویّت جدید نشده است. در یک نوشتار تازه، تنها در صورتی تَکرار و بازچاپ مطالبِ پیشتر منتشرشده جایز است که اوّلاً بیشترِ حجم آن نوشتار را به‌خود اختصاص ندهد و ثانیاً افزوده‌های جدید نویسنده منجر به شَکل‌گیری نوشتاری نو با هویّتی جدید شود. در غیر این‌صورت، بازچاپ مطالبی که قبلاً منتشر شده است، با افزودن برخی نِکات جنبی و حاشیه‌ای، در حقیقت چیزی جز مقاله‌سازی و تدلیس نیست.
    نیز از دیگر مقالات تَکراری دکتر رحمتی می‌توان به مقاله‌ای با نام «غیبت صغری و نخستین بحران‌های امامیه»41
    رحمتی، محمّدکاظم، «غیبت صغری و نخستین بحران‌های امامیه»، فصلنامه تاریخ اسلام، سال هفتم، شمارۀ 25، بهار 1385، صص 35 _ 82.
    اشاره کرد که تقریباً تمام مطالب آن _ به‌استثنای چند صفحه _ پیشتر در مقاله‌ای دیگر به قلم خود آقای رحمتی تحت عنوان «جستاری در منابع عصر غیبت (2)»42
    میرزایی، علی، «جستاری در منابع عصر غیبت (2)»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 87 _ 88 ، دی و بهمن 1383، صص 46 _ 67.
    با انتساب به نام مستعار «علی میرزایی» منتشر شده بوده است.43
    مقایسه کنید سراسر مقالۀ «غیبت صغری و نخستین بحران‌های امامیه» را با صفحات 53 _ 60 مقالۀ «جستاری در منابع عصر غیبت (2)».
    در اینجا نیز جناب رحمتی در واقع، به انتحال از خویش دست زده است و مطالب پیشین خود را به‌طور یکجا در مقالۀ دیگری بازچاپ نموده!
    نمونه‌ای دیگر از چاپ چندگانۀ یک مقاله در مواضع مختلف، نوشتار دیگری است از آقای دکتر رحمتی با عنوان «مفضل بن عمر و کتاب التوحید منسوب به او» که طی چند سال، بخت و سعادت طبع در چند کتاب مختلف را پیدا کرده است. بخشی از محتوای این نوشته، البتّه تا آنجا که راقم این سطور آگاه است، ابتدا در سال 1392 در بخش پیوست کتاب زیدیّه در ایران زیر عنوان «اهمیت میراث زیدیه در شناخت برخی مواریث کهن شیعه» به‌‌چاپ رسیده است.44
    رحمتی، محمّدکاظم، زیدیه در ایران، پژوهشکدۀ تاریخ اسلام، تهران، 1392، صص 245 _ 267.
    سپس همان مطالب با برخی تغییرات و افزوده‌ها، در سال 1394 در مقاله‌ای تحت عنوان «مفضل بن عمر و کتاب التوحید منسوب به او» در کتابی به نام «مطالعاتی در تاریخ تشیّع» منتشر شده است.45
    رحمتی، محمّدکاظم، مطالعاتی در تاریخ تشیّع، انتشارات شب افروز، تهران، 1394، صص 44 _ 83.
    یکسال بعد، جناب رحمتی باری دیگر همین مقاله را با همان عنوان مزبور، در کتاب «تشیّع: تاریخ و فرهنگ» نشر داده‌اند.46
    رحمتی، محمّدکاظم، تشیّع: تاریخ و فرهنگ، مورّخ، قم، 1395، صص 316 _ 358.
    مدّتی بعد نیز، چاپ چهارم مقالۀ یادشده، به همراه اندکی تغییرات و اضافاتِ دیگر، در ضمن دفتر چهارم از مجموعۀ متون ایرانی صورت گرفته است.47
    نگرید در: بَشَری، جواد، متون ایرانی (دفتر چهارم)، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، 1397، صص 991 _ 1036.
    در نتیجه، مقالۀ پیشگفته، با برخی تغییرات و اضافات، در مجموع، چهار دفعه نشر یافته است البتّه بی‌آنکه هر بار تَذکاری در باب چاپ‌های پیشین آن داده شود تا خواننده از پیشینۀ نشر مطالب مقاله آگاه گردد!
    اشتیاق جناب رحمتی به بازچاپ مقالات خویش موجب شده است که وی مقاله‌ای دیگر را نیز دست‌کم پنج مرتبه به صورت‌های گوناگون منتشر کند! نامبرده، نخست در سال 1381 مقاله‌ای را با نام «ابوطالب هارونی و کتاب الدعامة فی تثبیت الامامه» در مجلّۀ کتاب ماه دین منتشر کرده است.48
    رحمتی، محمّدکاظم، «ابوطالب هارونی و کتاب الدعامة فی تثبیت الامامه»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 62 ، آذر 1381، صص 85 _ 87.
    سپس همو در سال 1388 همان نوشته را عیناً در کتاب مقالاتی در تاریخ زیدیه و امامیه بازچاپ نموده است.49
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، مقالاتی در تاریخ زیدیه و امامیه، بصیرت، تهران، 1388، صص 11 _ 19.
    دو سال بعد نیز ایشان مقالۀ مزبور را با برخی اضافات و منقولات و تغییرات بار دیگر زیر عنوان «ابوطالب هارونی و کتاب الدعامه» در کتاب جستارهایی در تاریخ اسلام و ایران نشر داده‌اند.50
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، جستارهایی در تاریخ اسلام و ایران، بصیرت، تهران، 1390، صص 185 _ 218.
    شایان توجّه است که همین مقالۀ اخیر، پیش از این، با برخی حذف و اضافات جزئی و جابجایی مطالب، یکبار دیگر زیر عنوان متفاوت «روابط زیدیه و امامیه با تکیه بر کتاب المحیط باصول الامامة» منتشر شده بوده است.51
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «روابط زیدیه و امامیه با تکیه بر کتاب المحیط باصول الامامة»، چاپ شده در: رئیس‌زاده، محمد و دیگران، جشن‌نامه دکتر محسن جهانگیری، هرمس، تهران، 1386، صص 235 _ 276.
    همچنین، مقالۀ یادشده، در سال 1394 با برخی دگرگونی‌های جزئی مجدّداً تحت همان عنوان «روابط زیدیه و امامیه با تکیه بر کتاب المحیط باصول الامامة» در کتاب چند جستار در تاریخ فرهنگی زیدیان طبرستان بازچاپ شده است.52
    رحمتی، محمّدکاظم، چند جستار در تاریخ فرهنگی زیدیان طبرستان، انتشارات شب افروز، تهران، 1394، صص 8 _ 37.
    بدین‌ترتیب، قدر مشترکِ میان مقالات پنج‌گانۀ یادشده، دست‌کم، تا آنجا که راقم این سطور آگاه است، پنج مرتبه در صورت‌ها و محل‌های مختلف نشر و بازنشر شده است!
    نمونۀ دیگری از آثار جناب رحمتی که تدوین و نشر آن مصداق بارز «کتاب‌سازی» به‌شمار می‌آید کتابی است که نامبرده به‌تازگی زیر عنوان «شهید ثانی، زندگی، آثار و زمانه» منتشر کرده است.53
    استوارت، دون، شهید ثانی، زندگی، آثار و زمانه، ترجمۀ: محمّدکاظم رحمتی، نگارستان اندیشه، تهران، 1399.
    این کتاب مجموعه‌ای است از مقالات دِوِن اِستوارت که با گردآوری و برگردان فارسی آقای رحمتی به‌چاپ رسیده است. حدود هفتاد تا هشتاد درصد از محتوای کتاب مزبور، با مطالبی که پیش از این جناب رحمتی در کتاب دیگری با عنوان مشابه شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او)54
    رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او)، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، مشهد، 1395.
    منتشر کرده‌اند مشترک است. در واقع، در کتاب تازۀ آقای رحمتی فقط یک مقالۀ جدید از اِستوارت ترجمه شده است و سایر قسمت‌های جدید کتاب، محدود است به برخی نِکات جنبی و پیوست‌هایی که به مقالات پیشتر منتشرشده افزوده شده است. شوربختانه آقای رحمتی در مقدّمۀ خود بر این کتابِ نوانتشار هیچ اشاره‌ای به چاپ پیشین این مقالات در کتاب شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او) ننموده‌اند و بر خوانندگان هیچ معلوم نکرده‌اند که این اثر جدیدِ خود با کتاب پیشگفته چه نسبتی دارد و با وجود چاپ آن کتاب قبلی چه ضرورتی در بازنشر همان مطالب در قالب این کتاب تازه بوده است؟! تنها اشاره‌ای که ایشان به چاپ پیشین این مقالات کرده‌اند تَذکاری است در خصوص انتشار قبلی این مقالات در مجلّات مختلف.55
    نگرید به: استوارت، دون، شهید ثانی، زندگی، آثار و زمانه، ترجمۀ: محمّدکاظم رحمتی، ص 23.
    شایان توجّه است که شماری از مقالات مندرِج در این کتاب، پیش از این، چندبار دیگر نیز در مواضع مختلف منتشر شده بوده‌‌اند (مثل مقالۀ «حسین بن عبدالصمد حارثی عاملی و رسالۀ الرحله او» که برای بار چهارم در این کتاب بازچاپ شده است!)56
    مشخّصات چاپ‌های مختلف این مقاله از این قرار است:
    (1) استوارت، دون، «حسین بن عبدالصمد حارثی عاملی و رسالۀ الرحله او»، ترجمه و تلخیص: محمّدکاظم رحمتی، مجلّۀ آینه پژوهش، شمارۀ 123، مرداد و شهریور 1389، صص 42 _ 57.
    (2) رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او(، صص 37 _ 82.
    (3) رحمتی، محمّدکاظم، احوال و آثار بهاء‌الدین عاملی معروف به شیخ بهایی، صص 389 _ 423.
    (4) استوارت، دون، شهید ثانی، زندگی، آثار و زمانه، ترجمۀ: محمّدکاظم رحمتی، صص 45 _ 76.
    و احتمالاً طی سالیان بعد، چند مرتبۀ دیگر نیز بخت و سعادت بازنشر پیدا کنند!
    دکتر رحمتی حتماً می‌بایست در مقدّمۀ کتاب خود تصریح می‌نمود که عمدۀ مقالات این کتاب قبلاً در کتاب شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او) منتشر شده است و این کتاب جدید، در حقیقت، اثر مستقلّ و چندان متفاوتی نیست. بازبینی و اصلاحاتی که آقای رحمتی در خصوص مقالات مندرِج در کتاب مورد بحث انجام داده‌اند (در اینجا عجالتاً از یادکرد آشفتگی‌های گوناگون این چاپ درمی‌گذرم و آن را به مجالی دیگر وامی‌گذارم)، موجب شَکل‌گیری کتاب تازه‌ای نشده است و ازاین‌رو طبعاً نمی‌بایست این مقالات زیر عنوان جدیدی منتشر می‌‌شد. اگر چنین کاری روا و صواب بود، آنگاه هر نویسنده‌ای می‌توانست هر از چند گاهی با اِعمال اندکی تغییرات در کتاب‌های قبلی خود، آنها را زیر نام‌های جدیدی به عنوان آثاری تازه منتشر کند و از مزایای «نونی»! و قانونی آنها بهره‌مند شود. کتابی که با عنوانی جدید منتشر می‌شود باید اصیل باشد و هویّت مستقلّی داشته باشد نه اینکه عمدۀ مطالب آن تَکراری و بازچاپ مطالب پیشتر منتشرشده باشد. حتّی در خصوص بخش‌های محدودی از یک اثر جدید هم که ممکن است مشتمل بر بازچاپ مطالب مطبوع پیشین باشد، باید به‌روشنی به خوانندگان اعلام شود که این بخش‌ها قبلاً به‌چاپ رسیده بوده است. به‌هر حال، چنانچه آقای رحمتی درصدد انجام اصلاحات در این مقالات و تکمیل مطالب پیشتر منتشرشدۀ خود بودند، روش صحیح و متداوَل آن، فراهم آوردن ویراستی تازه از کتاب شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او) تحت همان نام بود نه اینکه همان مقالات را از ظرف کتاب قبلی به ظرف کتاب جدیدی وارد کنند و در قالب جامه‌ای نو به عنوان اثری تازه و متفاوت ارائه نمایند.
    باری، قطعاً اگر نه در همه، لااقل در برخی از نمونه‌هایی که معرّفی شد، آقای دکتر رحمتی به‌گونه‌ای آشکار به «انتحال از خویشتن» و نیز «مقاله‌سازی» دست‌یازیده‌ است که بی‌گمان همچون «کتاب‌سازی» امری است غیر اخلاقی و ناسازگار با اخلاق پژوهش. «انتحال از خویشتن»57
    Self-Plagiarism.
    یا «بازیافت متن»58
    text recycling.
    یکی از کارهای ناشایست و رفتارهای ناهنجار پژوهشی نوظهور به‌شمار می‌آید59
    Horbach, S.P.J.M., and W. Halffman, “The extent and causes of academic text recycling or ‘self-plagiarism’ “, Research Policy, 48 (2), 2019, p. 492: “Text recycling is one of the novel forms of misconduct specifically aimed at gaming the current reward system of science”.
    که بر اساس تعاریف مختلفی که از آن ارائه شده است60
    برای نمونه می‌توان به تعریف‌های زیر اشاره کرد:
    1) “Academic text recycling is the reuse of one’s own writing in academic publications, ranging from a sentence to several pages or even entire articles, without referenc”. ibid;
    2) “self-plagiarism, occurs when we decide to reuse in whole or in part our own previously disseminated ideas, text, data, etc without any indication of their prior dissemination”. Roig, Miguel, “Plagiarism and self-plagiarism: What every author should know”, Biochemia Medica, 20 (3), 2010, p 297.
    می‌توان آن را به «استفادۀ مجدّد یک نویسنده از نوشته‌های پیشتر منتشرشدۀ خود و بازچاپ کلّی یا جزئی آنها در مکتوبات پژوهشیِ تازه بدون اشاره و ارجاع به چاپ پیشین آنها» تعریف نمود.
    به‌عقیدۀ برخی از محقّقان، اگر نویسنده‌ای به بازنشر مطالبی که قبلاً منتشر کرده است بپردازد بی‌آنکه اذعان نماید این مطالب پیشتر به‌چاپ رسیده بوده است، در واقع، دچار «انتحال از خویشتن» شده و عمل او نوعی «انتحال» به‌شمار می‌آید. بنابراین، «انتحال» تنها به استفادۀ پژوهشگر از گفته‌ها و مطالب نویسندگان دیگر بدون ارجاع دقیق به آنها اختصاص ندارد و حتّی بر نقل و بازنشر بدون ارجاع و اذعان مطالب قبلاً منتشرشدۀ خود پژوهشگر نیز صدق می‌کند.61
    Zhang, Yuehong (Helen), Against Plagiarism: A Guide for Editors and Authors (Qualitative and Quantitative Analysis of Scientific and Scholarly Communication), Springer, 2016, p.119: “Plagiarism generally involves the use of materials from others, but can apply to researchers’ duplication of their own previously published reports without acknowledgment (this is sometimes called self-plagiarism or duplicate publication)”.

    چاپ چندبارۀ یک مقاله با عناوین متفاوت و در شَکل‌های مختلف، گذشته از اشکالاتی نظیر فربه‌سازی ناروای کارنامۀ پژوهشی و بهره‌مندی نادرست و نابحقّ از امتیازات علمی و حقوقی چاپ مقاله، موجب تضییع حقوق ناشران و اتلاف سرمایه و وقت گرانبهای خوانندگان و نیز سردرگمی یا حتّی گمراهی محقّقانی می‌شود که به‌قصد دستیابی به آگاهی‌‌های جدید، مقالات مختلف در یک موضوع را بررسی و مطالعه می‌کنند. هنگامی که خواننده با مقاله‌ای به‌ظاهر نوانتشار مواجه می‌شود که در آن هیچ تَذکاری در خصوص چاپ پیشین همان مقاله داده نشده، طبعاً گمان می‌کند که به نوشتاری با محتوای جدید دست یافته است و برای تهیّه و مرور محتوای آن، مال و زمانی را صرف می‌کند. لیک پس از صرف هزینه و وقت گرانبها تازه درمی‌یابد که سرتاسر یا بخش اعظم آن مقاله قبلاً به‌چاپ رسیده بوده است و در واقع، مقاله‌ای که خوانده حاوی مطالب تازه‌ای نبوده. در این‌صورت، خواننده حتماً احساس غَبن و فریب‌خوردگی خواهد کرد. از همین‌روست که برخی از صاحب‌نظران به‌صَراحت «سرشت و ذات "انتحال از خویشتن" را تلاش نویسنده برای فریفتن خواننده» دانسته‌اند.62
    ibid, p. 29: “the essence of self-plagiarism is the author’s attempts to deceive the reader”.
    نیاز به گفتن نیست که تباه کردن وقت و سرمایۀ دیگران به‌سبب نشر آثار غیر مفید از منکرات مسلّمی است که به هر نحو ممکن باید از آن اجتناب نمود. انتظار می‌رود که هر مقالۀ تازه‌ای که پژوهشگری منتشر می‌کند نوشتاری اصیل باشد و مشتمل بر مطالب انتحالی از آثار خود یا نویسندگان دیگر نباشد.63
    ibid, p. 120: “Authors should ensure that any article they submit for publication is original and does not contain plagiarized content from either their own or others’ work”.

    در حقیقت، بازچاپ یک مقالۀ پیشتر منتشرشده به‌عنوان یک نوشتار تازه و اصیل، همچون فروش کالایی کهنه بجای نو، گونه‌ای تقلّب و بی‌صداقتی است؛ چون این کار، نو جلوه دادن چیزی است که در حقیقت نو و بِکر نیست. چنین کرداری بی‌تردید امریست مذموم و غیر مرسوم. صداقت و شرافت علمی اقتضا می‌کند که هر پژوهشگری با صَراحت کامل و به‌دور از هرگونه تدلیس و تلبیسی نویافته‌ها و ثمرات کوشش‌ها و کاوش‌های خویش را در اختیار خوانندگان قرار دهد و آنان را با چاپ مکرّر یک مقاله در قالب‌های مختلف به سخره نگیرد و دچار حیرت و زحمت نکند.
    اگر نویسنده‌ای به هر دلیلی قصد بازنشر مقالات پیشین خود را در محلّی دیگر دارد، باید با وضوح و صراحت تمام به خوانندگان خود توضیح دهد که درصدد بازچاپ مقاله‌ای پیشتر منتشرشده برآمده است و آنها با نوشتار مستقلّ و تازه‌ای روبه‌رو نیستند. نیز اگر محقّقی تمام یا بخشی از نوشتاری را که قبلاً به چاپ‌رسانده است در قالب مقاله‌ای تازه تکمیل کرده یا اصلاح نموده، در بازنشر مقالۀ خود باید به تغییرات صورت‌گرفته و سابقۀ نشر آن اشاره کند تا مخاطبان از هویّت و پیشینۀ آن مقاله‌ و نسبتش با نوشته‌های پیشین او به‌نحو دقیق آگاه شوند و وقتشان با خواندن مطالب تَکراری تضییع نگردد. در این زمینه البتّه دیدگاه‌های سخت‌گیرانه‌تری نیز وجود دارد که بازیابی و بازنشر هیچ جزئی از مقالۀ پیشتر منتشرشده را در یک نوشتار جدید مجاز نمی‌داند و در صورت لزوم، تنها ارجاع به مقالات منتشرشده یا مروری اجمالی بر مطالب آنها را جایز می‌شمرد.64
    ibid, p. 117: “in our view, once a paper is published the authors should not recycle any of its content in new papers. Self-plagiarism wastes not only the publication resources of journals but also the time of readers. Instead, authors should simply cite previous studies, giving no more than an overview in their current paper”.


    چهار) ترجمه‌های نادرست یا غیر دقیق
    در مقالات چهارگانه‌ای که آقای رحمتی در باب کتاب المعتمدِ مَلاحِمی منتشر کرده‌اند، گذشته از اشکالات روشی و اخلاقی پیشگفته، خطاها و آشفتگی‌های گوناگونی نیز مشاهده می‌شود. شماری از این نادرستی‌ها مربوط است به برداشت یا ترجمۀ اشتباه نویسندۀ آن مقالات از عبارات مقدّمۀ مادِلونگ و مَک‌دِرموت بر کتاب المعتمد، و پاره‌ای دیگر از آن اغلاط راجع است به خوانش‌های نادرست و خطاهای حروف‌نگاشتی که در ادامه به یادکرد بعضی از آنها می‌پردازیم. برخی از خطاها و اشکالاتی که در مقالۀ «برگ سبزی از دفتر اعتزال خوارزم: المعتمد فی اصول الدین» وجود داشته است خوشبختانه در چاپ‌های بعدی این مقاله اصلاح گردیده. بنابراین در اینجا فقط به نادرستی‌های نمایان در دو چاپ نهایی آن نوشتار کوتاه در قالب دو مقالۀ «المعتمد فی اصول الدین» و «نکاتی دربارۀ معتزلۀ متأخّر: رکن‌الدین محمود ملاحمی و اهمیّت وی در تکوین اعتزال» اشاره می‌کنیم. در جدول زیر، ابتدا عبارت نادرستِ چاپ‌شده نقل می‌گردد و سپس صورت صحیح آن مطابق با آنچه که در مقدّمۀ انگلیسی مادِلونگ و مَک‌دِرموت آمده است نشان داده می‌شود. شمارۀ صفحات و سطوری که در زیر قید می‌شود راجع است به مقالۀ «نکاتی دربارۀ معتزلۀ متأخّر: رکن‌الدین محمود ملاحمی و اهمیّت وی در تکوین اعتزال» که در کتاب فرقه‌های اسلامی ایران در سده‌های میانه منتشر شده است.



    ردیف

    نشانی

    ترجمه یا ضبط نادرست

    صورت صحیح

    1

    ص 19، س 1

    کتاب قوائد آل محمد

    قواعد عقائد آل محمّد

    2

    ص 18، س 20

    ربیع الأوّل

    ربیع الثانی

    3

    ص 22، س 2 و موارد متعدّد دیگر

    غرمینی

    غَزمینی

    4

    ص 27، س 5

    متوفی302

    متوفای303

    5

    همان، س 8

    متوفی309

    متوفای319

    6

    ص 14، س 4

    متوفی426

    متوفای436

    7

    همان

    التذکره فی الجواهر و الاعراض

    التذکره فی أحکام الجواهر و الاعراض

    8

    ص 27، پاورقی 4 و 5

    اصفبهان

    اصبهان

    9

    ص 23، پ 1

    وجده

    وایدا

    10

    ص 25، س 21

    بصراوی

    بَصرَوی

    11

    ص 24، س 8

    نصرالدین

    نصیرالدّین

    12

    ص 22، پ 2

    البهییه

    البهیة

    13

    ص 22، پ 2

    شرحی بر کتاب قدوری

    المجتبی (در کلام و اصول فقه)

    14

    ص 13، س 13

    المحیط بالتکلیف

    المجموع فی المحیط بالتکلیف

    15

    ص 16، س 3

    نقض الشافی در امامت

    نقض الشافی فی الإمامة




    در دو مقالۀ مزبور، افزون بر اشکالاتی که نموده شد، در مواردی نیز در برگردان یا نقل به مضمون یا نگارش مطالب خطاهایی اتّفاق افتاده است که در ادامه به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌شود:
    1) ص 19، س 11 _ 13: «در مورد اساتید ابن ملاحمی، خبری در منابع نیست و خود او نیز در کتاب المعتمد اشاره‌ای در این زمینه ندارد. فزون‌تر آنکه ابن ملاحمی حتی اشارۀ صریحی به وابستگی خود به مکتب ابوالحسین بصری نکرده است».65
    نیز نگرید در: رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 126، فروردین 1387، ص 22.

    عبارات یادشده، به‌راستی یکی از نمونه‌هایی است که نشان می‌دهد شیوۀ اقتباسی آقای دکتر رحمتی در نگارش مقاله چگونه برای خواننده مشکل‌ساز می‌شود و او را با ابهام مواجه می‌کند. در خصوص گفتاورد بالا دو فرض قابل تصوّر است:
    آ) به‌احتمال زیاد این عبارات، برگرفته و ترجمه‌ای از مطلبی در مقدّمۀ انگلیسی المعتمد باشد.
    در این صورت، ظاهراً آقای رحمتی با بیان عبارات پیشگفته درصدد نقل مضمون جملات زیر در مقدّمۀ انگلیسی المعتمد بوده‌اند:
    “The sources are silent about Ibn al-Malāḥimī’s immediate teachers of kalām. Ibn al- Malāḥimī himself does not refer to them in his extant books or quote any works belonging to the school of Abu l-Ḥusayn al-Baṣrī except those of the founder”.66
    المَلاحِمی الخوارزمی، رکن‌الدّین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، عني بتحقیق ما بقي منه: مارتن مکدرمت، ویلفرد مادیلونغ، الهدی، لندن، 1991 م.، ص v.

    امّا مضمون جملات فوق متفاوت است با آن چیزی که جناب رحمتی گزارش کرده‌اند! ترجمۀ درست جملات یادشده از این قرار است:
    در منابع هیچ اطّلاعی در خصوص استادان بی‌واسطۀ ابن ملاحمی در علم کلام بیان نشده است. خود ابن ملاحمی نیز در آثار بازمانده‌اش به استادان خویش اشاره‌ای نمی‌کند و هیچ‌یک از نگاشته‌های متعلّق به مکتب ابوالحسین بصری، جز تألیفات بنیانگذار این مکتب را ذکر نمی‌نماید.
    چنانکه معلوم است، در سخن مصحّحان کتاب المعتمد هیچ معادلی برای عبارت «فزون‌تر آنکه ابن ملاحمی حتی اشارۀ صریحی به وابستگی خود به مکتب ابوالحسین بصری نکرده است» وجود ندارد و آقای رحمتی ظاهراً مفاد کلام مصحّحان المعتمد را به‌درستی درنیافته‌اند!
    ب) به‌احتمال اندک، این عبارات تألیف شخص جناب رحمتی باشد.
    در این‌صورت نیز عبارت «فزون‌تر آنکه ابن ملاحمی حتی اشارۀ صریحی به وابستگی خود به مکتب ابوالحسین بصری نکرده است» صحیح نیست؛ زیرا ابن مَلاحِمی در مقدّمۀ کتاب المعتمد به‌صَراحت اظهار داشته که جز در مواردی اندک، در سایر مسائل از آراء ابوالحسین بصری پیروی کرده است و کتاب المعتمد را هم بر همان طریق و سبک کتاب تصفّح الأدلّۀ ابوالحسین به‌نگارش درمی‌آورد67
    همان، ص 5.
    ؛ یعنی برخِلاف نوشتۀ آقای رحمتی، ابن مَلاحِمی به وابستگی خود به مکتب ابوالحسین بصری آشکارا اشاره و اعتراف کرده است.
    2) ص 23، س 14 _ 15: «در اثر کلامی مختصر و نافع نوشتۀ عالمی امامی به متأثّر بودن سدیدالدین حمصی از ابوالحسین بصری در مسائلی اشاره شده است».68
    نیز نگرید در: رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، ص 22.

    اگر عبارت بالا را با متن اصلی مقدّمۀ مصحّحان المعتمد مقایسه کنیم، به خطاهای واضح راه‌یافته در این عبارت پی‌می‌بریم. عین جملات مصحّحان المعتمد در این بخش چنین است:
    “He in turn is quoted in an incomplete Imāmi kalām compendium, extant in a manuscript in Paris, in which indirect traces of Abu l-Ḥusayn’s teaching are notable”. 69
    المَلاحِمی الخوارزمی، رکن‌الدّین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، ص viii.

    مضمون عبارات یادشده این است که:
    در یک اثر کلامی موجز و ناقص به قلم عالمی امامی که دست‌نوشتی از آن در [کتابخانۀ ملّی] پاریس موجود است و در آن آثار تلویحی تعالیم ابوالحسین درخور توجّه است، از او [سدیدالدین حمصی] نیز یاد شده است.
    آنگونه‌که ملاحظه شد، در متن انگلیسی مصحّحان المعتمد نه وصف «نافع» به‌کار رفته است و نه از «متأثّر بودن سدیدالدین حمصی از ابوالحسین بصری» سخن به میان آمده. معلوم نیست آقای دکتر رحمتی در این قسمت درصدد تألیف بوده‌اند یا ترجمه و نقل به مضمون. در هر حال، آنچه مرقوم فرموده‌اند نادرست است و ناراست؛ چون در آن اثر کلامی مختصر، اصلاً «به متأثّر بودن سدیدالدین حمصی از ابوالحسین بصری در مسائلی» اشاره نشده است.
    3) ص 23، پ 1: «آشکار است که کتاب در اواخر قرن پنجم نگاشته شده است».70
    نیز نگرید در: رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، ص 26.

    عبارت پیشگفته معنایی کاملاً برخِلاف نظر نویسندگان اصلی را افاده می‌کند. عین متن محقّقان المعتمد از این قرار است:
    “It is thus evident that the work is considerably later than from the end of the 5th/11th century”. 71
    المَلاحِمی الخوارزمی، رکن‌الدّین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، ص viii.

    ترجمۀ درست گفتاورد بالا چنین است:
    بنابراین واضح است که این کتاب بسی پس از اواخر قرن پنجم / یازدهم نگارش یافته است.
    4) ص 25، بند دوم: «خط سیر تفکر مكتب ابن ملاحمی را در آثار زیدیه می‌توان دنبال کرد که تاکنون نیز این اثرات باقی مانده است. بر این اساس، به نظر می‌رسد که آثار ابوالحسین بصری به یمن رسیده‌اند، کما اینکه امروز، شواهدی بر این مطلب در دست است و آن وجود نسخه‌های خطی آثار وی در کتابخانه‌های یمن است.». 72
    نیز نگرید در: رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، ص 23.

    در این بخش نیز آثار ناگوار شیوۀ تألیفی _ اقتباسیِ جناب دکتر رحمتی در نگارش مقالۀ مورد بحث، مشهود و محسوس است. در حقیقت، هیچ مشخّص نیست که عبارات پیشگفته تألیف شده است یا ترجمه، و در هر صورت، مفاد این عبارات نه با نوشتۀ اصلی محقّقان المعتمد سازگار است و نه از اساس، مطلب موجّه و قابل پذیرشی است. عین جملات مندرِج در مقدّمۀ تصحیح المعتمد چنین است:
    “It was among the Zaydīs in the Yemen that Ibn al-Malāḥimī’s works proved most successful and have survived until the present. The theological works of Abu l-Ḥusayn al-Baṣrī, if they ever reached the Yemen, were apparently soon lost”. 73
    المَلاحِمی الخوارزمی، رکن‌الدّین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، ص x.

    مضمون عبارات یادشده این است که:
    نگاشته‌های ابن ملاحمی بیشترین تداول را در میان زیدیان یمن یافت و تا به حال نیز محفوظ مانده است. آثار کلامی ابوالحســین بصری، حتّی اگر به یمن هم رســیده باشد، ظاهراً خیلی زود از بیــن رفته‌ است.
    چنانکه معلوم است، محقّقان کتاب المعتمد معتقدند که آثار کلامی ابوالحسین بصری یا اصلاً به یمن راه نیافته بوده است یا اگر هم به آنجا رسیده بوده خیلی زود از میان رفته است. امّا در متنِ «برگرفتۀ» جناب دکتر رحمتی مطلبی کاملاً برعکس این آمده است و اظهار شده که آثار ابوالحسین بصری به یمن رسیده‌ بوده است و هم‌اکنون نسخه‌های خطّی آنها در کتابخانه‌های یمن موجود است! بنابراین، عبارات آقای رحمتی ترجمه و نقل به‌مضمون درستی از گفتار نویسندگان اصلی نیست. این جملات حتّی اگر تألیف جناب رحمتی هم بوده باشد، بیانگر نکتۀ صحیح و قابل پذیرشی نیست؛ چون به‌خِلاف آثار کلامی مَلاحِمی که دست‌نوشت‌هایی از آنها در کتابخانه‌های یمن محفوظ مانده است، از دو اثر کلامی اصلی بصری، یعنی تَصَفُّح الأدلّة و غُرَر الأدلّة تاکنون هیچ نسخه‌ای در یمن شناسایی نشده است (گواینکه ظاهراً از کتاب غُرَر الأدلّة نسخه‌ یا نسخه‌هایی به یمن راه یافته بوده است74
    نگرید به: انصاری، حسن، مقدّمه بر: المَلاحِمی الخوارزمی، رکن الدین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، تحقیق و تقدیم: ویلفرد مادلونغ، میراث مکتوب، تهران، 1390 ش.، ص سیزده.
    ).
    5) ص 20، س 5 _ 8: «هر چند دربارۀ گفتۀ یاقوت که ضبی اولین کسی بود که اعتزال را در خوارزم رواج داد، باید تردید نمود، مگر آن که ضبی، مکتب ابوالحسین بصری را برای نخستین بار در خوارزم اشاعه داده و شاید ابن ملاحمی نزد او با تعالیم ابوالحسین بصری آشنا شده باشد.».75
    نیز نگرید در: رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، ص 22.

    گفتاورد بالا چندان رسا و قابل فهم و هضم نیست. علّت نارسا بودن جملات یادشده برگردان غیر دقیق کلام مصحّحان المعتمد است. عین عبارات این مصحّحان چنین است:
    “While Yāqūt’s suggestion that al-Ḍabbī was the first to introduce Muʿtazilism in Khuwārazm must be taken with caution, it is possible that he introduced the school doctrine of Abu l-Ḥusayn and taught Ibn al-Malāḥimī among his numerous students in Khuwārazm”.76
    المَلاحِمی الخوارزمی، رکن‌الدّین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، ص v.

    مضمون صحیح عبارات بالا به قرار زیر است:
    اگرچه این نظر یاقوت را که ضَبّی نخستین کسی بود که مذهب معتزله را به خوارزم وارد کرد باید با احتیاط پذیرفت، این احتمال وجود دارد که او مکتب عقیدتی ابوالحسین بصری را به خوارزم آورده باشد و ابن ملاحمی نیز در زمرۀ شاگردان پرشمار او بوده باشد.
    6) ص 25، ادامۀ پ 5: «در تأیید این قول به کتب شیخ مفید و شیخ طوسی و ابوالحسین بصری و ابن ملاحمی که در کتاب دیگرش ریاض العقول آمده، ارجاع داده است».77
    نیز نگرید در: رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، ص 27.

    عبارت فوق دچار آشفتگی است و در آن، کتابِ شیخ طوسی، یعنی ریاضة العقول _ که به اشتباه «ریاض العقول» خوانده شده _ به عنوان اثری از مَلاحِمی معرّفی شده است. اصل عبارت مادِلونگ و مَک‌دِرموت چنین است:
    “He claims support for his position in the books of Shaykh al-Mufīd, Shaykh al-Ṭūsī (referring to his apparently lost Riyāḍat al- ʿuqūl), Abu l-Ḥusayn al-Baṣrī, and Maḥmūd al-Khawārazmī”. 78
    المَلاحِمی الخوارزمی، رکن‌الدّین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، ص x.

    مفاد جملات یادشده این است که:
    او ادّعا می‌کند که در آثار شیخ مفید، شیخ طوسی (با ارجاع به اثر ظاهراً مفقود ریاضة العقول)، ابوالحسین بصری و محمود خوارزمی نیز همین دیدگاه وی تأیید شده است.
    چنانکه ملاحظه شد، در فرایند «برگیری» و اقتباس از متن پیشگفته، کتاب ریاضة العقولِ شیخ طوسی از روی سهو به مَلاحِمی انتساب یافته است!
    اشکالات دیگری نیز در برگردان و گزارش و اقتباس آقای دکتر رحمتی از مقدّمۀ مصحّحان المعتمد وجود دارد که بازنمودن آنها موجب تطویل سخن و بازماندن از مقصود اصلی این مقال می‌گردد. شاید اگر جناب رحمتی می‌کوشیدند بجای نگارش مقاله با روش اقتباسی خود، مقدّمۀ کوتاه مورد بحث را با دقّت به فارسی برگردانند خطاهای کمتری به مقالۀ ایشان راه پیدا می‌کرد و نتیجۀ بهتری نیز حاصل می‌شد.

    2_ نمونۀ دوم: ابن ندیم و کتاب الفهرست
    نمونۀ دیگری از آثار آقای دکتر رحمتی که با بهره‌گیری از روش «اقتباس کلان» به‌نگارش درآمده است، کتابی است با نام ابن ندیم و کتاب الفهرست.79
    رحمتی، محمّدکاظم، ابن ندیم و کتاب الفهرست، نشر مورّخ، قم، 1395، 111 ص.
    این کتاب، به‌واقع، نوشته‌ای است ناویراسته و از جِهات گوناگون آشفته و نابسامان، از جمله اینکه فاقد هرگونه فهرست مطالب و نمایه است و هیچ راهنمایی برای آگاهی خوانندگان از محتوای آن وجود ندارد و حتّی از یک ویرایش ابتداییِ درست نیز بی‌بهره است! تَکرار برخی مطالب و عدم ارتباط میان شماری از بندهای متوالی مقاله، این کتاب را به نوشته‌ای تدوین‌یافته از یادداشت‌های پراکنده همانند کرده است. بررسی و ارائۀ نمونه‌های اشکالات پیشگفته هم‌اکنون مَطمَح‌نظر نگارندۀ این سطور قرار ندارد و شاید در مجالی دیگر بدانها پرداخته شود. آنچه اکنون باید در خصوص کتاب یادشده ایراد گردد این است که اثر مزبور نیز به شیوۀ اقتباسی و اختلاطی نگاشته شده است و در حقیقت، آمیزه‌ای است از مطالب فراوان اقتباس‌شده از مقالات مختلف آقای اِستوارت و افزوده‌های جنبی جناب رحمتی. البتّه آقای رحمتی، خود در مقدّمۀ این کتاب به‌تصریح گفته است که اساس مباحث مطرح‌شده در کتابش را مطالبی تشکیل می‌دهد که اِستوارت در مقالات چندگانه‌اش دربارۀ ابن‌ندیم و الفهرست بیان کرده است. با این وصف، وی بجای اینکه در متن کتاب هر جا مطلبی را از اِستوارت برگرفته‌ است با دقّت و وضوح ارجاع دهد، ترجیح داده است که در مقدّمۀ آن به ابراز تشکر از او بپردازد:
    اساس بحث های آمده در کتاب حاضر مجموعه مقالاتی است که دوست عزیزم دون استوارت در باب کتاب الفهرست و تصحیح آن نوشته که در سراسر نوشتار حاضر از آن بهره برده ام و برسم ادب در اینجا برای قدردانی از زحمات او که گاه مطالب خود را پیش از انتشار در اختیارم قرار داده، لازم است تا سپاس خود را بیان کنم.80
    همان، ص 9.

    برای آنکه میزان تقریبی اقتباسات دکتر رحمتی از مقالات اِستوارت روشن شود و معلوم گردد که تصریح به نام اِستوارت باید در مقامی فراتر از چنین تشکّری صورت می‌گرفته و لزومش نیز تنها به «رسم ادب» و تعارفات معمول منوط نبوده است، باید به بررسی قسمت‌های مختلف کتاب مورد گفت‌وگو از این حیث بپردازیم. ابن ندیم و کتاب الفهرست اثری است مشتمل بر 111 صفحه که در صفحات 1 _ 10 آن شناسنامۀ کتاب و مقدّمۀ نویسنده درج شده است. صفحات 97 تا 111 کتاب نیز به درج تصاویری از برخی نسخه‌های الفهرست و توضیحات مربوط به آنها اختصاص یافته است. بنابراین، اصلِ متن کتاب در بین صفحات 11 تا 96 چاپ شده است، یعنی حدود 85 صفحه.
    بر اساس تصریحات خود آقای رحمتی، قسمت‌های اقتباسی کتاب وی از مقالات اِستوارت و دیگر نویسندگان از این قرار است:
    1) از ص 13 تا ص 16.
    جناب رحمتی در میانه‌های پاورقی دوم در صفحۀ چهارده کتاب، به‌ناگاه در وسط بحث از نسخه‌های کتاب الفهرست و ترجمۀ انگلیسی آن، جمله‌ای ارجاع‌گونه‌ با این مضمون ابراز داشته‌اند: «در نگارش این بخش از مقالات مختلفی که دوست عزیزم دون استوارت دربارۀ ابن ندیم نگاشته، بهره برده ام.»!
    چنین ارجاع ناقص و مبهمی که در آن نه مراد از «این بخش»، و نه نام و نشان «مقالات مختلفی» که «دوست عزیز» جناب رحمتی، یعنی آقای اِستوارت نگاشته‌اند، و نه چند و چون بهره‌گیری نویسنده از آن مقالات به‌طور دقیق روشن است، ارجاعی مقبول و مرسوم نیست و از اساس، با هدف و فلسفۀ ارجاع‌دهی در پژوهش ناسازگار است.
    2) از ص 16 تا ص 22.
    در پاورقی دوم از صفحۀ 16 آقای رحمتی تصریح نموده‌اند که تمام مطالبشان را در باب کتاب پولوسین دربارۀ الفهرست از مقالۀ اِستوارت در این موضوع اخذ کرده‌اند.
    3) از ص 23 تا ص 26.
    این قسمت، مشتمل است بر نِکاتی در نقد ویراست أیمن فؤاد سَیّد از الفهرست که تقریباً عمدۀ آنها حاصل تدقیقات اِستوارت در این خصوص است. اِستوارت در مقاله‌ای به نقد ویراست پیشگفته پرداخته است.81
    Stewart, Devin j., “Editing the Fihrist of Ibn al-Nadīm”, Journal of Abbasid Studies 1, (2014), 159 - 205.
    جناب رحمتی برخی از همین اصلاحات پیشنهادی او را در طی چند صفحه از کتاب خود نقل کرده‌اند بی‌آنکه ارجاع دقیقی به مقالۀ اِستوارت دهند و دامنۀ اقتباس‌های خود را از مقالۀ وی برای خوانندگان روشن کنند. در واقع، آقای رحمتی بجای ارجاع دقیق و کافی به مقالۀ اِستوارت و تعیین دقیق مطالبی که از مقالۀ او برگرفته‌اند صرفاً قبل از نقل این اصلاحات خاطرنشان کرده‌‌اند که:
    استوارت به تفصیل نخست نکات قوت و برخی تصحیح های ایمن فؤاد سید را برشمرده است. پس از آن فهرستی از برخی تصحیفات موجود در چاپ وی ارایه کرده که در ادامه به تفصیل از آنها سخن خواهد رفت.82
    رحمتی، محمّدکاظم، ابن ندیم و کتاب الفهرست، ص 23.

    معلوم است که این ارجاعِ کلّی و مبهم کافی و دقیق نیست و نویسندۀ مزبور می‌بایست طبق قواعد مرسوم پژوهشی، در پایان یکایک مطالبی که در صفحات 23 تا 26 کتاب خود از مقالۀ اِستوارت نقل کرده است،83
    مطالب مندرِج در این صفحات را مقایسه کنید با مطالب منتشر شده در مقالۀ زیر از اِستوارت:
    Stewart, Devin j., “Editing the Fihrist of Ibn al-Nadīm”, pp. 191 - 201.
    به‌نحو دقیق و صریح، به مأخذ خویش اشاره می‌کرد تا صاحب اصلی تمامی این سخنان برای خوانندگان به‌وضوح معلوم باشد. چنانکه پیشتر اشاره شد، اگر نویسنده‌ای به اسم مأخذ و منبعی که مطلبی را از آن نقل می‌کند اشاره ‌نماید، امّا حدّ و حدود مطالب برگرفته را دقیقاً روشن نسازد و از علامت نقل قول استفاده نکند، به انتحال متّهم می‌شود.84
    Hubbuch, Susan M., Writing Research Papers Across the Curriculum (fifth edition), Boston: Thomson Wadsworth, 2005, pp. 170 - 171.

    از این گذشته، آقای رحمتی در خلال بازگفت مطالب اِستوارت، چند جمله‌ و پانوشت را نیز از خود اضافه کرده‌ است که در اثر عدم تمایز آنها از گفته‌های اِستوارت، تشخیص آنها برای خوانندگان اصلاً ممکن نیست! ظاهراً جناب رحمتی از باب یگانگی با «دوست عزیز» خود آقای اِستوارت به شراکت در مطالب و دستاوردهای پژوهشی معتقد شده‌اند و هیچ نیازی به متمایز ساختن سخنان خود از حاصل تحقیقات آقای اِستوارت احساس نکرده‌اند! امّا جای این پرسش هست که آیا «دوست عزیز» ایشان نیز به چنین شراکتی راضی بوده‌اند یا نه؟ حتّی اگر او نیز به چنین شراکتی راضی بوده باشد، این ابهام و التباس در تعیین حدود مطالب و مأخذ و مصدر آنها، خوانندگان را سردرگم و حیران می‌نماید.
    4) از ص 27 تا ص 33.
    در این قسمت نیز تقریباً تمام مطالب اصلی مطرح‌شده در کتاب مورد گفت‌وگو برگرفته است از مقالۀ اِستوارت دربارۀ ارتباطات ابن‌ندیم با اسماعیلیه.85
    محتوای مطالب این قسمت را مقایسه کنید با:
    Stewart, Devin j., “Ibn Al-Nadīm’s Ismāʿīlī Contacts” Journal of the Royal Asiatic Society, 19, no. 1 (2009), Pp. 24 - 27.

    5) از ص 34 تا 48.
    همانگونه که جناب رحمتی خود نیز اشاره کرده‌اند86
    رحمتی، محمّدکاظم، ابن ندیم و کتاب الفهرست، ص 34، پاورقی 1.
    ، در این بخش هم تقریباً همۀ نِکات اصلی بحث، از یکی از مقالات آقای اِستوارت اخذ شده است.87
    مقایسه کنید مطالب ارائه شده در ابن ندیم و کتاب الفهرست، صص 37 _ 48 را با مطالب مندرِج در مقالۀ زیر از استوارت:
    Stewart, Devin j., “Emending the Chapter on Law in Ibn al-Nadim’s Fihrist”, in: J. Nawas (ed.), ʻAbbasid Studies II: Occasional Papers of the School of ʻAbbasid Studies (Leuven 2010), PP. 223 - 242.
    در عین حال، برخی عبارات کوتاه از خود آقای رحمتی نیز به مواضع مختلف متن افزوده شده است و با مطالب اِستوارت درهم آمیخته. در سرتاسر این قسمت که افزون بر ده صفحه است و کلّ محتوای آن در واقع ترجمه‌گونه‌ای است بسیار آزاد از مقالۀ اِستوارت، تنها یکبار به این مقاله ارجاع داده شده است!
    البتّه معلوم است که اگر جناب رحمتی می‌خواستند به قواعد متعارف پژوهشی پایبند بمانند و در پایان هر سطر یا پاراگرافی که از آثار اِستوارت برگرفته‌اند به مأخذ خود اشاره کنند، شمار ارجاعات ایشان به نگاشته‌های وی فراتر از حدّ معمول و بسی چشمگیر می‌شد و ناخودآگاه این پرسش به ذهن خواننده می‌رسید که سهم تحقیقات و اطّلاعات خود آقای رحمتی، به عنوان «مؤلّف کتاب»، در پدیدآمدن آن چه اندازه است؟!
    6) از ص 51 تا ص 55.
    در این قسمت، بجز بند نخست، سایر مطالب نگاشته‌شده هیچ محتوای تازه‌ای ندارد و در واقع، بازچاپ قسمتی است از مقاله‌ای پیشتر نشر یافته به قلم آقای رحمتی زیر عنوان «تک‌نگاری فاج دربارۀ مجمع البیان و نکاتی دربارۀ آن».88
    این قسمت را بسنجید با: رحمتی، محمّدکاظم، «تک‌نگاری فاج دربارۀ مجمع البیان و نکاتی دربارۀ آن»، مجلّۀ آینۀ پژوهش، سال بیست و پنجم، شمارۀ 146، خرداد و تیر 1393، صص 47 _ 48.
    متأسّفانه نامبرده هیچ تَذکاری نداده‌ است که قسمت مزبور قبلاً منتشر شده بوده و در نتیجه، دچار «انتحال از خویشتن» شده‌ است.
    7) از ص 56 تا ص 66.
    این بخش از کتاب نیز که زیرِ عنوانِ «اهمیت اطلاعات ابن ندیم دربارۀ مترجمان متون پهلوی» درج شده است چیزی نیست جز بازچاپ مقاله‌ای پیشتر منتشرشده از آقای رحمتی با عنوان «جاحظ و کتاب التاج منسوب به او».89
    بخش یادشده را مقایسه کنید با: رحمتی، محمّدکاظم، «جاحظ و کتاب التاج منسوب به او»، چاپ شده در: مجلّۀ آینۀ میراث، دورۀ جدید، سال پنجم، شمارۀ اوّل و دوم، بهار و تابستان 1386 (پیاپی 36 _ 37)، صص 399 _ 412.
    در حقیقت، بجز بند نخست این بخش، باقی مطالب مطرح‌شده در آن همان مباحثی است که قبلاً در مقالۀ نامبرده چاپ شده بوده است و بنابراین اصلاً نگاشتۀ تازه‌ای نیست. باز در اینجا نیز هیچ‌گونه اشاره‌ای نشده به اینکه مطالب این بخش، نوشتار تازه‌ای نیست و پیشتر تمامی آنها در مقاله‌ای جداگانه منتشر شده بوده! بنابراین در این موضع نیز جناب رحمتی مرتکب «انتحال از خویشتن» شده‌اند!
    8) از ص 67 تا ص 69.
    در این صفحات مطلبی در باب مصحف عبدالله بن مسعود آمده است که در پایان آن دکتر رحمتی یادآور شده‌اند که جلب توجّه ایشان به این مطلب در اثر راهنمایی استاد سیّد محمّدرضا جلالی بوده است.90
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، ابن ندیم و کتاب الفهرست، ص 70.
    چنین ارجاع و اشاره‌ای کاری است نکو؛ چون حقّ مالکیّت فکری و معنوی را پاس می‌دارد و صاحب اصلی ایده را معرّفی می‌کند.
    9) از ص 70 تا ص 96.
    برخی از مطالبی که در این صفحات آمده است نیز بی‌تردید برگرفته است از مقالات نویسندگان دیگری همچون اِستوارت؛ امّا برخی دیگر از آنها احتمالاً حاصل تحقیقات خود جناب رحمتی باشد.
    گذشته از مواردی که یادشد، در برخی از مواضع کتابِ تحت بررسی، آقای رحمتی پاره‌ای از نتایج تحقیقات و حتّی حدس‌های آقای اِستوارت را بدون اشاره و ارجاع دقیق به وی بازگو کرده است که خوانندۀ ناآگاه طبعاً گمان می‌کند این ثمرات و نِکات ظریف، حاصل پژوهش‌های شخصی جناب رحمتی است و حال آنکه در واقع، تمامی آنها متعلّق است به دکتر اِستوارت. برای نمونه، نِکاتی مثل افزوده‌های وزیر مغربی به شرح‌حال خُشکَنانجَه در الفهرست و احتمال انتساب آثار افزوده شدۀ بعدی در شرح حال خُشکَنانجَه به ناشی صغیر91
    عبارات استوارت در بیان این نکته را مقایسه کنید با گفته‌های جناب رحمتی. عبارات استوارت از این قرار است:
    “The phrase kāna yatashayyaʻu, which Polosin renders "he was a Shiʻite" and Dodge as "(he died) ... a Shīʻī", does not appear in the Chester Beatty MS, but was probably added by al-Wazīr al-Maghribī, along with the kunyah Abū al-Hasan … Al-Wazīr al-Maghribī probably confused this author with another, more famous ʻAlī [b. ʻAbd Allāh] b. Waṣīf, a Shiite, Muʻtazilī theologian, and poet better known as al-Nāshī al- Ṣaghīr, who died in 365/975 or, according to some sources, 366/976. … The works attributed to Khushkanānjah in the editions of Tajaddud and Flügel but not in the Chester Beatty MS or Dodge’s translation may be works of al-Nāshī al-Ṣaghīr”. Stewart, Devin j., “Ibn Al-Nadīm’s Ismāʿīlī Contacts” Journal of the Royal Asiatic Society, 19, no. 1 (2009), P. 27.
    جملات مندرِج در کتاب آقای رحمتی نیز چنین است:
    «کنیۀ ابوالحسن و عبارت و کان یتشیع و چند کتاب افزوده شده در ذیل نام خشکنانچه نیز که توسط وزیر مغربی به متن افزوده شده، به احتمال بسیار حاصل سبق ذهنی است و مطالب مذکور اشاره به علی بن عبدالله بن وصیف مشهور به ناشی صغیر (متوفی 356 یا 366) است.». رحمتی، محمّدکاظم، ابن ندیم و کتاب الفهرست، صص 32 _ 33.
    چنانکه از همسنجی عبارات یادشده قابل فهم است، جناب رحمتی چکیدۀ سخنان اِستوارت را بازگو نموده است بی‌آنکه به وی و عباراتش ارجاع دهد!
    و نیز توجّه ابن‌ندیم به رعایت ترتیب تاریخی در بیان مطالب و شرح‌حال عالمان هر فرقهك92
    در این مورد نیز شوربختانه مقایسۀ عین عبارات اِستوارت با نوشتۀ آقای دکتر رحمتی نمودار «اقتباس مطالب» یا به‌تعبیر دقیق‌تر، «انتحالی» است که صورت پذیرفته. عبارات اِستوارت از این قرار است:
    “I. ʻAbdān (d. 286/899). 2. al-Nasafī (d. 332/943). 3. Abū Ḥātim al-Rāzī (d. 322/934). 4. The Banū Ḥammād [Abū Muslim and Abū Bakr] (fl. 320 AH). 5. Ibn Ḥamdān (d. ?). 6. Abū ʻAbd Allāh Ibn Nafis (d. ?). 7. al-Dabīlī (d. ?). 8. al-Ḥasanābādhi (d. ?). Ibn al-Nadīm usually follows chronological order in presenting individual entries within sub-sections of his work, though there are significant departures from this method. This would seem to be the case here as well: ʻAbdān was the first major author of the Ismāʻīlī tradition, in Ibn al-Nadīm’s assessment, and the entries follow in rough chronological order.”. Stewart, Devin j., “Ibn Al-Nadīm’s Ismāʿīlī Contacts.” Journal of the Royal Asiatic Society, 19, no. 1 (2009), P. 24.
    جملات مندرِج در کتاب آقای رحمتی نیز چنین است:
    «همچنین توجّه به نظم ساختاری کتاب الفهرست نشان می‌دهد که ابن ندیم در ذکر مطالب ترتیب تاریخی را مد نظر داشته است و در جایی که از داعیان اسماعیلی سخن می‌گوید آنها را بر اساس ترتیب زمانی ذکر کرده است (عبدان (متوفی ۲۸۶)؛ نسفی (متوفی ۳۳۲)؛ ابوحاتم رازی (متوفی ۳۲۲): بنو حماد (ابومسلم و ابوبکر)؛ ابن حمدان؛ ابوعبدالله ابن نفیس؛ دبیلی (اهل دبیل) که ایمن فؤاد سید نام شهرت او را به خطا دیلی خوانده است و حسنآبادی». رحمتی، محمّدکاظم، ابن ندیم و کتاب الفهرست، صص 29 _ 30.
    همگی از نِکات و ملاحظات آقای اِستوارت است که جناب رحمتی بدون اشاره و ارجاع به نام وی در کتاب خویش مطرح کرده است. در مورد اخیر، پدیدۀ «اقتباس ارجاع» بجای خود «ارجاع» را نیز شاهد هستیم؛ یعنی آقای رحمتی بجای ارجاع به اصل نوشتۀ اِستوارت که مأخذ ایشان در بیان نکتۀ توجّه ابن‌ندیم به رعایت ترتیب تاریخی در طرح مطالب الفهرست است، به نقل ارجاع مندرِج در همان نوشتۀ اِستوارت اقدام نموده و ارجاع او در این خصوص به یکی دیگر از مقالاتش را نیز به نوعی اقتباس فرموده‌اند (به تعبیر دیگر: انتحال ارجاع)!93
    مقایسه کنید ارجاع اِستوارت در پاورقی شمارۀ 15 مقالۀ زیر را با نخستین ارجاع آقای رحمتی در پاورقی شمارۀ 1 صفحۀ 30 از کتاب ابن ندیم و کتاب الفهرست:
    Stewart, Devin j., “Ibn Al-Nadīm’s Ismāʿīlī Contacts.” Journal of the Royal Asiatic Society, 19, no. 1 (2009), P. 24.

    گفتنی است که آقای رحمتی همین مطالب را در مقالۀ دیگری نیز بازگو کرده‌اند94
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «ابن ندیم و کتاب الفهرست»، چاپ شده در: مهریزی، مهدی، درایتی، محمدحسین، جشن‌نامۀ استاد سید علی خراسانی، نشر سهل، قم، 1395، صص 1004 _ 1005.
    و باز در آنجا نیز به مأخذ اصلی آن نِکات، یعنی نوشتۀ آقای اِستوارت ارجاع نداده‌اند. تا آنجا که می‌دانیم، نقل سخنان و نظریّات سایر محقّقان بدون یادکرد صریح و دقیق از نام و نشان نوشته‌های آنان مصداق بارز «انتحال» به‌شمار می‌آید.
    باری، از گزارشی که در خصوص نحوۀ تدوین کتاب ابن ندیم و کتاب الفهرست و مآخذ قسمت‌های مختلف آن ارائه شد این نکته آشکار گردید که اثر مزبور در واقع مجموعه‌ای است از اقتباس‌های چشمگیر نویسندۀ آن از مقالات اِستوارت و بازچاپ مطالبِ پیشتر منتشرشدۀ خود نویسنده به همراه برخی نِکات تازه. به عبارت دیگر می‌توان گفت که این کتاب جناب رحمتی آمیزه‌ای است از «انتحال از خویشتن، با اقتباس از دیگران»!
    با توجّه به مواردی که نشان داده شد و خاصّه اذعان خود آقای رحمتی به اینکه اساس و بنیان مباحث کتاب خویش را از مقالات اِستوارت اقتباس کرده است شایسته و بل بایسته بود که وی بر روی جلد کتاب آشکارا به نقش ترجمانی و اقتباس‌گری خود نیز اشاره می‌نمود و حقوق معنوی صاحب اصلی این تحقیقات یعنی آقای اِستوارت را ضایع نمی‌کرد. لیک شوربختانه ایشان نام خود را بر این اثر به‌نحوی درج کرده‌اند که گویی کلّ مطالب این کتاب حاصل تحقیق و تألیف خودشان است! این در حالی است که اگر قسمت‌های مختلفِ کتابِ مورد گفت‌وگو با مقالات اِستوارت همسنجی و مقایسه شود مأخذ و ریشۀ بسیاری از مطالب مطرح در این کتاب به‌آسانی یافته می‌شود و در این‌صورت جز تعدادی پاورقی و توضیحات جنبی احتمالاً مطالب قابل توجّه چندانی در متن اثر دربارۀ ابن‌ندیم و کتاب الفهرست باقی نمی‌ماند که حاصل تحقیقات شخص آقای رحمتی باشد.
    چنانچه جناب رحمتی، مطابق با رسم متعارف در تمام نگاشته‌های علمی، با دقّت و وضوح، در تمام قسمت‌هایی که مطلبی را از مأخذی برگرفته‌اند ارجاع داده بودند، هم‌اکنون ممکن بود که به‌نحو دقیق تعیین نمود چند درصد از مطالب کتاب متعلّق است به آقای رحمتی و چه میزانی از آنها تعلّق دارد به آقای اِستوارت. امّا از آنجا که ارجاعات دقیقی در این خصوص در کتاب مزبور وجود ندارد، تعیین دقیق حدّ و حدود مالکیّت مطالب کتاب دشوار و متعَذِّر است. به هر حال، قدر مسلّم این است که، چنانکه نشان دادیم، عمدۀ مطالب این کتاب دربارۀ ابن‌ندیم و الفهرست متعلّق است به آقای اِستوارت و نه جناب رحمتی که خود را در مقام «مؤلّف کتاب» معرّفی کرده‌اند.
    این حجم فراوان از اقتباس از اثر محقّقی دیگر و نقل آن در یک کتاب تألیفی و پژوهشی امری است نامتعارف و نامقبول که ماهیّت کتاب را از شکل تألیف و تصنیف خارج می‌سازد و به ترجمه شبیه می‌نماید. از سوی دیگر، چنین اقتباس کلانی از آثار یک نویسندۀ دیگر ممکن است سبب طرح اتّهام انتحال نسبت به جناب رحمتی نیز ‌بشود. در واقع، یکی دیگر از انواع مصادیق و گونه‌های «انتحال» این است که نویسنده‌ای حجم زیادی از مطالب خود را از مأخذی دیگر برگیرد به‌طوری‌که عمدۀ اثر او را همین مطالب برگرفته‌شده تشکیل دهد، خواه به آن مأخذ ارجاع بدهد یا ندهد. وقتی پژوهشگری ایده‌ها و مطالب چشمگیری را از یک مأخذ دیگر برگیرد، حتّی اگر ارجاع هم بدهد باز به انتحال متّهم می‌شود؛ چون اقتباس‌های کلان از یک اثر موجب تقلید از ساختار آن اثر95
    Darr, Terry, Combating Plagiarism: A Hands-On Guide for Librarians, Teachers, and Students, Santa Barbara, California, Libraries Unlimited, 2019, p. 281-282: “all of these are considered plagiarism: … Copying so many words or ideas from a source that it makes up a majority of your work, whether you give credit or not. Your analysis should make up the majority of the paper. When you copy too much from other sources, this is plagiarism because you have used that source’s structure”.
    و غیر اصیل بودن نوشتۀ آن پژوهشگر می‌شود.
    به‌هر حال، اقتباس کلان از اثر محقّقی دیگر و اکتفا نمودن به ذکر ارجاعات کلّی و غیر دقیق به آن اثر کاری است غیر اخلاقی و ناسازگار با قواعد پذیرفته‌شدۀ پژوهش. به‌راستی باید دید که اگر نویسندۀ دیگری با آقای رحمتی به‌همین نحو تعامل کند، یعنی با او احساس دوستی کند و کلّ نتایج تحقیقات اصیل ایشان در موضوع خاصّی را اقتباس نماید و در ضمنِ اثر خود بگنجاند و آنگاه تنها به ابراز تشکّر و ذکر ارجاعات کلّی بسنده کند و به مطالب اقتباس‌شده از آقای رحمتی با دقّت و صَراحت ارجاع ندهد آیا ایشان به چنین کاری رضایت خواهند داد یا نه؟! و آیا نویسندۀ اقتباس‌گر را به تلبیس و تدلیس و تضییع حقوق معنوی خود متّهم می‌کنند یا نه؟
    قبح و ناپسندیِ اقتباس مطالب و اندیشه‌ها بدون یادکرد دقیق از صاحبان اصلی آنها امری است که در ادوار گذشته نیز مورد انتقاد و نکوهش برخی عالمان مسلمان قرار گرفته است. فخر رازی (د: 606 ه‍.ق.) در کتاب الریاض المونقة از عالمی به نام ابن عارض یاد نموده که دو کتاب با نام‌های «النُّکَت» و «المسائل فی أصول الفقه» نگاشته بوده است و تمام مطالبش در این دو کتاب را از نگاشتۀ معروف ابوالحسین بصری (د: 436 ه‍.ق.) در اصول فقه، یعنی المعتمد فی أصول الفقه، برگرفته بوده است. فخر رازی یادآور شده که ابن عارض کردار ناپسندی داشته است و به‌رغم اقتباس همۀ مطالبش از ابوالحسین بصری هیچ‌ یادی از وی نکرده و هرگاه قصد اظهارنظر در مسئله‌ای را می‌نموده است، همان دیدگاه ابوالحسین را برمی‌گزیده و سپس نظر او را به خودش نسبت می‌داده است «وذلک من سوء المعاملة، نسأل الله أن یعصمنا منه»!96
    الرازی، فخرالدّین، الریاض المونقة فی آراء أهل العلم، تحقیق: أسعد جمعة، مرکز النشر الجامعی، تونس، 2004 م.، ص 297.


    3_ نمونۀ سوم: ابن‌ریوندی و کتاب الزمرّد
    چنانکه اشاره شد، آقای دکتر رحمتی در نگارش برخی از دیگر مقالات خویش نیز از روش اقتباسی بهره گرفته‌اند و بخش قابل ملاحظه‌ای از نوشتار نویسندۀ دیگری را، با استفاده از عنوان «برگرفته»، در مقالۀ خود بازنویسی و بازگو کرده‌اند. یک نمونۀ شایان توجّه دیگر در این زمینه، مقاله‌ای است که نامبرده با عنوان «ابن‌ریوندی و کتاب الزمرّد (بازنگری یک نظریه)» منتشر کرده است.97
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «ابن‌ریوندی و کتاب الزمرّد (بازنگری یک نظریه)»، مجلّۀ هفت آسمان، سال اوّل، شماره 3 _ 4، پاییز و زمستان 1378، صص 197 _ 220.
    حدود یازده صفحه از حجم بیست و سه صفحۀ مقالۀ یادشده، یعنی از صفحات 203 تا 213، را ترجمه‌های آزاد یا نقل‌قول‌های غیر مستقیم وی از مقالۀ انگلیسی خانم سارا اِسترومسا دربارۀ کتاب الزمرّدِ ابن‌راوندی98
    Stroumsa, Sarah, “The Blinding Emerald: Ibn al-Rāwandī's Kitāb al-Zumurrud”, Journal of the American Oriental Society, Vol. 114, No. 2 (Apr. - Jun., 1994), pp. 163-185.
    تشکیل داده است. در اینجا نیز جناب دکتر رحمتی، لابد از باب اختصار در ارجاع!، برای تمام آن مطالب برگرفتۀ یازده صفحه‌ای اشاره به یک ارجاع کلّی در یکی از پاورقی‌ها را کافی پنداشته‌اند و چنین مرقوم فرموده‌اند: «بخشهایی از مقالۀ حاضر برگرفته از مقالۀ زیر است؛ هرچند در نتایج مقاله حاضر کاملاً متفاوت است».99
    رحمتی، محمّدکاظم، ابن‌ریوندی و کتاب الزمرّد (بازنگری یک نظریه)، ص 203، پاورقی 4.
    بنابراین، آقای رحمتی در نوشتۀ خود به مأخذ عمدۀ نوشتارش، یعنی مقالۀ مزبور از خانم اِسترومسا تصریح نموده است‌ لیک با ‌دقّت و وضوح مشخّص نکرده‌ که این «بخش‌های برگرفته شده» کدامیک از بخش‌های مقاله است و چه میزان از کلّ مقالۀ ایشان را دربر می‌گیرد!
    در این مقاله نیز نام جناب رحمتی به عنوان نویسنده درج شده است، درحالی که حدود نیمی از نوشتۀ ایشان به‌نوعی ترجمه و بازنویسی مطالب مقالۀ پیشگفتۀ خانم اِسترومسا است. چنانکه گذشت، از حیث قواعد اخلاقی و ضوابط حقوقی، نویسندۀ این‌گونه مقالات تألیفی _ ترجمه‌ای (البتّه اگر از اساس، نگارش و نشر چنین مقالاتی درست و مقبول باشد) مکلّف است اسم خود را زیر نام مقاله به عنوان «نویسنده و مترجم (یا مقتبِس)» درج نماید تا نقش واقعی او را در پدیدآوردن مقاله به‌درستی بازنماید وگرنه، همانطورکه پیشتر بیان شد، با اتّهام انتحال روبه‌رو می‌شود.
    با توجّه به هویّت تألیفی _ ترجمه‌ای (اقتباسی) مقالۀ «ابن‌ریوندی و کتاب الزمرّد (بازنگری یک نظریه)» تمام اشکالاتی که پیشتر در خصوص انتخاب روش اقتباسی در تدوین مقاله برشمردیم _ نظیر قرار گرفتن در معرض اتّهام انتحال به علّت ارجاع‌دهی غیر دقیق و نابَسَنده یا اخلال و ابهام در ارجاع، و نیز ایجاد ابهام برای خواننده در باب نویسنده و مسئول مطالب مقاله _ عیناً دربارۀ این نوشتار هم قابل طرح است.
    افزون بر این، در مقالۀ مورد بحث، پاره‌ای از خطاها در فرایند برگرفتن و برگردان مطالب از نوشتۀ اصلی انگلیسی نیز اتّفاق افتاده است که در ادامۀ این نوشتار شماری از آنها فرانموده می‌شود. ابتدا عین عبارات آقای دکتر رحمتی در مقالۀ «ابن‌ریوندی و کتاب الزمرّد (بازنگری یک نظریه)» نقل می‌گردد و سپس صورت درست آنها بیان می‌شود.
    1) ص 200، س 5 _ 6: «فان اس معتقد است ابن‌ریوندی، همانند بسیاری از معاصرانش، بر این باور بوده است که نبوت برای یک مسلمان امری قابل پذیرش است.».
    عبارت بالا احتمالاً برگرفته است از متن زیر در مقالۀ یادشده از خانم اِسترومسا:
    “in Ibn al-Rāwandī’s eyes, as well as in the eyes of many of his contemporaries, his views concerning prophecy were still acceptable for a Muslim”100
    Stroumsa, Sarah, “The Blinding Emerald: Ibn al-Rāwandī's Kitāb al-Zumurrud”, p. 163.
    .
    معنای این عبارت چنین است:
    [استدلال فان اِس این است که] به‌عقیدۀ ابن‌راوندی، و نیز بسیاری از معاصران او، دیدگاه‌های وی دربارۀ نُبُوّت همچنان از منظر یک مسلمان قابل پذیرش به نظر می‌رسید.
    چنانکه ملاحظه شد، سخن فان اِس راجع است به «دیدگاه‌های ابن‌راوندی دربارۀ نُبُوّت» و نه خود «نُبُوّت» آنگونه که در عبارت برگرفتۀ آقای رحمتی ذکر شده است.
    2) ص 207، سطر آخر: «متن المجالس المؤیدیة از مفروضات کسی که اساس مؤاخذه قرار گرفته، هیچ تبیینی ارائه نمی‌دهد».
    به‌راستی عبارت «مفروضات کسی که اساس مؤاخذه قرار گرفته» چه معنا و مفهوم محصَّلی دارد و خواننده باید چه برداشت یا دریافت معقولی از آن داشته باشد؟! معلوم است که خطایی در ترجمه یا اقتباس صورت گرفته است. در متن مقالۀ استرومسا اصل عبارات از این قرار است:
    “the text of the Majālis Muʾayyadiyya gives no explanation of the assumptions on which he bases his reckoning”. 101
    ibid, p. 169.

    مضمون جملۀ یادشده این است که:
    در متن کتاب مجالس مؤیدیّه هیچ توضیحی دربارۀ "فرض‌هایی که مبنای حساب (محاسبۀ) وی قرار گرفته است" نیامده است.
    3) ص 211، س 5 _ 6: «واقعیت این است که هیچ کدام از منابع نقل قولها را دقیق ارائه نکرده‌اند. می‌توان ادعا کرد تنها اختلاف کمی در ترتیب آیات مورد اشاره و همچنین اختلاف در گزینش کلمات وجود دارد.».
    در اینجا نیز به‌سبب ترجمۀ نادرست از متن انگلیسی، ارتباط میان دو جمله از بین رفته است و منظور نویسنده به‌درستی منتقل نشده است. عین عبارات نویسنده از این قرار است:
    “The fact that neither source offers exact quotations may account for the slight difference in the order of the verses referred to, as well as the different choice of words”. 102
    ibid, p. 171.

    مضمون جملۀ پیشگفته چنین است:
    این واقعیت که هیچ‌یک از منابع، نقل‌قول‌های دقیقی را ارائه نکرده‌اند، می‌تواند علّت اختلاف اندک در ترتیب آیاتِ ارجاع‌داده‌شده و نیز تفاوت در تعابیر و کلمات را بیان کند.
    4) ص 211، س 8 _ 9: «به بیان دقیق‌تر، دو متن ترکیب مشابهی از استدلالها را ذکر می‌کنند: خرده‌گیری بر آیات قرآنی مشابه، به یک شیوه. به بیان دیگر، ماتریدی به کتاب الزمرد دسترس داشته است.».
    عبارت مزبور نیز برگرفتۀ درست و دقیقی از متن اصلی نویسندۀ مقاله نیست و در اینجا هم اقتباس و انتقال مفاهیم به‌درستی صورت نگرفته است. متن اصلی چنین است:
    “Rather, the two texts present the same combination of arguments, attached to the same
    Qurʾanic verses, treated in practically the same order … In other words, Māturīdī, like Muʾayyad, is probably relying on the Zumurrud itself”. 103
    ibid.

    مفاد عبارات یادشده این است که:
    بلکه این دو متن، ترکیب یکسانی از استدلال‌ها را ارائه می‌کند و آیات قرآنی مشابهی نیز به همراه آنها آمده که تقریباً با ترتیبی یکسان بیان شده‌ است... به عبارت دیگر، ماتریدی احتمالاً، همچون مؤیّد، خودِ کتاب الزمرّد را در اختیار داشته است.
    آنگونه که پیداست، در مضمون کلام خانم اِسترومسا هیچ از «خرده‌گیری بر آیات قرآنی مشابه» سخنی به میان نیامده است. همچنین، قید «احتمالاً» که در متن اصلی وجود داشته است و نویسندۀ آن به‌جهت رعایت احتیاط علمی به درج آن اقدام نموده، در عبارات برگرفتۀ آقای رحمتی حذف شده است!
    5) ص 212، سطر آخر: «ابو عیسی وراق و ابن راوندی از داستان مباهله انتقاد کرده‌اند. گفتن این که لعن دو طرفه است، موجب شد آن مردمان [مسیحیان] از مباهله صرف‌نظر کردند.».
    در عبارات مزبور، ربط میان جملۀ نخست و جملۀ پس از آن، در اثر برگردان و اقتباس نادرست از دست رفته است. عین کلمات نویسندۀ اصلی مقاله چنین است:
    “Abū ʿĪsā al-Warrāq and Ibn al-Rāwandī criticized the story of the mubāhala, [saying] that it is a mutual curse, and that these people [i.e., the Christians] withdrew from it of their own accord”. 104
    ibid, p. 172.

    معنای عبارات یادشده این است که:
    ابو عیسی وَرّاق و ابن‌راوندی با بیان اینکه «مباهله» نفرین متقابل است و این قوم [یعنی مسیحیان] به خواست خود از آن منصرف شدند، به انتقاد از قصۀ مباهله پرداخته‌اند.
    بنابراین عبارت «گفتن این که لعن دو طرفه است، موجب شد آن مردمان [مسیحیان] از مباهله صرف‌نظر کردند» نادرست است و نارسا.
    6) ص 213، س 4 _ 7: «همچنین ابن راوندی گمان کرده است که او [محمد] مسیحیان را به رویارویی با مباهله فرا خوانده بود یا [زمانی که او به رویارویی فرا خواند] یهودیان را به آرزو کردن مرگ، این بدان معنا نیست که اثبات کند او پیامبر بوده است؛ و اگر او پیامبر بود، آنها به سرعت به او پاسخ نمی‌دادند.».
    آشفتگی مشهود در عبارات بالا ناشی است از خطا در فهم کلام نویسندۀ متن اصلی. عین متن مقالۀ اِسترومسا در این بخش چنین است:
    “Ibn al-Rāwandī claimed also that when he [i.e., Muhammad] had challenged the Christians to the mubāhala, or [when he challenged] the Jews to wish [for death], this was
    not meant to prove that he was a prophet; had this been his intention, they would have been quick to respond”. 105
    ibid.

    مفاد جملات فوق این است که:
    همچنین، ابن‌راوندی پنداشته است که وقتی او [یعنی حضرت محمّد (ص)] مسیحیان را به مباهله، و یهودیان را به آرزوی مرگ دعوت نمود، قصد او اثبات نُبُوّتش نبود؛ اگر او چنین قصدی می‌داشت، آنان حتماً دعوت او را اجابت می‌کردند.
    از مقایسۀ مراد نویسنده، یعنی اینکه «اگر او چنین قصدی می‌داشت، آنان حتماً دعوت او را اجابت می‌کردند» با آنچه که آقای دکتر رحمتی بازگو کرده‌اند در قالب عبارت «این بدان معنا نیست که اثبات کند او پیامبر بوده است؛ و اگر او پیامبر بود، آنها به سرعت به او پاسخ نمی‌دادند» معلوم می‌شود که مترجم محترم تا چه اندازه از مقصود نویسنده دور افتاده است!
    7) ص 213، س 15 _ 16: «عبدالجبار آگاه است که ابن ریوندی، وراق را مورد نقد قرار داده، با این وجود هر دو را استدلال کننده بر ضد قرآن و نبوت شمرده است.».
    عبارات اقتباسی بالا نیز در افادۀ مطالبی که در متن مقالۀ خانم اِسترومسا نوشته شده است کامیاب نیست. متن مقالۀ یادشده در این قسمت چنین است:
    “ʿAbd al-Jabbār, who is aware of the fact that Ibn al-Rāwandī was citing al-Warrāq, holds both of these heretics accountable for the arguments against the Qurʾān and against the existence of prophecy”.
    مضمون جملات مزبور از این قرار است:
    عبدالجبّار که آگاه است از این واقعیّت که ابن راوندی [در حقیقت گفته‌های] وَرّاق را نقل می‌کرده است، هر دویِ این بدعت‌گذاران (ملحدان) را مسئول استدلال‌های مطرح‌شده علیه قرآن و نُبُوَّت دانسته است.
    چنانکه معلوم است، در متن مقالۀ پیشگفته، معادلی برای عبارت «ابن ریوندی، وراق را مورد نقد قرار داده» وجود ندارد و نویسندۀ این عبارت در دریافت درست مقصود نگارندۀ آن مقاله موفّق نبوده است.
    نمونه‌های یادشده نمودار آن است که آقای دکتر رحمتی در اقتباس و نقل برخی از مطالب و مفاهیمِ برگرفته از مقالات نویسندگان دیگر دچار خطا شده‌اند و گاه حتّی مطلبی را کاملاً مخالف با نظر آن نویسندگان به قلم آورده‌اند! گذشته از موارد یادشده، خطاهای دیگری هم در این قسمت‌های اقتباسی مقالۀ مزبور وجود دارد که در این مقال، مجال نقل و نقد آنها نیست. امیدوارم جناب رحمتی در ترجمه‌هایی که در آینده ارائه می‌کنند دقّت بیشتری روا دارند و برگردان‌های متقن و معتبری عرضه نمایند.


    4_ نمونۀ چهارم: اَندرابی و کتاب الإیضاح
    از موارد دیگری که آقای رحمتی با استفاده از روش اقتباسی به تألیف مقاله پرداخته‌ است می‌توان اشاره کرد به نوشتارهایی که وی دربارۀ کتاب الإیضاح فی القراءاتِ اَندرابی منتشر نموده. این نویسندۀ محترم در مقاله‌ای با نام «تکمله‌ای بر "ملاحظاتی چند دربارۀ میراث برجامانده کرامیه"»106
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «تکمله‌ای بر ملاحظاتی چند دربارۀ میراث برجامانده کرامیه»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 60 _ 61 (مهر و آبان 1381)، صص 98 _ 115.
    که ناظر به مطالب نویافتۀ آقای دکتر انصاری دربارۀ بعض مواریث مکتوب کرامیّه تحریر یافته است107
    نگرید به: انصاری، حسن، «ملاحظاتی چند دربارۀ میراث برجای مانده کرامیّه»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 56 _ 57، خرداد و تیر 1381، صص 69 _ 80.
    چند صفحه‌ای را نیز به بحث دربارۀ کتاب الإیضاح اختصاص داده است. تقریباً تمام مطالب این بخش از نوشتار جناب رحمتی برگرفته است از مقالۀ أحمد نصیّف الجنابی تحت عنوان «الإیضاح فی القراءات للأندرابی».108
    الجنابی، أحمد نصیّف، «الإیضاح فی القراءات للأندرابی»، مجلّة معهد المخطوطات العربیّة، المجلّد التاسع والعشرون، الجزء الأوّل، الکویت، 1405 ق، صص 219 _ 252.
    در واقع، عمدۀ مطالبی که در صفحات 105 تا 110 از مقالۀ مزبور به قلم آقای رحمتی آمده است ترجمه و تلخیص و گاه بازنویسی مقالۀ یادشده از الجنابی است به‌گونه‌ای که می‌توان گفت تقریباً کلّ محتوای مقالۀ جنابی در نوشتار جناب رحمتی بازگو شده است. خوشبختانه جناب رحمتی به مأخذ اقتباس خود نیز اشاره کرده‌ است و همچون موارد پیشین، در یک پاورقی اذعان نموده‌ که: «آنچه‌که در این بخش آورده‌ام، از مقالۀ پربار دکتر احمد نصیف جنابی برگرفته‌ام».109
    رحمتی، محمّدکاظم، «تکمله‌ای بر ملاحظاتی چند دربارۀ میراث برجامانده کرامیه»، ص 113.

    شایان توجّه است که آقای رحمتی نزدیک به دو سال بعد دوباره همین مطالب اقتباسی از مقالۀ أحمد نصیّف الجنابی را با اندکی تغییرات و افزودن پاره‌ای آگاهی‌های دیگر، در مقاله‌ای تازه زیر نام «اندرابی و کتاب الایضاح فی القراءات: متنی کهن از کرامیان خراسان»110
    نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «اندرابی و کتاب الایضاح فی القراءات: متنی کهن از کرامیان خراسان»، مجلّۀ آینه میراث، شمارۀ 27، زمستان 1383، صص 18 _ 68. همین مقاله چند سال بعد مجدّداً در کتاب زیر نیز بازچاپ شده است: رحمتی، محمّدکاظم، فرقه‌های اسلامی ایران در سده‌های میانه، بصیرت، تهران، 1387، صص 137 _ 183.
    بازچاپ کرده‌اند. ازاین‌رو، بیشتر مطالبی که در صفحات 27 تا 37 مقالۀ اخیر درج شده است تَکرار همان مطالب اقتباسیِ پیشتر نشریافتۀ جناب رحمتی از مقالۀ الجنابی است که این‌بار عباراتی نیز بدان افزوده شده. باز در اینجا نیز آقای رحمتی ذکر یک ارجاع کلّی را در یکی از پی‌نوشت‌ها با این مضمون که «بخشی از گزارش حاضر دربارۀ اندرابی و کتاب الایضاح را از مقالۀ پربار احمد نصیف جنابی ... برگرفته‌ام»111
    رحمتی، محمّدکاظم، «اندرابی و کتاب الایضاح فی القراءات: متنی کهن از کرامیان خراسان»، مجلّۀ آینه میراث، شمارۀ 27، زمستان 1383، ص 54، پی‌نوشت 27.
    کافی انگاشته‌اند و مطالب و عبارات برگرفته‌شده از مقالۀ الجنابی را به‌دقّت مشخّص نکرده‌اند. در اثر این ارجاع کلّی و مبهم، خواننده نمی‌تواند دریابد چه اندازه از مطالب و عبارات این بخش از مقاله به شخص نویسنده تعلّق دارد و کدامیک از جملات و اطّلاعات مندرِج در آن منسوب است به الجنابی!

    ******
    باری، نمونه‌های چندگانه‌ای که در بالا فرانموده شد و اشکالات وارد بر آنها به‌خوبی نمودار ناراستی و نادرستی شیوۀ آقای دکتر رحمتی در اقتباسِ کلّی برخی مطالب از نویسندگان دیگر است. به‌واقع، گزینش چنین شیوه‌هایی در تدوین و نگارش مقاله ممکن است موجب سلب اعتماد محقّقان از این‌گونه مقالات و سایر آثار نویسندگان آنها شود چون در مواضعی به‌روشنی معلوم نیست که نویسندۀ آنها مطالبش را از کدام مأخذ و به‌چه نحوی برگرفته و نقل کرده است. در نتیجه، استفاده از این روش برای نگارش مقاله، از یکسو سبب تضییع حقوق سایر نویسندگان و قرار گرفتن نویسندۀ مقاله در معرض اتّهام انتحال می‌شود و از سوی دیگر حتّی دستاوردهای خود نویسنده را هم به‌خوبی بازنمی‌نماید و در لابه‌لای مطالب برگرفته‌شده پنهان می‌دارد.
    بی‌گمان این روش در نگارش که مقالات و حاصل تحقیقات دیگران را مبنای نگاشته‌ها و تألیفات خویش قرار دهیم و با ترجمۀ آزاد یا اقتباس‌های کلان از آنها و رواداشت تصرّفات بیجا و حذف و اضافات در آنها آثاری با هویّت اقتباسی _ تألیفی پدید آوریم روشی مقبول و مطابق با معیارهای پژوهشی نیست و چنانکه نشان داده شد، با ایرادات جدّی چندگانه و چندگونه‌ای نیز همراه است. تقوا و اتقان علمی مقتضی آنست که هر نویسنده‌ای با دقّت و صَراحتِ تمام، به مأخذ و مرجع هر مطلب و اندیشه‌ای که از نوشتار محقّق دیگری برمی‌گیرد اشاره نماید تا هم حقوق معنوی نویسندگان دیگر را پاس داشته باشد و هم دستاوردهای تحقیقات خویش را برای خوانندگان روشن سازد. بنابراین، بهتر است بجای بِنا کردن سقف تألیفات خود بر ستون تحقیقات دیگران، به ارائۀ پژوهش‌هایی مستقلّ و متمایز بپردازیم تا حاصل کوشش‌ها و کاوش‌های ما معلوم و معیّن باشد و در معرض اتّهام انواع انتحال نیز قرار نگیریم.
    تا اینجا مقصود و مطلوب نگارنده از نگارش مقالۀ حاضر، یعنی نقد عادات پژوهشی ناهنجاری همچون اقتباس کلان از آثار سایر محقّقان و درهم‌آمیختن تألیف و ترجمه، ارجاع‌دهی غیر دقیق و نابَسَنده و انتحالِ ناشی از آن، بازیافت مطالب‌ پیشترمنتشرشدۀ خود در مقالات تازه یا به‌تعبیری: انتحال از خویشتن، بازنشر مکرّر یک مقاله یا کتاب در صورت‌های مختلف (مقاله‌سازی و کتاب‌سازی)، ارائۀ ترجمه‌های آزاد و غیر دقیق، نمود و نمایش نادرستِ نقش پژوهشی نویسنده در فراهم‌آوردن آثار و نادیده انگاشتن حقوق معنوی صاحبان اصلی اندیشه‌ها، حاصل شده است
    و سخن خویش را در این خصوص با یادآوری یک نکته به پایان می‌برم. اشکالات و ایرادات یادشده ممکن است به‌نحو سهوی و ناخواسته گاه در پاره‌ای از نگاشته‌های هر پژوهشگری راه یابد به‌گونه‌ای که حتّی خود پژوهشگر هم ملتفت و متوجّه وقوع آنها نباشد. این موارد ناخواستۀ اندک طبعاً تا حدودی قابل اغماض است؛ امّا هنگامی‌که اشکالات مزبور تبدیل به اموری معمول در نوشته‌های نویسنده‌ای شود و در زمرۀ رفتارها و عادات پژوهشی متداول و ناهنجار وی درآید آنگاه چشم‌پوشی و تسامح در باب آنها ناروا و ناصواب خواهد بود و بجدّ باید در این زمینه هشدار و تَذکار لازم را به او داد.
    نکتۀ شایان توجّه دیگری نیز در خصوص نگاشته‌های آقای دکتر محمّدکاظم رحمتی به نظر می‌رسد که به‌مناسبت بحث حاضر، یادکرد آن را در این مقال بایسته می‌دانم. به‌رغم کوشش‌های چشمگیر نامبرده در نگارش مقالات علمی در موضوعات تاریخی، نحوۀ ارائه و تألیف این مقالات گاه آنچنان با آشفتگی‌ها و شتابزدگی‌ها همراه است که مانع و رادع بهره‌مندی خوانندگان از آنها می‌شود. در هر نوشتار علمی، گذشته از استواری مطالب، تنظیم و نگارش درست آنها نیز اهمّیّت بسیار دارد. یک نگاشتۀ شتابزده و درهم و برهم که با نثری نارس و نارسا نوشته شده باشد، هر اندازه هم که از حیث محتوا غنی و پربار باشد، برای خوانندگان چندان قابل استفاده نیست. در واقع، مطالب علمی، غذایی را می‌مانَد که اگر در ظرف پاک و قالب مناسب عرضه نشود انتفاع مطلوب از آن امکان‌پذیر نیست. شوربختانه، نثر و شیوۀ نگارش آقای دکتر رحمتی در مقالات گوناگون‌شان، در موارد بسیاری نثری است آشفته و پریشان تا بدان حدّ که گاه عبارات مکتوب ایشان صورتی معمّاگونه یافته و فهم کلامشان را متعسّر و بل متعذّر می‌نماید! چنانکه در ادامه خواهیم دید، در شماری از نگاشته‌های ایشان، نهاد جمله بی گزاره می‌ماند و در برخی دیگر، سخن نویسنده ناتمام رها می‌شود. در مواردی نیز تطابق فعل و فاعل رعایت نشده است و افزون بر این، جملات طولانی و تودَرتو یا تتابع افعال و مشکلات ویرایشی گوناگون نیز فراوان در این نوشتارها به نظر می‌رسد.
    اگر هدف از تألیف مقاله، افادۀ مطالب برای استفادۀ طالبان علم است، عبارات نویسنده باید به‌گونه‌ای ایراد شود که برای مستفیدان، مفید و قابل فهم باشد. در ادامه، نمونه‌هایی از عبارات غامض و نثر غیر واضحِ دکتر رحمتی در برخی از مقالاتشان فرانموده می‌شود تا خوانندگان ارجمند نیز خود به ارزیابی آنها بپردازند و اعتراض راقم این سطور را در باب پریشانی و آشفتگی آنها تصدیق نمایند. نمونه‌های زیر بی‌هیچ دخل و تصرّفی و به‌همان نحو که در تصویر مقالات دکتر رحمتی نشر یافته است بازگو می‌گردد. هنگام خواندن عبارات زیر تأمّل و توجّه فرمایید که نویسنده دقیقاً درصدد بیان چه مطلبی است و این جملات، مفیدِ چه معنایی تواند بود و سرنوشت گزاره‌ها در این عبارات به کجاها می‌انجامد؟!
    1_ «در روزگار طبرسی در خراسان جریان مهم و مخالف شیعه، کرامیه بوده و طبرسی در طرح برخی مطالب خود ناچار به شیوه‌ای غیرمستقیم، پاسخگویی به انتقادات آنها را در نظر داشته و به مباحث نسبتاً تفصیلی او در آیات نازل در شأن اهل بیت که برخی از آنها مورد انکار کرامیان بود، توجه داشته که از جملۀ آنها بحث‌های مفصل طبرسی دربارۀ ایمان ابوطالب و یا شأن نزول سورۀ دهر که خود او ضمن نقل از منابع کرامی به نحوی تلویحی و بدون تصريح به نام کرامیه که البته بحث وی برای مخاطبان عصرش کاملا روشن بوده، از آنها نام برده است.».112
    رحمتی، محمّدکاظم، «تک‌نگاری فاج دربارۀ مجمع البیان و نکاتی دربارۀ آن»، مجلّۀ آینۀ پژوهش، سال بیست و پنجم، شمارۀ 146، خرداد و تیر 1393، ص 45.

    ***
    2_ «عبارت‌های این یادداشت و شباهت‌های میان دو نسخه دلالت دارد که نسخۀ کتابت‌شده توسط عبدالله بن زيد عنسی و نسخۀ تحت تملّک حمید محلی از روی نسخۀ اصل کتابت‌شده از روی نسخه‌ای از روی نسخۀ اصل عمده ابن‌بطريق كتابت‌شده در حلب، کتابت شده و نسخۀ در اختیار حمید محلی، اندکی پیش از۶۴۰/۱۲۴۳ توسط کاتبی ناشناس و توسط عنسی در ۶۴۴ /۱۲۴۶ کتابت شده است.». 113
    انصاری، حسن و اشمیتکه، زابینه، «کتاب العمده ابن بطریق و تداول آن در میان زیدیه»، ترجمۀ: محمّدکاظم رحمتی، مجلّۀ میراث شهاب، سال نوزدهم، شمارۀ 74، زمستان 1392، ص 213.

    ***
    3_ «ابن‌بطريق عالم برجسته‌ای در فقه، حديث و کلام، اهل حله بوده و نزد عالمان امامی برجستۀ روزگارش که از جملۀ آن‌ها عمادالدين محمد بن ابی‌القاسم طبری (متوفی پس از 553/1158)، ابن شهرآشوب (متوفی ۵۸۸/۱۱۹۲) و سديدالدين حمصی رازی (متوفی پس از 600/1204) را می‌توان نام برد.». 114
    همان، ص 197.

    ***
    4_ «دیدگاه اخير از میانۀ قرن سوم به بعد و در پی پذیرش رسمی عقیده به تربيع و اعتراف به حکومت علی علیه السلام به عنوان چهارمین فرد از خلفای راشدین، محدثان و رجالیان اهل سنت، در صد حذف اخبار مربوط به سبِّ على عليه السلام توسط برخی چهره های شاخص خود برآمده و گاه با ساخت اخباری از انکار نسبت مذکور و یا دستکم کنار نهادن آن توسط محدثان مذکور سخن گفته اند.».115
    رحمتی، محمّدکاظم، «ملاحظات و تصحیحات (4)»، مجلّۀ میراث شهاب، سال بیست و چهارم، شمارۀ 91، بهار 1397، ص 40.

    ***
    5_ «نکتۀ مهم این است که به دلیل نا آشنایی فهرستنگاران با نام های روستاهای جزيرۀ اُوال، تصحیف های فراوانی در نام های روستاهای جزيرۀ اُوال، در فهارس منتشر شده دیده می شود، که به دلیل غریب بودن نام روستاهای اُوال، نام ها را به شکل نادرست در فهارس ثبت کرده اند، بر این مشکل می افزاید.».116
    رحمتی، محمّدکاظم، «ملاحظات و تصحیحات (10)»، مجلّۀ میراث شهاب، سال بیست و پنجم، شمارۀ 97، پاییز 1398، ص 116.

    ***
    6_ «با این حال اکنون شواهد جدیدی در خصوص برخی منابع مورد استناد استرن که در آن هنگام اصالت آنها مورد بحث و جدل بود، بدست آمده است، که از مهمترین آنها شاهدی بر اصالت کتاب الدين و الدولة على بن ربن طبری و آثار دیگری در رد مسیحیت، توسط مسیحیان مسلمان شده است، که مشتمل بر مطالب مختلفی از جمله اشارات عهدین به پیامبر بوده است که استرن خود به كتاب الرد على النصارى حسن بن ایوب اشاره کرده بود.». 117
    همان، صص 86 _ 87.

    ***
    7_ «موضوع بررسی رفتارهای جماعت های اقلیت در میان اکثریت و تلاش هایی آنها برای دست کم وانمود کردن به جزئی از اکثریت به عنوان یک پدیده اجتماعی به تفصیل توسط اروینگ گوفمان (متوفی ۱۹۸۲) که چنین پدیده ای را از منظر جامعه شناسی مورد بررسی قرار داده، در چندین اثر مورد مطالعه قرار گرفته و توجه به برخی شاخص ها و معیارهایی که گوفمان ارایه کرده، تا حدی می تواند برای مطالعۀ چگونگی تعامل عالمان امامی با اهل سنت مورد استفاده قرار گیرد.». 118
    رحمتی، محمّدکاظم، «ملاحظات و تصحیحات (8)»، مجلّۀ میراث شهاب، سال بیست و پنجم، شمارۀ 95، بهار 1398، ص 53.

    ***
    8_ «تقریبا بخش اعظمی از اطلاعات موجود دربارۀ شیعیان بحرین قدیم به دلیل متاخر بودن سنت تراجم نگاری در این منطقه که با فراموش شدن بسیاری از اسناد و اطلاعات انجامیده از یک سو و اشارات بسیار اندک منابع تاریخ نگاری ایران از عصر صفویه به بعد به شیعیان بحرین قدیم، باعث می شود که تنها راه برای بحث و تحقیق دربارۀ تشیع در این منطقۀ کهن که از همان قرون نخست اسلامی بذر تشیع در آنجا باليده است، با مراجعه به نسخه های خطی کتابت شده توسط عالمان بحرین قدیم و بحث دربارۀ کاتبان آنها که عموما از عالمان آن سامان می باشند، امکان پذیر باشد.».119
    همان، ص 70.

    ***
    9_ «در سنت اسلامی در جامعه شیعی، تقیه که مبنای فقهی مشخصی و دقیقی نیز داشته، شیوۀ عملکردی مهمی بوده، هر چند متاسفانه در حالی که توجه به آن می تواند می تواند در خصوص روشن کردن ابعاد رفتاری عالمان امامی در هنگام حضور در جوامع اهل سنت مورد توجه قرار گیرد، به جز دو پژوهش استورات که به ظرافت های این موضوع توجه کرده، چندان مورد توجه نبوده، در حالی که سنت مذکور در جامعه شیعه از اعصار کهن تر متداول بوده و دست کم در جوامع شیعی که قدرت سیاسی حمایت کننده از شیعه وجود نداشته، سنت عملی مورد عمل در میان شیعیان بوده است.». 120
    همان، ص 54.

    ***
    10_ «اشمیتکه در تکمیل مقالۀ خود به بررسی میراث زیدیان یمنی پرداخته و آثار کلامی آنها را از حیث توجه به عهدین و بهره گرفتن از آنها برای یافتن شواهدی دال بر نبوت پیامبر اسلام را مورد بررسی قرار داده و با تکیه بر کتاب التحصيل فی التوحيد و العدل تأليف حسن بن محمد رصاص (متوفی 584) عالم نامور زیدی و شاگرد قاضی جعفر بن احمد بن عبدالسلام مسوری (متوفی ۵۷۳) و سنتی که پس از وی در میان متکلمان زیدی در توجه به مطالب عهدینی شده را پی گرفته است.». 121
    رحمتی، محمّدکاظم، «ملاحظات و تصحیحات (12)»، مجلّۀ میراث شهاب، سال بیست و ششم، شمارۀ 99، بهار 1399، ص 31.

    ***
    11_ «توجه به مناسبات و تحولات میان مناسبات اسلام و ادیان ابراهیمی دیگر، خاصه مسیحیت و یهودیت در ادوار مختلف تاریخی، سوای آنکه می تواند به فهم بهتر چگونگی تعامل و یا شناخت طرفین منازعه از یکدیگر کمک کند، حتی می باید مشارکت فعال طرفین در منازعات را مورد توجه قرار داد که گاه به پدید آمدن متن یا روایتی جدید از طرف مقابل انجامیده است. آنچه که بر این مشکل می افزاید، لزوم شناخت ادیان دیگر و منابع آنها است.». 122
    همان، ص 29.

    ***
    12_ «نجاشی در نقد خود نخست متذکر شده که ابان از اهالی کوفه است نه بصره، که در گزارش ابن فضال توسط کشّی نقل شده است و در ادامه نیز آورده که ابان گاهی در کوفه و گاه در بصره اقامت داشته است، در حالی که این دو مطلب در مطلب نقل شده توسط کشّی به شکلی متفاوت نقل شده و کشّی آورده که ابان بن عثمان در کوفه اقامت داشته است.». 123
    همان، ص 21.

    ***
    13_ «در مطالعات انجام شده دربارۀ فرق اسلامی که عمدتا بر معتزله تمرکز داشته و گاه به برخی جریان های دیگر نیز پرداخته شده، اما در این میان مطالعات انجام شده دربارۀ فرق اسلامی ساکن در سرزمین های اسلامی و حتى تعامل آنها با فرهنگ اسلامی و تأثیرات فرهنگی آنها در بستر تمدن اسلامی، البته بیشتر به دلیل اطلاعات اندک در خصوص آنها کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است. آنچه که بر این مشکل می افزاید، لزوم شناخت ادیان دیگر و منابع آنها است.». 124
    همان، ص 27.

    ***
    14_ «اهمیت بررسی کامل نسخه های خطی یک کتاب، مسئله شناخته شده ای است که گاه ممکن است نسخه ای متاخر به دلیل آنکه از روی نسخه ای کهن نوشته شده باشد، لازم است حتی نسخه های متاخر از یک اثر در هنگام تصحیح و نسخه گزینی مورد بررسی قرار گیرد.». 125
    رحمتی، محمّدکاظم، «ملاحظات و تصحیحات (5)»، مجلّۀ میراث شهاب، سال بیست و چهارم، شمارۀ 92، تابستان 1397، ص 107.

    ***
    15_ «مهم‌ترین اثر تفسیری نوشته‌شده توسط ابوعلی فضل بن حسن طبرسی (متوفای 548)؛ یعنی مجمع البیان که نیم قرن پس از حاکم جشمی در خراسان می‌زیسته و کتاب خود را به یکی از سادات آل زباره ـ از سادات نامور زیدی ساکن در بیهق ـ تقدیم کرده است. با این حال در تفسیر او جز دو مورد که از شخصی به نام الحاکم ابوسعد (در متن منتشرشده به جای ابوسعد، ابوسعید) نام برده و در جایی خرده‌گیری‌های شخصی که از وی به یکی از مشایخ یاد کرده، اما محتوی مطالب نقل‌شده در پاسخ او به دو مطلب قبلی تطابق دارد سخن گفته است.». 126
    رحمتی، محمّدکاظم، «تک‌نگاری فاج دربارۀ مجمع البیان و نکاتی دربارۀ آن»، مجلّۀ آینۀ پژوهش، سال بیست و پنجم، شمارۀ 146، خرداد و تیر 1393، صص 44 _ 45.

    ***
    باری، نظایر عبارات مبهم و مغلق و ناویراستۀ پیشگفته، در مکتوبات و مطبوعات گوناگون جناب آقای دکتر رحمتی کم نیست و اسباب تأسّف است که چنین سبک انشاء و نگارشی موجب محرومیّت خوانندگان از برخی از فوائد و عوائد مقالات ایشان می‌شود. شکّی نیست که اگر نویسندۀ محترم نامبرده یا متولّیان مجلّاتی که نوشته‌های مزبور در آنها چاپ شده است برای مطالب خود و وقت خوانندگان ارزش و احترام درخوری قائل بودند، آنگاه دست‌کم یکبار این نگاشته‌ها را پیش از چاپ با دقّت از نظر می‌گذراندند و بازبینی می‌نمودند و در نتیجه، اکنون شاهد نشر چنان عبارات آشفته و گاه مهملی در میان آنها نبودیم.
    بی‌تردید، تدقیق در تقریر مطالب و تحقیقات، و پرهیز از شتابزدگی در نگارش و ترجمه و نشر مقالات، می‌تواند زمینۀ ارائۀ نوشتارهایی سنجیده و منسجم را با نثری پیراسته و ویراسته فراهم آورد. مکتوبات آشفته‌ای که حاصل «کِلک و کاغذ برداشتنِ» نویسنده و «فَرفَر فرونوشتنِ»127
    برگرفته از این مِصراع اَنوری است که گفته: «برداشت کِلک و کاغذ و فَرفَر فُرونوشت». دیوان انوری، باهتمام: محمّدتقی مدرّس رضوی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1377، ج 1، ص 160. تعبیر «فَرفَر فرونوشتنِ» کنایه است از «به شتاب نوشتن». نگرید به: لغت‌نامۀ دهخدا ذیل مدخل «فَرفَر».
    سهل‌انگارانۀ او باشد راه به‌جایی نمی‌برد و هرگز در پیشبرد دانش و پژوهش اثرگذار نتواند بود. اگر می‌خواهیم گامی در این مسیر برداریم ناگزیر باید به قواعد و لوازم آن نیز پایبند بمانیم. اجرای کارهای علمی، اعمّ از تألیف و ترجمه، هر یک، قوانین و آداب خاصّ خود را دارد که هر پژوهشگری ملزم به رعایت آنهاست و نادیده انگاشتن آنها موجب پدید آمدن آثاری نامعتبر و نامعتمد می‌شود که سود چندانی برای جامعۀ علمی دربر نخواهد داشت. تحقیق و تألیف و تعلیم، مَجالِ مجامله و مسامحه و مداهنه نیست؛ کاریست که باید با دقّت و جدّیّت صورت پذیرد. نقدهای سازنده و خرده‌گیری‌های دلسوزانه، مصداق امر به معروف و نهی از منکر در حوزۀ دانش و پژوهش است و نمودار میزان دقّت و جدّیّت محقّقان در کار خود. از این حیث، نگارش مقالات انتقادی، خدمتی به محقّقان و فرهنگ جامعه قلمداد می‌شود. برای پیشرفت بیشتر در طریق علم، راهی جز تصحیح تحقیقات یکدیگر و تأکید بر سخت‌کوشی و باریک‌بینی و پایبندی به اصول تحقیق نیست.


    • Pawn Sacrifice.
    • Self-Plagiarism.
    • آزاد، هادی، «برگ سبزی از دفتر اعتزال خوارزم: المعتمد فی اصول الدین»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شماره‌های 56 _ 57، خرداد و تیر 1381، صص 24 _ 29.
    • رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 126، فروردین 1387، صص 20 _ 28.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، فرقه‌های اسلامی ایران در سده‌های میانه، بصیرت، تهران، 1387، صص 13_ 28.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «نگاهی به مکتب متأخر معتزله»، مجلّۀ هفت آسمان، سال سوم، شماره 9 _ 10، بهار و تابستان 1380، صص 83 _ 93.
    • المَلاحِمی الخوارزمی، رکن‌الدّین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، عني بتحقیق ما بقي منه: مارتن مکدرمت، ویلفرد مادیلونغ، الهدی، لندن، 1991 م.
    • آزاد، هادی، «برگ سبزی از دفتر اعتزال خوارزم: المعتمد فی اصول الدین»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 56 _ 57، خرداد و تیر 1381، ص 27.
    • رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 126، فروردین 1387، ص 24.
    • اسلامی، سیّد حسن، «چو دزدی با چراغ آید: سرقت علمی در سطح دانشگاهی»، مجلّۀ آینه پژوهش، شمارۀ 127، فروردین و اردیبهشت 1390، ص 16.
    • متون و پژوهش‌های تاریخی (مقالاتی دربارۀ تاریخ اسلام و تشیّع)، تألیف: دکتر محمّدکاظم رحمتی، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، 1390.
    • رحمتی، محمّدکاظم، احوال و آثار بهاء‌الدین عاملی معروف به شیخ بهایی، مؤسسۀ کتاب‌شناسی شیعه، قم، 1396.
    • رحمتی، محمّدکاظم، مقالاتی در تاریخ زیدیه و امامیه، بصیرت، تهران، 1388.
    • رحمتی، محمّدکاظم، فرقه‌های اسلامی ایران در سده‌های میانه، بصیرت، تهران، 1387.
    • Hubbuch, Susan M., Writing Research Papers Across the Curriculum (fifth edition), Boston: Thomson Wadsworth, 2005, pp. 170 - 171.
    • Dougherty, M. V., Correcting the Scholarly Record for Research Integrity: In the Aftermath of Plagiarism, Cham, Springer, 2018, p. 69: “Credit to sources is inadequate when a practitioner of a discipline is unable to distinguish, on the basis of indicators offered in the text, the part of the item that is original from the part that is not. … If the reader has no way of determining that the author of record is not the originator of some of the material in the article because of the absence of the conventional signals or markers, then the condition of inadequate credit has been met … the matter of determining adequate credit need not be reduced simply to inquiring whether the original source material is somewhere indicated in the text. Adequate credit must manifest to the reader the parts that originate elsewhere. The presence or absence of the conventional indicators of dependence is crucial for determining whether academic plagiarism has occurred”.
    • Weber-Wulff, Debora, False feathers: A Perspective on Academic Plagiarism, Heidelberg, Springer, 2014, p. 10: “Benjamin Lahusen identified a common type of plagiarism that he called a pawn sacrifice. This means that the source citation is either given in a footnote or only listed in the bibliography. It is not made clear, however, exactly how much has been taken – and often the passage is taken word for word. A variation of this is a proper attribution of a sentence, but then the text copy continues on, copying the source for additional sentences or even paragraphs without making clear that this is the author of the source speaking and not the purported author”.
    • رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او)، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، مشهد، 1395، ص 397، پانوشت مقاله.
    • ارجاع کلّی آقای رحمتی از این قرار است: «مطالب این بخش مبتنی بر مقالۀ استاد گرانقدر جاکو هامن آنتیلا استاد دانشگاه هلسینکی است». رحمتی، محمّدکاظم، «ملاحظاتی در باب تصحیح کتاب الفهرست ابن ندیم»، مجلّۀ میراث شهاب، سال بیست و سوم، شمارۀ 90، زمستان 1396، ص 4.
    • در قسمت پیشین، همین مشکل عدم تمایز نوشته‌های خود آقای رحمتی از مطالب مصحّحان المعتمد (مادلونگ و مک‌درموت) را از حیث نامعلوم بودن مطالب اقتباسی و نیز از جهت انتحالی که به‌سبب نامشخّص بودن دامنۀ مطالبِ برگرفته‌شده به‌وقوع پیوسته است بررسی کردیم. امّا در اینجا، همان عدم تمایز را، از جهت نامعلوم بودن عبارات خود جناب رحمتی و نقش او در پدیدآمدن متن مقاله و مالکیّت و مسئولیّت وی نسبت به مطالب مطرح در آن بررسی می‌کنیم.
    • Stewart, Devin J., “Ḥusayn b. ʿAbd al-Ṣamad al-ʿĀmilī’s Treatise for Sultan Suleiman and the Shīʿī Shāfiʿī Legal Tradition”, Islamic Law and Society, 1997, Vol. 4, No. 2 (1997), pp. 156-199.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او(، ص 105؛ استوارت، دون، شهید ثانی، زندگی، آثار و زمانه، ترجمۀ: محمّدکاظم رحمتی، نگارستان اندیشه، تهران، 1399، ص 98.
    • نگرید در: رحمتی، محمّدکاظم، احوال و آثار بهاء‌الدین عاملی معروف به شیخ بهایی، صص 347 _ 388.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «حسین بن عبدالصمد حارثی و کتاب نُور الحقیقة و نَور الحدیقة»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 81 (تیر 1383)، صص 24 _ 28.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، احوال و آثار بهاء‌الدین عاملی معروف به شیخ بهایی، صص 347 _ 353 که یکسره مطالبی است افزوده شده به مقالۀ اِستوارت از سوی آقای رحمتی.
    • برای نمونه، قسمت‌های عمده و قابل‌توجّهی از صفحات 181 تا 183 مقالۀ اِستوارت ترجمه نشده است.
    • Stewart, Devin J., “Three polemic exchanges at the Safavid court”, in: Mohammad Ali Amir-Moezzi, Meir M. Bar-Asher, Simon Hopkins, éds., Le shī‘isme imāmite quarante ans après. Hommage à Etan Kohlberg, Turnhout, Brepols, 2009, p. 397-415
    • نگرید به: استوارت، دون، «عالمان عاملی و نقش آنها در مجادلات سیاسی _ مذهبی صفویه با عثمانی»، ترجمۀ: محمّدکاظم رحمتی، چاپ شده در:
      (1) مجلّۀ میراث شهاب، سال نوزدهم، شمارۀ 72 _ 73، تابستان و پاییز 1392، صص 87 _ 108.
      (2) رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او(، صص 337 _ 356.
      (3) رحمتی، محمّدکاظم، احوال و آثار بهاء‌الدین عاملی معروف به شیخ بهایی، صص 329 _ 345.
      (4) استوارت، دون، شهید ثانی، زندگی، آثار و زمانه، ترجمۀ: محمّدکاظم رحمتی، صص 270 _ 283.
    • Stewart, Devin J., “Taqiyyah as Performance: The Travels of Bahāʾ al‐Dīn al‐ʿĀmilī in the Ottoman Empire (991-93 / 1583-85)”, In: Law and Society in Islam, eds. D.J. Stewart et al, Princeton, NJ: Markus Wiener Publishers, 1996, pp.1-70.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او(، صص 295 _ 335.
    • همان، ص 295.
    • در این خصوص قسمت‌های ارجاع داده شده از دو مقالۀ زیر را با یکدیگر مقایسه کنید:
      رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او)، صص 295 _ 299.
      Stewart, Devin J., “Taqiyyah as Performance: The Travels of Bahāʾ al‐Dīn al‐ʿĀmilī in the Ottoman Empire (991-93 / 1583-85)”, pp.1- 4.
    • رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او)، ص 295، پاورقی.
    • «در مورد این ترجمه چند موردی را باید توضیح نمایم: نخست آن‌که در اصل نوشته، بخش‌های مختلف آن با فواصل از یکدیگر جدا و مجزا بوده، و برداشتن آن فواصل در برگردان فارسی و درآوردنِ سراسر مقاله به گونۀ یک واحد متصل، تمییز عناصر استدلال را برای بسیاری از خوانندگان احتمالاً دشوار ساخته است. دیگر آن‌که برخی نارسایی‌ها در ترجمۀ متن، احياناً منظور نویسنده را به گونه‌ای نادرست جلوه داده است». مدرّسی طباطبایی، حسین، «یک ترجمه و چند ملاحظه»، مجلّۀ هفت آسمان، سال سوم و چهارم، شمارۀ دوازدهم و سیزدهم، زمستان 1380 و بهار 1381، ص 263.
    • دربارۀ این نقد نگرید به: هاشمی میناباد، حسن، «نقد رحمت الهی بر ترجمۀ محمدعلی جمالزاده از ویلهلم تل شیللر»، فصلنامه رود، شماره ۷ (در دست انتشار).
    • الهی، رحمت، اشاره‌ای بر ترجمۀ اخیر فارسی از نمایشنامۀ ویلهلم تل، تهران،1335، صص 6 _ 7.
    • یعنی: مقالات «برگ سبزی از دفتر اعتزال خوارزم: المعتمد فی اصول الدین»، «المعتمد فی اصول الدین»، «نکاتی دربارۀ معتزلۀ متأخّر: رکن‌الدین محمود ملاحمی و اهمیّت وی در تکوین اعتزال» و «نگاهی به مکتب متأخر معتزله».
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «پژوهشی درباره کرّامیان»، مجلّۀ هفت آسمان، سال اوّل، شماره 2، بهار و تابستان 1378، صص 118 _ 143.
    • سیرجانی، رحمت، «نکاتی در مورد نسخه‌های کرامی مدفون در حرم رضوی»، مجلّۀ آینه پژوهش، شمارۀ 64، مهر و آبان 1379، صص 82 _ 83.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «پژوهشی درباره کرامیه»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 43 ، اردیبهشت 1380، صص 58 _ 77.
    • رحمتی، محمّدکاظم، «غیبت صغری و نخستین بحران‌های امامیه»، فصلنامه تاریخ اسلام، سال هفتم، شمارۀ 25، بهار 1385، صص 35 _ 82.
    • میرزایی، علی، «جستاری در منابع عصر غیبت (2)»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 87 _ 88 ، دی و بهمن 1383، صص 46 _ 67.
    • مقایسه کنید سراسر مقالۀ «غیبت صغری و نخستین بحران‌های امامیه» را با صفحات 53 _ 60 مقالۀ «جستاری در منابع عصر غیبت (2)».
    • رحمتی، محمّدکاظم، زیدیه در ایران، پژوهشکدۀ تاریخ اسلام، تهران، 1392، صص 245 _ 267.
    • رحمتی، محمّدکاظم، مطالعاتی در تاریخ تشیّع، انتشارات شب افروز، تهران، 1394، صص 44 _ 83.
    • رحمتی، محمّدکاظم، تشیّع: تاریخ و فرهنگ، مورّخ، قم، 1395، صص 316 _ 358.
    • نگرید در: بَشَری، جواد، متون ایرانی (دفتر چهارم)، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، 1397، صص 991 _ 1036.
    • رحمتی، محمّدکاظم، «ابوطالب هارونی و کتاب الدعامة فی تثبیت الامامه»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 62 ، آذر 1381، صص 85 _ 87.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، مقالاتی در تاریخ زیدیه و امامیه، بصیرت، تهران، 1388، صص 11 _ 19.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، جستارهایی در تاریخ اسلام و ایران، بصیرت، تهران، 1390، صص 185 _ 218.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «روابط زیدیه و امامیه با تکیه بر کتاب المحیط باصول الامامة»، چاپ شده در: رئیس‌زاده، محمد و دیگران، جشن‌نامه دکتر محسن جهانگیری، هرمس، تهران، 1386، صص 235 _ 276.
    • رحمتی، محمّدکاظم، چند جستار در تاریخ فرهنگی زیدیان طبرستان، انتشارات شب افروز، تهران، 1394، صص 8 _ 37.
    • استوارت، دون، شهید ثانی، زندگی، آثار و زمانه، ترجمۀ: محمّدکاظم رحمتی، نگارستان اندیشه، تهران، 1399.
    • رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او)، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، مشهد، 1395.
    • نگرید به: استوارت، دون، شهید ثانی، زندگی، آثار و زمانه، ترجمۀ: محمّدکاظم رحمتی، ص 23.
    • مشخّصات چاپ‌های مختلف این مقاله از این قرار است:
      (1) استوارت، دون، «حسین بن عبدالصمد حارثی عاملی و رسالۀ الرحله او»، ترجمه و تلخیص: محمّدکاظم رحمتی، مجلّۀ آینه پژوهش، شمارۀ 123، مرداد و شهریور 1389، صص 42 _ 57.
      (2) رحمتی، محمّدکاظم، شهید ثانی (پژوهشی در زندگی، کارنامۀ علمی و روزگار او(، صص 37 _ 82.
      (3) رحمتی، محمّدکاظم، احوال و آثار بهاء‌الدین عاملی معروف به شیخ بهایی، صص 389 _ 423.
      (4) استوارت، دون، شهید ثانی، زندگی، آثار و زمانه، ترجمۀ: محمّدکاظم رحمتی، صص 45 _ 76.
    • Self-Plagiarism.
    • text recycling.
    • Horbach, S.P.J.M., and W. Halffman, “The extent and causes of academic text recycling or ‘self-plagiarism’ “, Research Policy, 48 (2), 2019, p. 492: “Text recycling is one of the novel forms of misconduct specifically aimed at gaming the current reward system of science”.
    • برای نمونه می‌توان به تعریف‌های زیر اشاره کرد:
      1) “Academic text recycling is the reuse of one’s own writing in academic publications, ranging from a sentence to several pages or even entire articles, without referenc”. ibid;
      2) “self-plagiarism, occurs when we decide to reuse in whole or in part our own previously disseminated ideas, text, data, etc without any indication of their prior dissemination”. Roig, Miguel, “Plagiarism and self-plagiarism: What every author should know”, Biochemia Medica, 20 (3), 2010, p 297.
    • Zhang, Yuehong (Helen), Against Plagiarism: A Guide for Editors and Authors (Qualitative and Quantitative Analysis of Scientific and Scholarly Communication), Springer, 2016, p.119: “Plagiarism generally involves the use of materials from others, but can apply to researchers’ duplication of their own previously published reports without acknowledgment (this is sometimes called self-plagiarism or duplicate publication)”.
    • ibid, p. 29: “the essence of self-plagiarism is the author’s attempts to deceive the reader”.
    • ibid, p. 120: “Authors should ensure that any article they submit for publication is original and does not contain plagiarized content from either their own or others’ work”.
    • ibid, p. 117: “in our view, once a paper is published the authors should not recycle any of its content in new papers. Self-plagiarism wastes not only the publication resources of journals but also the time of readers. Instead, authors should simply cite previous studies, giving no more than an overview in their current paper”.
    • نیز نگرید در: رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 126، فروردین 1387، ص 22.
    • المَلاحِمی الخوارزمی، رکن‌الدّین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، عني بتحقیق ما بقي منه: مارتن مکدرمت، ویلفرد مادیلونغ، الهدی، لندن، 1991 م.، ص v.
    • همان، ص 5.
    • نیز نگرید در: رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، ص 22.
    • المَلاحِمی الخوارزمی، رکن‌الدّین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، ص viii.
    • نیز نگرید در: رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، ص 26.
    • المَلاحِمی الخوارزمی، رکن‌الدّین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، ص viii.
    • نیز نگرید در: رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، ص 23.
    • المَلاحِمی الخوارزمی، رکن‌الدّین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، ص x.
    • نگرید به: انصاری، حسن، مقدّمه بر: المَلاحِمی الخوارزمی، رکن الدین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، تحقیق و تقدیم: ویلفرد مادلونغ، میراث مکتوب، تهران، 1390 ش.، ص سیزده.
    • نیز نگرید در: رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، ص 22.
    • المَلاحِمی الخوارزمی، رکن‌الدّین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، ص v.
    • نیز نگرید در: رحمتی، محمّدکاظم، «المعتمد فی اصول الدین»، ص 27.
    • المَلاحِمی الخوارزمی، رکن‌الدّین محمود بن محمّد، کتاب المعتمد فی أصول الدین، ص x.
    • رحمتی، محمّدکاظم، ابن ندیم و کتاب الفهرست، نشر مورّخ، قم، 1395، 111 ص.
    • همان، ص 9.
    • Stewart, Devin j., “Editing the Fihrist of Ibn al-Nadīm”, Journal of Abbasid Studies 1, (2014), 159 - 205.
    • رحمتی، محمّدکاظم، ابن ندیم و کتاب الفهرست، ص 23.
    • مطالب مندرِج در این صفحات را مقایسه کنید با مطالب منتشر شده در مقالۀ زیر از اِستوارت:
      Stewart, Devin j., “Editing the Fihrist of Ibn al-Nadīm”, pp. 191 - 201.
    • Hubbuch, Susan M., Writing Research Papers Across the Curriculum (fifth edition), Boston: Thomson Wadsworth, 2005, pp. 170 - 171.
    • محتوای مطالب این قسمت را مقایسه کنید با:
      Stewart, Devin j., “Ibn Al-Nadīm’s Ismāʿīlī Contacts” Journal of the Royal Asiatic Society, 19, no. 1 (2009), Pp. 24 - 27.
    • رحمتی، محمّدکاظم، ابن ندیم و کتاب الفهرست، ص 34، پاورقی 1.
    • مقایسه کنید مطالب ارائه شده در ابن ندیم و کتاب الفهرست، صص 37 _ 48 را با مطالب مندرِج در مقالۀ زیر از استوارت:
      Stewart, Devin j., “Emending the Chapter on Law in Ibn al-Nadim’s Fihrist”, in: J. Nawas (ed.), ʻAbbasid Studies II: Occasional Papers of the School of ʻAbbasid Studies (Leuven 2010), PP. 223 - 242.
    • این قسمت را بسنجید با: رحمتی، محمّدکاظم، «تک‌نگاری فاج دربارۀ مجمع البیان و نکاتی دربارۀ آن»، مجلّۀ آینۀ پژوهش، سال بیست و پنجم، شمارۀ 146، خرداد و تیر 1393، صص 47 _ 48.
    • بخش یادشده را مقایسه کنید با: رحمتی، محمّدکاظم، «جاحظ و کتاب التاج منسوب به او»، چاپ شده در: مجلّۀ آینۀ میراث، دورۀ جدید، سال پنجم، شمارۀ اوّل و دوم، بهار و تابستان 1386 (پیاپی 36 _ 37)، صص 399 _ 412.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، ابن ندیم و کتاب الفهرست، ص 70.
    • عبارات استوارت در بیان این نکته را مقایسه کنید با گفته‌های جناب رحمتی. عبارات استوارت از این قرار است:
      “The phrase kāna yatashayyaʻu, which Polosin renders "he was a Shiʻite" and Dodge as "(he died) ... a Shīʻī", does not appear in the Chester Beatty MS, but was probably added by al-Wazīr al-Maghribī, along with the kunyah Abū al-Hasan … Al-Wazīr al-Maghribī probably confused this author with another, more famous ʻAlī [b. ʻAbd Allāh] b. Waṣīf, a Shiite, Muʻtazilī theologian, and poet better known as al-Nāshī al- Ṣaghīr, who died in 365/975 or, according to some sources, 366/976. … The works attributed to Khushkanānjah in the editions of Tajaddud and Flügel but not in the Chester Beatty MS or Dodge’s translation may be works of al-Nāshī al-Ṣaghīr”. Stewart, Devin j., “Ibn Al-Nadīm’s Ismāʿīlī Contacts” Journal of the Royal Asiatic Society, 19, no. 1 (2009), P. 27.
      جملات مندرِج در کتاب آقای رحمتی نیز چنین است:
      «کنیۀ ابوالحسن و عبارت و کان یتشیع و چند کتاب افزوده شده در ذیل نام خشکنانچه نیز که توسط وزیر مغربی به متن افزوده شده، به احتمال بسیار حاصل سبق ذهنی است و مطالب مذکور اشاره به علی بن عبدالله بن وصیف مشهور به ناشی صغیر (متوفی 356 یا 366) است.». رحمتی، محمّدکاظم، ابن ندیم و کتاب الفهرست، صص 32 _ 33.
      چنانکه از همسنجی عبارات یادشده قابل فهم است، جناب رحمتی چکیدۀ سخنان اِستوارت را بازگو نموده است بی‌آنکه به وی و عباراتش ارجاع دهد!
    • در این مورد نیز شوربختانه مقایسۀ عین عبارات اِستوارت با نوشتۀ آقای دکتر رحمتی نمودار «اقتباس مطالب» یا به‌تعبیر دقیق‌تر، «انتحالی» است که صورت پذیرفته. عبارات اِستوارت از این قرار است:
      “I. ʻAbdān (d. 286/899). 2. al-Nasafī (d. 332/943). 3. Abū Ḥātim al-Rāzī (d. 322/934). 4. The Banū Ḥammād [Abū Muslim and Abū Bakr] (fl. 320 AH). 5. Ibn Ḥamdān (d. ?). 6. Abū ʻAbd Allāh Ibn Nafis (d. ?). 7. al-Dabīlī (d. ?). 8. al-Ḥasanābādhi (d. ?). Ibn al-Nadīm usually follows chronological order in presenting individual entries within sub-sections of his work, though there are significant departures from this method. This would seem to be the case here as well: ʻAbdān was the first major author of the Ismāʻīlī tradition, in Ibn al-Nadīm’s assessment, and the entries follow in rough chronological order.”. Stewart, Devin j., “Ibn Al-Nadīm’s Ismāʿīlī Contacts.” Journal of the Royal Asiatic Society, 19, no. 1 (2009), P. 24.
      جملات مندرِج در کتاب آقای رحمتی نیز چنین است:
      «همچنین توجّه به نظم ساختاری کتاب الفهرست نشان می‌دهد که ابن ندیم در ذکر مطالب ترتیب تاریخی را مد نظر داشته است و در جایی که از داعیان اسماعیلی سخن می‌گوید آنها را بر اساس ترتیب زمانی ذکر کرده است (عبدان (متوفی ۲۸۶)؛ نسفی (متوفی ۳۳۲)؛ ابوحاتم رازی (متوفی ۳۲۲): بنو حماد (ابومسلم و ابوبکر)؛ ابن حمدان؛ ابوعبدالله ابن نفیس؛ دبیلی (اهل دبیل) که ایمن فؤاد سید نام شهرت او را به خطا دیلی خوانده است و حسنآبادی». رحمتی، محمّدکاظم، ابن ندیم و کتاب الفهرست، صص 29 _ 30.
    • مقایسه کنید ارجاع اِستوارت در پاورقی شمارۀ 15 مقالۀ زیر را با نخستین ارجاع آقای رحمتی در پاورقی شمارۀ 1 صفحۀ 30 از کتاب ابن ندیم و کتاب الفهرست:
      Stewart, Devin j., “Ibn Al-Nadīm’s Ismāʿīlī Contacts.” Journal of the Royal Asiatic Society, 19, no. 1 (2009), P. 24.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «ابن ندیم و کتاب الفهرست»، چاپ شده در: مهریزی، مهدی، درایتی، محمدحسین، جشن‌نامۀ استاد سید علی خراسانی، نشر سهل، قم، 1395، صص 1004 _ 1005.
    • Darr, Terry, Combating Plagiarism: A Hands-On Guide for Librarians, Teachers, and Students, Santa Barbara, California, Libraries Unlimited, 2019, p. 281-282: “all of these are considered plagiarism: … Copying so many words or ideas from a source that it makes up a majority of your work, whether you give credit or not. Your analysis should make up the majority of the paper. When you copy too much from other sources, this is plagiarism because you have used that source’s structure”.
    • الرازی، فخرالدّین، الریاض المونقة فی آراء أهل العلم، تحقیق: أسعد جمعة، مرکز النشر الجامعی، تونس، 2004 م.، ص 297.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «ابن‌ریوندی و کتاب الزمرّد (بازنگری یک نظریه)»، مجلّۀ هفت آسمان، سال اوّل، شماره 3 _ 4، پاییز و زمستان 1378، صص 197 _ 220.
    • Stroumsa, Sarah, “The Blinding Emerald: Ibn al-Rāwandī's Kitāb al-Zumurrud”, Journal of the American Oriental Society, Vol. 114, No. 2 (Apr. - Jun., 1994), pp. 163-185.
    • رحمتی، محمّدکاظم، ابن‌ریوندی و کتاب الزمرّد (بازنگری یک نظریه)، ص 203، پاورقی 4.
    • Stroumsa, Sarah, “The Blinding Emerald: Ibn al-Rāwandī's Kitāb al-Zumurrud”, p. 163.
    • ibid, p. 169.
    • ibid, p. 171.
    • ibid.
    • ibid, p. 172.
    • ibid.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «تکمله‌ای بر ملاحظاتی چند دربارۀ میراث برجامانده کرامیه»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 60 _ 61 (مهر و آبان 1381)، صص 98 _ 115.
    • نگرید به: انصاری، حسن، «ملاحظاتی چند دربارۀ میراث برجای مانده کرامیّه»، مجلّۀ کتاب ماه دین، شمارۀ 56 _ 57، خرداد و تیر 1381، صص 69 _ 80.
    • الجنابی، أحمد نصیّف، «الإیضاح فی القراءات للأندرابی»، مجلّة معهد المخطوطات العربیّة، المجلّد التاسع والعشرون، الجزء الأوّل، الکویت، 1405 ق، صص 219 _ 252.
    • رحمتی، محمّدکاظم، «تکمله‌ای بر ملاحظاتی چند دربارۀ میراث برجامانده کرامیه»، ص 113.
    • نگرید به: رحمتی، محمّدکاظم، «اندرابی و کتاب الایضاح فی القراءات: متنی کهن از کرامیان خراسان»، مجلّۀ آینه میراث، شمارۀ 27، زمستان 1383، صص 18 _ 68. همین مقاله چند سال بعد مجدّداً در کتاب زیر نیز بازچاپ شده است: رحمتی، محمّدکاظم، فرقه‌های اسلامی ایران در سده‌های میانه، بصیرت، تهران، 1387، صص 137 _ 183.
    • رحمتی، محمّدکاظم، «اندرابی و کتاب الایضاح فی القراءات: متنی کهن از کرامیان خراسان»، مجلّۀ آینه میراث، شمارۀ 27، زمستان 1383، ص 54، پی‌نوشت 27.
    • رحمتی، محمّدکاظم، «تک‌نگاری فاج دربارۀ مجمع البیان و نکاتی دربارۀ آن»، مجلّۀ آینۀ پژوهش، سال بیست و پنجم، شمارۀ 146، خرداد و تیر 1393، ص 45.
    • انصاری، حسن و اشمیتکه، زابینه، «کتاب العمده ابن بطریق و تداول آن در میان زیدیه»، ترجمۀ: محمّدکاظم رحمتی، مجلّۀ میراث شهاب، سال نوزدهم، شمارۀ 74، زمستان 1392، ص 213.
    • همان، ص 197.
    • رحمتی، محمّدکاظم، «ملاحظات و تصحیحات (4)»، مجلّۀ میراث شهاب، سال بیست و چهارم، شمارۀ 91، بهار 1397، ص 40.
    • رحمتی، محمّدکاظم، «ملاحظات و تصحیحات (10)»، مجلّۀ میراث شهاب، سال بیست و پنجم، شمارۀ 97، پاییز 1398، ص 116.
    • همان، صص 86 _ 87.
    • رحمتی، محمّدکاظم، «ملاحظات و تصحیحات (8)»، مجلّۀ میراث شهاب، سال بیست و پنجم، شمارۀ 95، بهار 1398، ص 53.
    • همان، ص 70.
    • همان، ص 54.
    • رحمتی، محمّدکاظم، «ملاحظات و تصحیحات (12)»، مجلّۀ میراث شهاب، سال بیست و ششم، شمارۀ 99، بهار 1399، ص 31.
    • همان، ص 29.
    • همان، ص 21.
    • همان، ص 27.
    • رحمتی، محمّدکاظم، «ملاحظات و تصحیحات (5)»، مجلّۀ میراث شهاب، سال بیست و چهارم، شمارۀ 92، تابستان 1397، ص 107.
    • رحمتی، محمّدکاظم، «تک‌نگاری فاج دربارۀ مجمع البیان و نکاتی دربارۀ آن»، مجلّۀ آینۀ پژوهش، سال بیست و پنجم، شمارۀ 146، خرداد و تیر 1393، صص 44 _ 45.
    • برگرفته از این مِصراع اَنوری است که گفته: «برداشت کِلک و کاغذ و فَرفَر فُرونوشت». دیوان انوری، باهتمام: محمّدتقی مدرّس رضوی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1377، ج 1، ص 160. تعبیر «فَرفَر فرونوشتنِ» کنایه است از «به شتاب نوشتن». نگرید به: لغت‌نامۀ دهخدا ذیل مدخل «فَرفَر».
    پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۰۴
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت

    علي ناجي المياحي
    ۲۰ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۵۷
    متى نقرأ هذا البحث الماتع، باللغة العربية؟