چکیده:
کتاب امام قاسم بن ابراهیم و اصول اعتقادی زیدیّه یکی از آثار درخور توجّه ویلفِرد مادِلونگ، اسلامپژوه دانشور و نامور معاصر است. پس از گذشت بیش از نیمقرن از انتشار اصل این کتاب به زبان آلمانی، بهتازگی، برگردانی فارسی از آن به قلم خانم شیرین شادفر نشر یافته است. ترجمۀ نامبرده، چنانچه با دقّت و صحّت و بازبینی افزونتری صورت میپذیرفت، اثری سودمندتر و پسندیدهتر مینمود. برخی از مهمترین اشکالات عیان در این برگردان عبارتست از: نارسا و نامفهوم بودن شمار زیادی از جملات و عبارات، نثر مغلق و پریشان و غیر روان، ترجمههای نادرست یا غیر دقیق، لغزش در ضبط اسامی و اَعلام، و خطاهای ویرایشی و نگارشی و حروفنگاشتی.
کلیدواژهها: نقد ترجمه، کلام زیدی، شیرین شادفر، ویلفرد مادلونگ، کتاب امام قاسم بن ابراهیم و اصول اعتقادی زیدیّه Der Imam al-Qāsim ibn Ibrāhīm und die Glaubenslehre der Zaiditen)).
یکی از آثار مهمّ و شایان توجّه ویلفِرد مادِلونگ، اسلامپژوه نامور معاصر، کتابی است به نام امام قاسم بن ابراهیم و اصول اعتقادی زیدیّه که در سال 1965 میلادی در آلمان منتشر شده است.1 وی در این کتاب به شرح احوال و آثار و افکار قاسم بن ابراهیم رَسّی (د: 246 ه.ق.)، عالم و متکلّم برجستۀ زیدی پرداخته است و از نسبت اندیشههای او با اصول عقیدتی معتزله و مساهمتش در کلام زیدی بحث کرده است. پس از گذشت بیش از نیمقرن از انتشار اصل این کتاب به زبان آلمانی، بهتازگی، برگردانی فارسی از آن به قلم خانم شیرین شادفر نشر یافته است.2
بررسی و ارزیابی ترجمۀ یادشده، موضوع نوشتار حاضر است و نگارنده میکوشد برخی از مهمترین مشکلات و خطاهای عیان در این برگردان را با ارائۀ شواهدی بازنماید. کسانی که با فنّ ترجمه آشنا باشند، نیک میدانند که ترجمۀ کتابی علمی، آن هم از زبان غامض آلمانی، چهمایه دشوار و مشقّتبار و زمانبر است. از اینرو، برشماری اشکالات و اشتباهات ترجمۀ مورد بحث هرگز بهمعنای نادیدهانگاشتن زحمات مترجم محترم کتاب نیست و صاحب این قلم مراتب سپاس و قدردانی خود را از ترجمان ارجمند بابت تلاش برای ترجمۀ این کتاب ارزشمند ابراز میدارد. امیدوارم بازنمودن ایرادات ترجمۀ مزبور مساعدتی باشد به مترجم گرامی در مسیر ارائۀ ترجمههای بهتر و شایستهتر از پژوهشهای اسلامشناسیِ نشریافته به زبان آلمانی.
هر ترجمهای را میتوان از جوانب مختلف سنجید و بررسید. میزان رعایت دقّت و امانت در کار ترجمه، یکی از جهات و جوانبی است که باید در ارزیابی هر برگردانی مدّنظر قرار گیرد و با وسواس سنجیده شود. امّا پیش از آن باید سطح و مرتبۀ ترجمه را از حیث روشنی و روانی و قابلفهم بودن بررسی و معلوم نمود. برگردانی که عبارات آن نارسا و مغلق و دیریاب باشد، ترجمهای مقبول و مطبوع نیست و خوانندگان از مطالعۀ آن بهرۀ چندانی نمیبرند. هرچه ترجمه، دقیقتر و رساتر باشد، بهتر و مفیدتر بهحال مخاطبان است. ترجمههای پیچیدۀ دشواریاب که خواننده را برای درک مطلب به بازخوانی مکرّر و حلّ معمّاهای متنِ برگردان مجبور نماید، توان و زمان مخاطب را تلف میکند و او را خسته و دلزده میسازد. شوربختانه، ترجمهای که موضوع بررسی این نوشتار است، بهگمان راقم این سطور، از همین قبیل ترجمههایی است که سلیس و صریح نیست و بهسبب نارسایی و نامفهوم بودنِ پارهای از عبارات آن، مخاطب را از دریافت مقصود و منظور نویسنده محروم و مأیوس میکند. اشکال یادشده، اصلیترین و مهمترین ایراد وارد بر ترجمۀ مزبور است که در ادامه با ذکر نمونههایی فرانموده میشود. اشکالات دیگری نظیر: ترجمههای نادرست یا غیر دقیق، نثر پریشان و غیر روان، لغزش در ضبط اسامی و اَعلام، و خطاهای ویرایشی و نگارشی و حروفنگاشتی و نیز برخی سهوها و سهلانگاریهای گوناگون نیز در این برگردان قابل ملاحظه است که مواردی از آنها گزارش خواهد شد.
1) نارسا و نامفهوم بودن جملات و عبارات
وظیفۀ اصلی مترجم آن است که مفاد و مضمون کلام نویسنده را بهخوبی بفهمد و آنگاه آن را بهنحوی روشن و شیوا به زبان مقصد برگرداند. ترجمۀ خوب باید هم صحیح باشد و هم فصیح. برگردان مترجم نباید، بهاصطلاح، «بوی ترجمه» دهد و ترجمهبودنِ آن هویدا باشد. در واقع، بهعقیدۀ بسیاری از صاحبنظران، هنر ترجمان این است که بر اساس متن اصلی نویسنده، متنی بازآفریند و ارائه نماید که گویی تألیف است، به این معنا که اگر بر فرض، نویسندۀ اصلی، خود، فارسیزبان بود، متنش را تقریباً به همان صورت و سان مینگاشت. بنابراین، مترجمی که اثری را به فارسی ترجمه میکند باید در فرایند انتقال مضمون، از سیطرۀ ساختار و نحو و جملهبندی متن اصلی خارج شود و بتواند با توجّه به ساختارها و اقتضائات و اسلوبهای متعارف زبان فارسی، متنی روان و خوشخوان عرضه نماید.
برخلاف آنچه گفته شد، ترجمۀ کتاب امام قاسم بن ابراهیم و اصول اعتقادی زیدیّه برگردانی است بهشدّت «بویناک» که بوی ترجمه از بسیاری از عبارات آن به مشام میرسد و خواننده را میآزارد. مترجم محترم در مواضع پرشماری، در اثر غَفلت از سیاق و سبک و نحو زبان فارسی، پیرو نحو و ساختارهایِ زبانیِ متن آلمانی کتاب شده است و در نتیجه، برگردانی را فراهم آورده که اگرچه در مجموع، تاحدودی مفهوم است، برخی از قسمتهای آن، بهدشواری قابل فهم است و بعضی دیگر نیز کلّاً مهمل و بیمعناست. در حقیقت، ساختار و اسلوب شمار زیادی از جملات این ترجمه، فارسیِ فصیح نیست و خواننده از فهم دقیق مراد و مقصود نویسنده ناکام و ناتوان میماند. در ادامه، نمونههایی از این عبارات نامفهوم و مبهم و دیریاب بازنموده میشود.
● «این اندیشه بهصورت برنامهای سنجیده و آگاهانه بر زندگی قاسم در پرواز بود.». (ص 12)
بهراستی مخاطب فارسیزبان از عبارت بالا چه میتواند دریابد؟ معنای این کلام که «این اندیشه بر زندگی قاسم در پرواز بود» چیست؟ مگر «اندیشه»، «بهصورت برنامه» قابلیّت «پرواز» «بر زندگی» دارد؟ احتمالاً در اینجا، ترجمۀ لفظبهلفظ از عبارات نویسنده موجب خطای مترجم شده است و جملۀ نامفهوم پیشگفته را بهبار آورده.
● او نظّام را متهم میکند به «نقض روشن قواعد اولیۀ منطق که در نظام کلامی او اهمیت قابل ملاحظهای داشت... مثالی مدرسی، همانگونه که از ناپختگی و ناشیگری عجیب و خندهآوری در تفکر عقیدهٔ جزمی بسیار مورد توجهای پدید میآید... این عقیدۀ جزمی، جداشده از بافت متن، اصل و منشأ پست خود را دیگر فاش نمیسازد، بلکه به صورت تأملی عمیق و هوشمندانه پدیدار می شود. (ص 237)
عبارات یادشده را صدبار هم که بخوانید اصلاً متوجّه نمیشوید که نویسنده چه معنایی را میخواسته بیان کند! «ناپختگی و ناشیگری عجیب و خندهآوری» در ترجمۀ این جملات بهظهور رسیده است!
● «توضیحات اشعری دربارۀ مشیهای زیدیه که اولبار ک. فان آرندونک آنها را انتشار داده است، بهنظر میرسد تصور عدم یکپارچگی دیدگاه کلامی آنان را تأیید میکنند برای بررسی اشتروتمان، حتی کلام نوشتههایی نیز که زیدیه ناشی از امام خود زید که در پایهگذاری آن سهم عمدهای داشت، میدانند، غیر یکپارچه از کار درآمد.». (ص 13)
در اینجا نیز جملات از وضوح و انسجام لازم برخوردار نیست و خواننده مراد دقیق نویسنده را درنمییابد. از ترکیب «مشیهای زیدیه» چه باید فهمید؟ پیاپی آمدنِ سه فعلِ «سهم عمدهای داشت، میدانند، غیر یکپارچه از کار درآمد» نیز موجب مغلق شدن عبارت مترجم شده است.
● «اگر او واژگانی همچون اضلال خدا (به بیراهه کشاندن) را که طرفداران آموزۀ عدل بهناگزیر بهویژه از آن آزردهخاطر میشدند و از اینرو مرتب آنها را دیگرگون تعبیر میکردند، تفسیر نمیکند، پس چهبسا نه به دلیل بیاعتنایی و بیطرفی، بلکه به این دلیل که میخواهد با آنها به طوری که از لحاظ لفظ مفهوماند، رفتار کند.». (ص، 89)
جملۀ بالا صرفنظر از اینکه طولانی و ثقیل است، از لحاظ معنا و مفهوم هم اختلال دارد و بخش پایانی آن فاقد فعلی فرجامبخش است و ناتمام مانده.
● «مشکل آدمی با این پنداشت بهخطا برود که این اهمیت سیاسی حتی بر پسزمینۀ افکار مؤلف این نوشتۀ مجادلهآمیز نیز حکمفرما بود.». (ص 94)
این جمله را چندبار خواندم تا بلکه مراد نویسنده را دریابم؛ امّا اصلاً متوجّه نشدم. مترجم باید نخست خود، مضمون کلام نویسنده را بهدرستی بفهمد و سپس آن را بهسادگی و راحتی منتقل کند تا خواننده از مقصود نویسنده آگاه شود. اگر مخاطب چیزی از متنِ ترجمهشده نفهمد، تلاش مترجم چه سودی دارد؟!
● «مرثیهای که سپس قاسم برای مرادی از یک ورق کاغذ املا کرد، مطابق تلقی این عبارات است: شکوهای مرسوم و عادی از ناپایدار بودن تمام امور دنیوی، هیچ سخنی از آن مقام دینی والا که زیدیه برای برادر قائل شدند.». (ص 131)
در اینجا نیز جملاتی مبهم و مهمل نوشته شده است. «مطابق تلقی این عبارات است» یعنی چه؟ کدام فارسیزبان چنین تعبیری را بهکار میبرد؟ آیا بهتر نبود که مترجم گرامی بهجای این عبارت غریب و غیر طبیعی مثلاً بنویسد: «بدین مضمون است».
● «حتی ابوالعباس حسنی، تابع و پیرو وفادار مکتب هادی در مناطق شمالی زیدی، نیز به سیاه کردن یادبود این دو برادر مشهور است.». (ص 224)
بهراستی منظور از «سیاه کردن یادبود» چیست؟ آیا مراد از آن، معنایی مثل «بدگویی کردن» است که مترجم این مضمون را بدان صورت غریب و نامفهوم برگردانده یا چیز دیگری؟
● «او به این پرسش که آیا علی (ع) از سوی پیامبر به وسیلۀ وصیتی برای امامت در نظر گرفته شده است در حالی که وی گفت: «تو امام پس از منی»، به طور تعدیلکننده پاسخ میدهد: آن اشارهای بود به وسیلۀ کنایهای کافی و معین.». (ص 206)
منظور از «به طور تعدیلکننده پاسخ میدهد» چیست؟
● «سرانجام، او به تقلیدناپذیر بودن قرآن میپردازد. او آن را به علاوه در تمامیتش میبیند، بدون تفاوتگذاری بین قالب و محتوا، که، در حالی که نظّام معتزلی آن را پیش کشیده، بعدها بحث در خصوص این موضع را تعیین کرد.». (ص 182)
اگرچه مفردات عبارات بالا مفهوم است، بین جملات آن ارتباط و انسجام لازم برقرار نیست و خواننده مقصود نویسنده را درک نمیکند. ریشۀ این مشکل در ترجمۀ مورد بحث همان چیزی است که یکی از صاحبنظران فنّ ترجمه اظهار داشته است: «یکی از ویژگیهای آشکار ترجمۀ مترجمان تازهکار لغوی بودن آنهاست. در این قبیل ترجمهها مترجم کلمه در برابر کلمه میگذارد و با این کار ساختهای نحوی متن اصلی را در ترجمه حفظ میکند و نیز انسجام معنایی میان کلمات را که در متن اصلی وجود داشته سست میکند یا ازبین میبرد. در اینجا خطای مترجم این است که کلمه را واحد معنایی مستقلی تصور کرده و کلمات را جدا جدا و بیارتباط با کلمات دیگر ترجمه میکند.».3
در ادامه، نمونههای دیگری از عبارات ترجمۀ موضوع بحث که فهم کامل آنها ممتنع مینماید نقل میشود:
● «در حقیقت به کل ناممکن میبود از نظرات و طرز نگرش راویان گذشته که اهل حدیث به آنان استناد میکردند، با گرایشهای اغلب چندان که بسنده است متضادشان مذهبی یکپارچه بیرون کشید.». (ص 316)
● «قاسم را یکبار از خمسی پرسیدند که از دارایی حاصلشدۀ مردم در تصرفات در اصل حق امام است، اما پرداخت نشده است.». (ص 212)
● «قاسم ستایش عمر دربارۀ ابنعباس را تأیید میکند، نه اعترافی جزئی با وجود ارزش و اهمیتی که او به دانش و بهویژه به شناخت قرآن حتی در مسألۀ مربوط به امامت میدهد.». (ص 215)
● «او برخلاف هواداران آن ابنعباس را که با وی سنت مدرسی دیگری در مدینه که آنان آن را چندان ارج نمینهادند، مرتبط بود، ستایشکنان بالا میبرد.». (ص 216)
● «بدینسان، او همگام با هادی ارادۀ خداوند را در آنچه ارادهشده، آفرینش، از یک سو و در امر و نهی به مردم از دیگر سو ادغام میکند.». (ص 297)
● «نمیتوان این را معلوم کرد که آیا اصل برشمردن جشمی که پس از واثق (د: ۲۳۲ ه / ۸۴۷م) بهعلاوه شامل مهتدی (۲۵۶ - ۲۵۵ ه / ۸۷۰-۸۶۹م) و معتضد (۲۸۹- ۲۷۹ ه / ۹۰۲ - ۸۹۲م) هم میشود، به طور کامل به ابنیزداذ بر میگردد.». (ص 65)
راهکار اجتناب از ارائۀ چنین ترجمههای عیبناکِ بویناکی این است که مترجم «هنگام ترجمه، در هر لحظه، در هر جمله، در هر صفحه، دائماً خود را بهجای خواننده بگذارد و از خود بپرسد که خواننده از این عبارت من چه میفهمد و آیا آنچه میفهمد همان چیزی است که مراد نویسنده بوده است یا چیز دیگر. خاصه در ترجمۀ کتابهای علمی راهی جز این نیست که مترجم ـ البته به شرطی که نخست مطلب کتاب را کاملاً فهمیده باشد ـ به خود بگوید: اگر این مطلب را در کتابی به زبان خارجی نمیخواندم و قرار بود که خودم آن را مستقیماً به فارسی بیان کنم، چگونه بیان میکردم؟ مترجمِ کتب علمی، به يك معنی، معلم نیز هست و وظیفۀ هر معلمی این است که مطلب درسی را برای شاگردان خود كاملاً قابل فهم کند.».4
2) نثر پریشان و غیر روان
گذشته از عبارات نامفهوم و مبهمِ ترجمۀ تحت بررسی که شماری از آنها بازنموده شد، برخی دیگر از جملات این ترجمه با نثری ناروا و نارَوان و پریشان نوشته شده است. خواننده برای فهم این عبارات اغلب ناگزیر از بازخوانی مکرّر و حلّ معمّاست! یکی از مهمترین عللی که موجب میشود ترجمۀ مترجم نوشتهای روان و طبیعی نباشد و غریب و غیر طبیعی بهنظر رسد، رعایت نکردن ترتیب و تقدّم و تأخّر کلمات بر وفق اسلوب رایج زبان فارسی است. زمانیکه مترجم در برگردان خودش، ترتیب و آرایش کلمات متن در زبان مبدأ را عیناً یا تا حدود زیادی در زبان فارسی نیز حفظ کند، نوشتۀ او بوی ترجمه میگیرد و مصنوعی جلوه میکند. نمونههای فراوانی از اینگونه جملات غیر طبیعی را در ترجمۀ تحت بررسی نیز میتوان مشاهده کرد. بهعِلاوه، گاه پارهای از جملات، ناتمام رها شده و معنای آنها کامل نیست. عبارات زیر، نمونههایی است از همین قبیل آشفتگیها:
* «چون شافعی اشعری عبدالجبار به معتزله پیوست، میخواست فقه ابوحنیفه را نیز فراگیرد.». (ص 29)
در جملۀ بالا، ترتیب متداول برای بیان صفت و موصوف در زبان فارسی رعایت نشده است و مطابق با آنچه در متن آلمانی آمده، صفات قبل از موصوف ترجمه شده است. ترتیب طبیعی برای عبارت مزبور چنین است: «چون عبدالجبارِ شافعیِ اشعری به معتزله پیوست ... ».
* «با وجود این، برخی از معتزله منصور را به سبب تعقیب و شکنجهاش علویه را بیدادگر میدانستند.». (ص 65)
در اینجا نیز اگر مترجم، عبارت بالا را بهشَکل زیر ترجمه میکرد، متن برگردان، روانتر و بهتر بود: «با وجود این، برخی از معتزله منصور را به سبب تعقیب و شکنجۀ علویان بیدادگر میدانستند.».
* «در سال ۱۶۹ ه / ۷۸۵م و بعد، قاسم بن ابراهیم نیز زاده شد، اگر این گفته که او در ۲۴۶ ه / ۸۶۰م در ۷۷ سالگی درگذشت، قابل اطمینان باشد. آن لابد کم و بیش راست است.». (ص 128)
جملات پیشگفته اگرچه مفهوم است، روانی و انسجام لازم را ندارد. اگر قرار بود این مضمون و مطلب را نویسندهای فارسیزبان بنویسد، شاید بهصورت زیر مینوشت: «احتمالاً این سخن که قاسم بن ابراهیم در ۲۴۶ ه / ۸۶۰م در ۷۷ سالگی درگذشته است، درست و قابل اطمینان باشد. در اینصورت، او باید در حدود سال ۱۶۹ ه / ۷۸۵م زاده شده باشد.».
* «آن در دستنویسهای پرشماری برجا مانده است.». (ص 260)
مترجم محترم، میتوانست مضمون جملۀ فوق را بهراحتی و روانی با اندکی تغییر در آرایش کلمات بهصورت زیر بیان کند تا خواننده از این عبارت احساس غرابت و بوی ترجمه نکند: «دستنویسهای پرشماری از آن اثر برجا مانده است.».
نمونههایی دیگر از عبارات مغلق و غیر طبیعیِ قابل ملاحظه در ترجمۀ کتاب امام قاسم بن ابراهیم و اصول اعتقادی زیدیّه به قرار زیر است (جملات بدون هیچگونه تصرّف و بههمان صورتِ نشریافته عیناً بازگو میشود):
* «از قرار معلوم، به گزارش ابوالعباس حسنی برمیگردد وقتی امام ناصر شرفالدین (د: ۶۶۲ ه / ۱۲۶۱م) در کتاب شفاء الأوام خود میآورد که از مرادی روایت میشود که قاسم او را فرمود که این عبارت شیعی را در اذان به کار برد.». (ص 193)
* «او در کتاب الاساس خود اختلاف مذهب معتزلی و زیدی را ثابت کرد بدین ترتیب که با اقتدا به متوکل احمد بن سلیمان مذهب بغدادیان را بدل مذهب خاندان پیامبر به فریب نمود و مذهب بصریان را به منزلهٔ مذهب معتزلی با آن مقابله کرد.». (ص 310)
* «بههیچ روی مسأله این نیست که یا آنان را میتوان مرتکب کبیره دانست، یا خلیفه را، چه رسد به اینکه باید.». (ص 47)
* «سیاست صلح مأمون نزد قاسم باید با شرایط مناسبی برخورد میکرد.». (ص 215)
* «چه بسا فرقۀ دوم که، به عبارت متوکل، شیطان به وسیلۀ آن وحدت و یکپارچگی زیدیها را در یمن از هم پاشید.». (ص 285)
* «اشتروتمان به طور عمده بسنده میکند به اثبات اینکه به سبب تناقض این نوشتهها با یکدیگر نمیتوان یک فرد را محل تمركز تألیف آنها قرار داد. اشتروتمان مجموع الفقه را که ناشر ا. گریفینی بیاندازه سادهاندیشانه آن را اثری واقعی از زید و بدین ترتیب قدیمترین اثر برجاماندهٔ فقه اسلامی به شمار آورد، محتاطانه پدید آمده در پراکندگی و آوارگی زیدی در محیط سنتی و حنفی در نظر گرفت.». (ص 14)
* «البته جدل ضد معتزلی رد کردن واصل و عمرو شهادت طرفین درگیر را به طور گستردهتری تفسیر کرده است.». (ص 45)
* «از این رو، آنان به هریک از طرفین درگیر به طور تکتک ولایت خود را اظهار میکنند، به جمله با هم خیر.». (ص 45)
* «البته، این مستلزم آن است که علی (ع)، همانگونه که جارودیه میآموزاندند، از سوی پیامبر به امامت منصوب نشده بود.». (ص 78)
نمونههایی که تاکنون از عبارات برگردانِ مورد بحث نقل شد آشکارا نمودار آن است که این ترجمه، بهتعبیر یکی از ترجمهپژوهان معاصر، ترجمهای است نامقبول و «التقاطی». ویژگیهای این نوع ترجمه، که در برگردانِ محلّ نقد و بررسیِ این نوشتار نیز بهوضوح قابل مشاهده است، از این قرار است:
1. «جملات متن از حیث دستوری درست است.
2. متن در جاهایی با خواننده ارتباط برقرار میکند اما در کل از برقراری ارتباط عاجز است.
3. جملات از حیث ترتیب و تعداد و نوع ساختار تقریباً شبیه متن اصلی است.
4. ترجمهبودنِ متن در جاهایی آشکار است.
5. تعداد کلمات متن اصلی و ترجمه بسیار به هم نزدیک است.
6. برای برخی واژگان نه در بافت بلکه خارج از بافت معادلیابی شده است.
7. متن انسجام زبانی و منطقی و روایی قابل قبولی ندارد.
8. معنی گاه مبهم است و گاه بهسختی و با چندبار خواندن به دست میآید.
9. اصطلاحات و ترکیبات واژگانی و ساختارها ناآشنا است و زبان آن شبیه به زبان اهل فن نیست و لذا هویت ژانری آن مخدوش است.
10. مترجم با کمترین میزان خلاقیت و استفاده از اختیارات مجاز ترجمه کرده است.».5
ترجمۀ «التقاطی» دو ویژگی فریبنده دارد: نخست اینکه جملاتش از حیث دستوری درست است؛ امّا این جملات، لزوماً روشن و قابلفهم نیست و اغلب با جملات دیگر، ارتباط معنایی و کلامی و سبکی درستی ندارد. ویژگی دوم اینکه مترجم انتخابهای واژگانی و ساختاری و نحوی نویسنده را تاحدی که دستور زبان اجازه دهد در ترجمه حفظ میکند و با این کار مدّعی میشود که سخن نویسنده را «دقیق» و «وفادارانه» منتقل کرده است. چنین مترجمی غافل است از اینکه ابتدا باید متنی بنویسد که ویژگیهای متنی داشته باشد و آنگاه به «دقت» و «وفاداری» فکر کند.6
باری، به دلایلی که بازنموده شد، ترجمۀ خانم شادفر از کتاب مادلونگ حتّی اگر دقیق هم باشد، روان و خوشخوان و زودیاب نیست و خواننده در فهم برخی از جملات و عبارات آن با پیچوخمها و دشواریهایی روبهروست. سَلاسَت و فَصاحَت ترجمه، نمودار تبحّر مترجم در نویسندگی و ذوق ادبی اوست. ترجمان برای آنکه بتواند برگردانی صحیح و فصیح ارائه نماید باید نویسندۀ خوبی نیز باشد و قلمی رسا و روان داشته باشد. مترجمان خبرۀ نکتهبین متن اوّلیّۀ برگردان خود را چندان بازنویسی و بازویرایی میکنند که بهترین صورت مقدور حاصل شود و ترجمهای استوار و خوشخوان در پیش چشم خوانندگان قرار گیرد. لیک در ترجمۀ مورد نظر، ظاهراً ترجمان کوشا چنین دغدغهای نداشته است و اهتمام درخوری به روانسازی و بهسازی جملات خویش ننموده است. از برای نمونه، عبارات زیر را ملاحظه کنید که هرچند نادرست نمینماید، شیوا و زیبا نیز به نظر نمیرسد. به تَکرار چشمگیر ضمیر «او» توجّه فرمایید:
کتاب امام قاسم بن ابراهیم و اصول اعتقادی زیدیّه یکی از آثار درخور توجّه ویلفِرد مادِلونگ، اسلامپژوه دانشور و نامور معاصر است. پس از گذشت بیش از نیمقرن از انتشار اصل این کتاب به زبان آلمانی، بهتازگی، برگردانی فارسی از آن به قلم خانم شیرین شادفر نشر یافته است. ترجمۀ نامبرده، چنانچه با دقّت و صحّت و بازبینی افزونتری صورت میپذیرفت، اثری سودمندتر و پسندیدهتر مینمود. برخی از مهمترین اشکالات عیان در این برگردان عبارتست از: نارسا و نامفهوم بودن شمار زیادی از جملات و عبارات، نثر مغلق و پریشان و غیر روان، ترجمههای نادرست یا غیر دقیق، لغزش در ضبط اسامی و اَعلام، و خطاهای ویرایشی و نگارشی و حروفنگاشتی.
کلیدواژهها: نقد ترجمه، کلام زیدی، شیرین شادفر، ویلفرد مادلونگ، کتاب امام قاسم بن ابراهیم و اصول اعتقادی زیدیّه Der Imam al-Qāsim ibn Ibrāhīm und die Glaubenslehre der Zaiditen)).
یکی از آثار مهمّ و شایان توجّه ویلفِرد مادِلونگ، اسلامپژوه نامور معاصر، کتابی است به نام امام قاسم بن ابراهیم و اصول اعتقادی زیدیّه که در سال 1965 میلادی در آلمان منتشر شده است.1
Madelung, Wilferd, Der Imam al-Qāsim ibn Ibrāhīm und die Glaubenslehre der Zaiditen, Berlin, Boston: De Gruyter, 1965.
مادِلونگ، ویلفِرد، امام قاسم بن ابراهیم و اصول اعتقادی زیدیّه، ترجمۀ: شیرین شادفر، نشر نامک، تهران، 1400، 400 ص.
بررسی و ارزیابی ترجمۀ یادشده، موضوع نوشتار حاضر است و نگارنده میکوشد برخی از مهمترین مشکلات و خطاهای عیان در این برگردان را با ارائۀ شواهدی بازنماید. کسانی که با فنّ ترجمه آشنا باشند، نیک میدانند که ترجمۀ کتابی علمی، آن هم از زبان غامض آلمانی، چهمایه دشوار و مشقّتبار و زمانبر است. از اینرو، برشماری اشکالات و اشتباهات ترجمۀ مورد بحث هرگز بهمعنای نادیدهانگاشتن زحمات مترجم محترم کتاب نیست و صاحب این قلم مراتب سپاس و قدردانی خود را از ترجمان ارجمند بابت تلاش برای ترجمۀ این کتاب ارزشمند ابراز میدارد. امیدوارم بازنمودن ایرادات ترجمۀ مزبور مساعدتی باشد به مترجم گرامی در مسیر ارائۀ ترجمههای بهتر و شایستهتر از پژوهشهای اسلامشناسیِ نشریافته به زبان آلمانی.
هر ترجمهای را میتوان از جوانب مختلف سنجید و بررسید. میزان رعایت دقّت و امانت در کار ترجمه، یکی از جهات و جوانبی است که باید در ارزیابی هر برگردانی مدّنظر قرار گیرد و با وسواس سنجیده شود. امّا پیش از آن باید سطح و مرتبۀ ترجمه را از حیث روشنی و روانی و قابلفهم بودن بررسی و معلوم نمود. برگردانی که عبارات آن نارسا و مغلق و دیریاب باشد، ترجمهای مقبول و مطبوع نیست و خوانندگان از مطالعۀ آن بهرۀ چندانی نمیبرند. هرچه ترجمه، دقیقتر و رساتر باشد، بهتر و مفیدتر بهحال مخاطبان است. ترجمههای پیچیدۀ دشواریاب که خواننده را برای درک مطلب به بازخوانی مکرّر و حلّ معمّاهای متنِ برگردان مجبور نماید، توان و زمان مخاطب را تلف میکند و او را خسته و دلزده میسازد. شوربختانه، ترجمهای که موضوع بررسی این نوشتار است، بهگمان راقم این سطور، از همین قبیل ترجمههایی است که سلیس و صریح نیست و بهسبب نارسایی و نامفهوم بودنِ پارهای از عبارات آن، مخاطب را از دریافت مقصود و منظور نویسنده محروم و مأیوس میکند. اشکال یادشده، اصلیترین و مهمترین ایراد وارد بر ترجمۀ مزبور است که در ادامه با ذکر نمونههایی فرانموده میشود. اشکالات دیگری نظیر: ترجمههای نادرست یا غیر دقیق، نثر پریشان و غیر روان، لغزش در ضبط اسامی و اَعلام، و خطاهای ویرایشی و نگارشی و حروفنگاشتی و نیز برخی سهوها و سهلانگاریهای گوناگون نیز در این برگردان قابل ملاحظه است که مواردی از آنها گزارش خواهد شد.
1) نارسا و نامفهوم بودن جملات و عبارات
وظیفۀ اصلی مترجم آن است که مفاد و مضمون کلام نویسنده را بهخوبی بفهمد و آنگاه آن را بهنحوی روشن و شیوا به زبان مقصد برگرداند. ترجمۀ خوب باید هم صحیح باشد و هم فصیح. برگردان مترجم نباید، بهاصطلاح، «بوی ترجمه» دهد و ترجمهبودنِ آن هویدا باشد. در واقع، بهعقیدۀ بسیاری از صاحبنظران، هنر ترجمان این است که بر اساس متن اصلی نویسنده، متنی بازآفریند و ارائه نماید که گویی تألیف است، به این معنا که اگر بر فرض، نویسندۀ اصلی، خود، فارسیزبان بود، متنش را تقریباً به همان صورت و سان مینگاشت. بنابراین، مترجمی که اثری را به فارسی ترجمه میکند باید در فرایند انتقال مضمون، از سیطرۀ ساختار و نحو و جملهبندی متن اصلی خارج شود و بتواند با توجّه به ساختارها و اقتضائات و اسلوبهای متعارف زبان فارسی، متنی روان و خوشخوان عرضه نماید.
برخلاف آنچه گفته شد، ترجمۀ کتاب امام قاسم بن ابراهیم و اصول اعتقادی زیدیّه برگردانی است بهشدّت «بویناک» که بوی ترجمه از بسیاری از عبارات آن به مشام میرسد و خواننده را میآزارد. مترجم محترم در مواضع پرشماری، در اثر غَفلت از سیاق و سبک و نحو زبان فارسی، پیرو نحو و ساختارهایِ زبانیِ متن آلمانی کتاب شده است و در نتیجه، برگردانی را فراهم آورده که اگرچه در مجموع، تاحدودی مفهوم است، برخی از قسمتهای آن، بهدشواری قابل فهم است و بعضی دیگر نیز کلّاً مهمل و بیمعناست. در حقیقت، ساختار و اسلوب شمار زیادی از جملات این ترجمه، فارسیِ فصیح نیست و خواننده از فهم دقیق مراد و مقصود نویسنده ناکام و ناتوان میماند. در ادامه، نمونههایی از این عبارات نامفهوم و مبهم و دیریاب بازنموده میشود.
● «این اندیشه بهصورت برنامهای سنجیده و آگاهانه بر زندگی قاسم در پرواز بود.». (ص 12)
بهراستی مخاطب فارسیزبان از عبارت بالا چه میتواند دریابد؟ معنای این کلام که «این اندیشه بر زندگی قاسم در پرواز بود» چیست؟ مگر «اندیشه»، «بهصورت برنامه» قابلیّت «پرواز» «بر زندگی» دارد؟ احتمالاً در اینجا، ترجمۀ لفظبهلفظ از عبارات نویسنده موجب خطای مترجم شده است و جملۀ نامفهوم پیشگفته را بهبار آورده.
● او نظّام را متهم میکند به «نقض روشن قواعد اولیۀ منطق که در نظام کلامی او اهمیت قابل ملاحظهای داشت... مثالی مدرسی، همانگونه که از ناپختگی و ناشیگری عجیب و خندهآوری در تفکر عقیدهٔ جزمی بسیار مورد توجهای پدید میآید... این عقیدۀ جزمی، جداشده از بافت متن، اصل و منشأ پست خود را دیگر فاش نمیسازد، بلکه به صورت تأملی عمیق و هوشمندانه پدیدار می شود. (ص 237)
عبارات یادشده را صدبار هم که بخوانید اصلاً متوجّه نمیشوید که نویسنده چه معنایی را میخواسته بیان کند! «ناپختگی و ناشیگری عجیب و خندهآوری» در ترجمۀ این جملات بهظهور رسیده است!
● «توضیحات اشعری دربارۀ مشیهای زیدیه که اولبار ک. فان آرندونک آنها را انتشار داده است، بهنظر میرسد تصور عدم یکپارچگی دیدگاه کلامی آنان را تأیید میکنند برای بررسی اشتروتمان، حتی کلام نوشتههایی نیز که زیدیه ناشی از امام خود زید که در پایهگذاری آن سهم عمدهای داشت، میدانند، غیر یکپارچه از کار درآمد.». (ص 13)
در اینجا نیز جملات از وضوح و انسجام لازم برخوردار نیست و خواننده مراد دقیق نویسنده را درنمییابد. از ترکیب «مشیهای زیدیه» چه باید فهمید؟ پیاپی آمدنِ سه فعلِ «سهم عمدهای داشت، میدانند، غیر یکپارچه از کار درآمد» نیز موجب مغلق شدن عبارت مترجم شده است.
● «اگر او واژگانی همچون اضلال خدا (به بیراهه کشاندن) را که طرفداران آموزۀ عدل بهناگزیر بهویژه از آن آزردهخاطر میشدند و از اینرو مرتب آنها را دیگرگون تعبیر میکردند، تفسیر نمیکند، پس چهبسا نه به دلیل بیاعتنایی و بیطرفی، بلکه به این دلیل که میخواهد با آنها به طوری که از لحاظ لفظ مفهوماند، رفتار کند.». (ص، 89)
جملۀ بالا صرفنظر از اینکه طولانی و ثقیل است، از لحاظ معنا و مفهوم هم اختلال دارد و بخش پایانی آن فاقد فعلی فرجامبخش است و ناتمام مانده.
● «مشکل آدمی با این پنداشت بهخطا برود که این اهمیت سیاسی حتی بر پسزمینۀ افکار مؤلف این نوشتۀ مجادلهآمیز نیز حکمفرما بود.». (ص 94)
این جمله را چندبار خواندم تا بلکه مراد نویسنده را دریابم؛ امّا اصلاً متوجّه نشدم. مترجم باید نخست خود، مضمون کلام نویسنده را بهدرستی بفهمد و سپس آن را بهسادگی و راحتی منتقل کند تا خواننده از مقصود نویسنده آگاه شود. اگر مخاطب چیزی از متنِ ترجمهشده نفهمد، تلاش مترجم چه سودی دارد؟!
● «مرثیهای که سپس قاسم برای مرادی از یک ورق کاغذ املا کرد، مطابق تلقی این عبارات است: شکوهای مرسوم و عادی از ناپایدار بودن تمام امور دنیوی، هیچ سخنی از آن مقام دینی والا که زیدیه برای برادر قائل شدند.». (ص 131)
در اینجا نیز جملاتی مبهم و مهمل نوشته شده است. «مطابق تلقی این عبارات است» یعنی چه؟ کدام فارسیزبان چنین تعبیری را بهکار میبرد؟ آیا بهتر نبود که مترجم گرامی بهجای این عبارت غریب و غیر طبیعی مثلاً بنویسد: «بدین مضمون است».
● «حتی ابوالعباس حسنی، تابع و پیرو وفادار مکتب هادی در مناطق شمالی زیدی، نیز به سیاه کردن یادبود این دو برادر مشهور است.». (ص 224)
بهراستی منظور از «سیاه کردن یادبود» چیست؟ آیا مراد از آن، معنایی مثل «بدگویی کردن» است که مترجم این مضمون را بدان صورت غریب و نامفهوم برگردانده یا چیز دیگری؟
● «او به این پرسش که آیا علی (ع) از سوی پیامبر به وسیلۀ وصیتی برای امامت در نظر گرفته شده است در حالی که وی گفت: «تو امام پس از منی»، به طور تعدیلکننده پاسخ میدهد: آن اشارهای بود به وسیلۀ کنایهای کافی و معین.». (ص 206)
منظور از «به طور تعدیلکننده پاسخ میدهد» چیست؟
● «سرانجام، او به تقلیدناپذیر بودن قرآن میپردازد. او آن را به علاوه در تمامیتش میبیند، بدون تفاوتگذاری بین قالب و محتوا، که، در حالی که نظّام معتزلی آن را پیش کشیده، بعدها بحث در خصوص این موضع را تعیین کرد.». (ص 182)
اگرچه مفردات عبارات بالا مفهوم است، بین جملات آن ارتباط و انسجام لازم برقرار نیست و خواننده مقصود نویسنده را درک نمیکند. ریشۀ این مشکل در ترجمۀ مورد بحث همان چیزی است که یکی از صاحبنظران فنّ ترجمه اظهار داشته است: «یکی از ویژگیهای آشکار ترجمۀ مترجمان تازهکار لغوی بودن آنهاست. در این قبیل ترجمهها مترجم کلمه در برابر کلمه میگذارد و با این کار ساختهای نحوی متن اصلی را در ترجمه حفظ میکند و نیز انسجام معنایی میان کلمات را که در متن اصلی وجود داشته سست میکند یا ازبین میبرد. در اینجا خطای مترجم این است که کلمه را واحد معنایی مستقلی تصور کرده و کلمات را جدا جدا و بیارتباط با کلمات دیگر ترجمه میکند.».3
خزاعیفر، علی، «واحد ترجمه»، مجله مترجم، سال چهارم، شمارۀ 15، ص 20.
در ادامه، نمونههای دیگری از عبارات ترجمۀ موضوع بحث که فهم کامل آنها ممتنع مینماید نقل میشود:
● «در حقیقت به کل ناممکن میبود از نظرات و طرز نگرش راویان گذشته که اهل حدیث به آنان استناد میکردند، با گرایشهای اغلب چندان که بسنده است متضادشان مذهبی یکپارچه بیرون کشید.». (ص 316)
● «قاسم را یکبار از خمسی پرسیدند که از دارایی حاصلشدۀ مردم در تصرفات در اصل حق امام است، اما پرداخت نشده است.». (ص 212)
● «قاسم ستایش عمر دربارۀ ابنعباس را تأیید میکند، نه اعترافی جزئی با وجود ارزش و اهمیتی که او به دانش و بهویژه به شناخت قرآن حتی در مسألۀ مربوط به امامت میدهد.». (ص 215)
● «او برخلاف هواداران آن ابنعباس را که با وی سنت مدرسی دیگری در مدینه که آنان آن را چندان ارج نمینهادند، مرتبط بود، ستایشکنان بالا میبرد.». (ص 216)
● «بدینسان، او همگام با هادی ارادۀ خداوند را در آنچه ارادهشده، آفرینش، از یک سو و در امر و نهی به مردم از دیگر سو ادغام میکند.». (ص 297)
● «نمیتوان این را معلوم کرد که آیا اصل برشمردن جشمی که پس از واثق (د: ۲۳۲ ه / ۸۴۷م) بهعلاوه شامل مهتدی (۲۵۶ - ۲۵۵ ه / ۸۷۰-۸۶۹م) و معتضد (۲۸۹- ۲۷۹ ه / ۹۰۲ - ۸۹۲م) هم میشود، به طور کامل به ابنیزداذ بر میگردد.». (ص 65)
راهکار اجتناب از ارائۀ چنین ترجمههای عیبناکِ بویناکی این است که مترجم «هنگام ترجمه، در هر لحظه، در هر جمله، در هر صفحه، دائماً خود را بهجای خواننده بگذارد و از خود بپرسد که خواننده از این عبارت من چه میفهمد و آیا آنچه میفهمد همان چیزی است که مراد نویسنده بوده است یا چیز دیگر. خاصه در ترجمۀ کتابهای علمی راهی جز این نیست که مترجم ـ البته به شرطی که نخست مطلب کتاب را کاملاً فهمیده باشد ـ به خود بگوید: اگر این مطلب را در کتابی به زبان خارجی نمیخواندم و قرار بود که خودم آن را مستقیماً به فارسی بیان کنم، چگونه بیان میکردم؟ مترجمِ کتب علمی، به يك معنی، معلم نیز هست و وظیفۀ هر معلمی این است که مطلب درسی را برای شاگردان خود كاملاً قابل فهم کند.».4
نجفی، ابوالحسن، «مسئله امانت در ترجمه»، مجله نشر دانش، آذر و دی 1361، شمارۀ 13، ص 10.
2) نثر پریشان و غیر روان
گذشته از عبارات نامفهوم و مبهمِ ترجمۀ تحت بررسی که شماری از آنها بازنموده شد، برخی دیگر از جملات این ترجمه با نثری ناروا و نارَوان و پریشان نوشته شده است. خواننده برای فهم این عبارات اغلب ناگزیر از بازخوانی مکرّر و حلّ معمّاست! یکی از مهمترین عللی که موجب میشود ترجمۀ مترجم نوشتهای روان و طبیعی نباشد و غریب و غیر طبیعی بهنظر رسد، رعایت نکردن ترتیب و تقدّم و تأخّر کلمات بر وفق اسلوب رایج زبان فارسی است. زمانیکه مترجم در برگردان خودش، ترتیب و آرایش کلمات متن در زبان مبدأ را عیناً یا تا حدود زیادی در زبان فارسی نیز حفظ کند، نوشتۀ او بوی ترجمه میگیرد و مصنوعی جلوه میکند. نمونههای فراوانی از اینگونه جملات غیر طبیعی را در ترجمۀ تحت بررسی نیز میتوان مشاهده کرد. بهعِلاوه، گاه پارهای از جملات، ناتمام رها شده و معنای آنها کامل نیست. عبارات زیر، نمونههایی است از همین قبیل آشفتگیها:
* «چون شافعی اشعری عبدالجبار به معتزله پیوست، میخواست فقه ابوحنیفه را نیز فراگیرد.». (ص 29)
در جملۀ بالا، ترتیب متداول برای بیان صفت و موصوف در زبان فارسی رعایت نشده است و مطابق با آنچه در متن آلمانی آمده، صفات قبل از موصوف ترجمه شده است. ترتیب طبیعی برای عبارت مزبور چنین است: «چون عبدالجبارِ شافعیِ اشعری به معتزله پیوست ... ».
* «با وجود این، برخی از معتزله منصور را به سبب تعقیب و شکنجهاش علویه را بیدادگر میدانستند.». (ص 65)
در اینجا نیز اگر مترجم، عبارت بالا را بهشَکل زیر ترجمه میکرد، متن برگردان، روانتر و بهتر بود: «با وجود این، برخی از معتزله منصور را به سبب تعقیب و شکنجۀ علویان بیدادگر میدانستند.».
* «در سال ۱۶۹ ه / ۷۸۵م و بعد، قاسم بن ابراهیم نیز زاده شد، اگر این گفته که او در ۲۴۶ ه / ۸۶۰م در ۷۷ سالگی درگذشت، قابل اطمینان باشد. آن لابد کم و بیش راست است.». (ص 128)
جملات پیشگفته اگرچه مفهوم است، روانی و انسجام لازم را ندارد. اگر قرار بود این مضمون و مطلب را نویسندهای فارسیزبان بنویسد، شاید بهصورت زیر مینوشت: «احتمالاً این سخن که قاسم بن ابراهیم در ۲۴۶ ه / ۸۶۰م در ۷۷ سالگی درگذشته است، درست و قابل اطمینان باشد. در اینصورت، او باید در حدود سال ۱۶۹ ه / ۷۸۵م زاده شده باشد.».
* «آن در دستنویسهای پرشماری برجا مانده است.». (ص 260)
مترجم محترم، میتوانست مضمون جملۀ فوق را بهراحتی و روانی با اندکی تغییر در آرایش کلمات بهصورت زیر بیان کند تا خواننده از این عبارت احساس غرابت و بوی ترجمه نکند: «دستنویسهای پرشماری از آن اثر برجا مانده است.».
نمونههایی دیگر از عبارات مغلق و غیر طبیعیِ قابل ملاحظه در ترجمۀ کتاب امام قاسم بن ابراهیم و اصول اعتقادی زیدیّه به قرار زیر است (جملات بدون هیچگونه تصرّف و بههمان صورتِ نشریافته عیناً بازگو میشود):
* «از قرار معلوم، به گزارش ابوالعباس حسنی برمیگردد وقتی امام ناصر شرفالدین (د: ۶۶۲ ه / ۱۲۶۱م) در کتاب شفاء الأوام خود میآورد که از مرادی روایت میشود که قاسم او را فرمود که این عبارت شیعی را در اذان به کار برد.». (ص 193)
* «او در کتاب الاساس خود اختلاف مذهب معتزلی و زیدی را ثابت کرد بدین ترتیب که با اقتدا به متوکل احمد بن سلیمان مذهب بغدادیان را بدل مذهب خاندان پیامبر به فریب نمود و مذهب بصریان را به منزلهٔ مذهب معتزلی با آن مقابله کرد.». (ص 310)
* «بههیچ روی مسأله این نیست که یا آنان را میتوان مرتکب کبیره دانست، یا خلیفه را، چه رسد به اینکه باید.». (ص 47)
* «سیاست صلح مأمون نزد قاسم باید با شرایط مناسبی برخورد میکرد.». (ص 215)
* «چه بسا فرقۀ دوم که، به عبارت متوکل، شیطان به وسیلۀ آن وحدت و یکپارچگی زیدیها را در یمن از هم پاشید.». (ص 285)
* «اشتروتمان به طور عمده بسنده میکند به اثبات اینکه به سبب تناقض این نوشتهها با یکدیگر نمیتوان یک فرد را محل تمركز تألیف آنها قرار داد. اشتروتمان مجموع الفقه را که ناشر ا. گریفینی بیاندازه سادهاندیشانه آن را اثری واقعی از زید و بدین ترتیب قدیمترین اثر برجاماندهٔ فقه اسلامی به شمار آورد، محتاطانه پدید آمده در پراکندگی و آوارگی زیدی در محیط سنتی و حنفی در نظر گرفت.». (ص 14)
* «البته جدل ضد معتزلی رد کردن واصل و عمرو شهادت طرفین درگیر را به طور گستردهتری تفسیر کرده است.». (ص 45)
* «از این رو، آنان به هریک از طرفین درگیر به طور تکتک ولایت خود را اظهار میکنند، به جمله با هم خیر.». (ص 45)
* «البته، این مستلزم آن است که علی (ع)، همانگونه که جارودیه میآموزاندند، از سوی پیامبر به امامت منصوب نشده بود.». (ص 78)
نمونههایی که تاکنون از عبارات برگردانِ مورد بحث نقل شد آشکارا نمودار آن است که این ترجمه، بهتعبیر یکی از ترجمهپژوهان معاصر، ترجمهای است نامقبول و «التقاطی». ویژگیهای این نوع ترجمه، که در برگردانِ محلّ نقد و بررسیِ این نوشتار نیز بهوضوح قابل مشاهده است، از این قرار است:
1. «جملات متن از حیث دستوری درست است.
2. متن در جاهایی با خواننده ارتباط برقرار میکند اما در کل از برقراری ارتباط عاجز است.
3. جملات از حیث ترتیب و تعداد و نوع ساختار تقریباً شبیه متن اصلی است.
4. ترجمهبودنِ متن در جاهایی آشکار است.
5. تعداد کلمات متن اصلی و ترجمه بسیار به هم نزدیک است.
6. برای برخی واژگان نه در بافت بلکه خارج از بافت معادلیابی شده است.
7. متن انسجام زبانی و منطقی و روایی قابل قبولی ندارد.
8. معنی گاه مبهم است و گاه بهسختی و با چندبار خواندن به دست میآید.
9. اصطلاحات و ترکیبات واژگانی و ساختارها ناآشنا است و زبان آن شبیه به زبان اهل فن نیست و لذا هویت ژانری آن مخدوش است.
10. مترجم با کمترین میزان خلاقیت و استفاده از اختیارات مجاز ترجمه کرده است.».5
خزاعیفر، علی، «چهار نوع ترجمه»، مجله مترجم، سال بیستوششم، شمارۀ 61، ص 8.
ترجمۀ «التقاطی» دو ویژگی فریبنده دارد: نخست اینکه جملاتش از حیث دستوری درست است؛ امّا این جملات، لزوماً روشن و قابلفهم نیست و اغلب با جملات دیگر، ارتباط معنایی و کلامی و سبکی درستی ندارد. ویژگی دوم اینکه مترجم انتخابهای واژگانی و ساختاری و نحوی نویسنده را تاحدی که دستور زبان اجازه دهد در ترجمه حفظ میکند و با این کار مدّعی میشود که سخن نویسنده را «دقیق» و «وفادارانه» منتقل کرده است. چنین مترجمی غافل است از اینکه ابتدا باید متنی بنویسد که ویژگیهای متنی داشته باشد و آنگاه به «دقت» و «وفاداری» فکر کند.6
همان.
باری، به دلایلی که بازنموده شد، ترجمۀ خانم شادفر از کتاب مادلونگ حتّی اگر دقیق هم باشد، روان و خوشخوان و زودیاب نیست و خواننده در فهم برخی از جملات و عبارات آن با پیچوخمها و دشواریهایی روبهروست. سَلاسَت و فَصاحَت ترجمه، نمودار تبحّر مترجم در نویسندگی و ذوق ادبی اوست. ترجمان برای آنکه بتواند برگردانی صحیح و فصیح ارائه نماید باید نویسندۀ خوبی نیز باشد و قلمی رسا و روان داشته باشد. مترجمان خبرۀ نکتهبین متن اوّلیّۀ برگردان خود را چندان بازنویسی و بازویرایی میکنند که بهترین صورت مقدور حاصل شود و ترجمهای استوار و خوشخوان در پیش چشم خوانندگان قرار گیرد. لیک در ترجمۀ مورد نظر، ظاهراً ترجمان کوشا چنین دغدغهای نداشته است و اهتمام درخوری به روانسازی و بهسازی جملات خویش ننموده است. از برای نمونه، عبارات زیر را ملاحظه کنید که هرچند نادرست نمینماید، شیوا و زیبا نیز به نظر نمیرسد. به تَکرار چشمگیر ضمیر «او» توجّه فرمایید:
«مؤید در دوران جوانی خود به تصوف گرایش داشت. به علاوه کتاب سیاسة المريدين او، نوشتهای صوفیانه، که در آن بهویژه جنید صوفی را سرمشق و الگو قرار داد، بر این امر دلالت میکند. او نزد ابوالعباس حسنی کلام را بنابر آموزههای مکتب معتزلۀ بغداد آموخت. او فقه قاسمی را نیز لابد نزد او آموخته است. او فقه ناصری و حنفی را نزد ابوالحسين علی بن اسماعيل بن ادریس تحصیل کرد. او احادیث ناصر اطروش را نیز از وی گرفت. او کلام مكتب بصری را نزد ابو عبدالله بصری و شاگرد مشهورش، قاضیالقضات عبدالجبّار، تحصیل کرد. او از جرگۀ علمایی بود که پیرامون وزیر بویهی صاحب بن عبّاد در ری گرد آمدند.». (ص 253)
اندکی تفنّن در عبارتپردازی و بهسازیِ جملات پیشگفته میتوانست متن ترجمۀ این قسمت را شیواتر و زیباتر و جذّابتر نماید. کافی بود مترجم ارجمند قدری حوصله بهخرج دهد و در نگارش و ویرایش شتاب نکند.
3) ترجمههای نادرست یا غیر دقیق
ارزیابی دقیق و فراگیر ترجمۀ مورد بحث از حیث «دقّت» و «صحّت» منوط است به مقابلۀ این ترجمه با اصل متن آلمانی کتاب. چُنین کاری اینک از حدود دانش و توانش صاحب این قلم بیرون است. با این حال، مضامین نادرست و معانی نااستوارِ آشکار در برخی از عبارات ترجمه، خود، نمودار خطای مترجم در برگردان آنهاست. برای نمونه به جملات زیر توجّه کنید:
«كتاب الدليل الصغير با دلیل مخلوق بودن جهان، ضرورت خالقی ازلی، تفاوتش با هر آنچه مخلوق آغاز میشود. سپس صفات خداوند بهنحو بهتمام معنى معتزلی بررسی میشوند. در خداوند، صفات ازلی مستقلی نیست، او به خودش عالم، قادر و جز این است. بین صفات ذات ازلی خداوند و صفات او در آفرینش که نمیتوان آنها را از ازل به او نسبت داد، فرق گذاشته میشود. مسائل رابطهٔ صفات با یکدیگر و اهمیتشان مورد بررسی قرار میگیرند. در پایان، گفتاری کوتاه در رد مجبره. زبان عربی گاه مغلوط، متن در برخی جاها خلل یافته است.». (ص 142)
در قسمت نقلشده چند اشکال بهنظر میرسد:
1_ در جملۀ نخست، عبارت «تفاوتش با هر آنچه مخلوق» بدون فعل و ناتمام است. صورت درست آن چنین است: «تفاوتش با هر آنچه مخلوق است».
2_ در عبارت «او به خودش عالم، قادر و جز این است»، ترکیب «به خودش»، معادل دقیقی نیست؛ چون ممکن است خواننده گمان کند نویسنده درصدد بیان عالِمبودنِ خداوند به ذات خودش است به این معنا که «خودش متعلَّق علم خویش است»؛ در حالیکه نویسنده میخواهد بگوید: «خداوند ذاتاً عالم است» نه اینکه علمش بهسبب صفت مستقلّی زائد بر ذاتش باشد.
3_ ترکیب «صفات او در آفرینش» نیز معادلی است غلط و نامفهوم. معادل متداول این ترکیب، «صفات فعلی» است.
4_ عبارت «در پایان، گفتاری کوتاه در رد مجبره» نیز بدون فعل پایانی بهطور ناقص رها شده است.
نیز نمونۀ دیگری از معادلگذاریِ نادرست مترجم را میتوان در جملۀ زیر مشاهده کرد:
«مؤلف همچنین تأکید میکند که استطاعت پیش از کرد فرا میرسد». (ص 173)
اگر ترجمان با موضوعات و مسائل مطرح در دانش کلام آشنایی میداشت، حتماً از مبحث مشهور «فعل» و «استطاعت» و این مسأله که «آیا استطاعت و قدرت فرد بر انجام فعلی، قبل از فعل برای او حاصل است یا حین فعل» آگاه بود و در جملۀ پیشگفته، بهجای معادل غریب «کرد»، اصطلاح معروف «فعل» را بهکار میبرد.
مثال دیگری از معادلگذاری نادرست یا غیر دقیق را در دو جملۀ زیر میتوان مشاهده کرد:
«شهادت تدوینشده از آموزههای او الفقه الاکبر را چهبسا بتوان منشوری از ارجاء در نیمۀ نخست سدۀ 2 ه / 8 م دانست.». (ص 330)
«شهادتی که در اثر ذهبی به او نسبت داده میشود، بهکلی حنبلی است و چهبسا که جعلی باشد.». (ص 333)
در گفتاوردهای بالا کلمۀ «شهادت» معادل مناسب و دقیقی برای واژۀ «Glaubensbekenntnis» نیست و خوانندۀ فارسیزبان معنای روشنی از آن درک نمیکند. بهتر بود مترجم محترم بهجای «شهادت» از معادل معروف «اعتقادنامه» استفاده میکرد تا مخاطب بهآسانی مراد نویسنده را دریابد.
موضع دیگری که ناآشنایی مترجم گرامی را با اصطلاحات کلامی آشکار میکند راجع است به ضبط صحیح کلمۀ «تَجویر» در ترکیب «التعدیل و التجویر» که وی بهاشتباه آن را «تحریر» ثبت کرده است. (ص 187)
معروف است که مترجم خوب افزون بر تسلّط بر زبانی که از آن ترجمه میکند (یعنی زبان مبدأ) و نیز تبحّر و مهارت در زبانی که به آن ترجمه مینماید (یعنی زبان مقصد)، باید در خصوص موضوع کتابی که ترجمه میکند نیز دانش و تخصّص کافی داشته باشد. این آگاهی و تخصّص موجب میشود که مترجم مراد نویسنده را بهدرستی دریابد و در خوانش و ضبط اصطلاحات نیز دچار خطا نشود.
اشکالات پیشگفته، تنها شماری از ایراداتی است که از مطالعۀ خود ترجمۀ فارسیِ موضوعِ این مقال، قابل فهم است. بیتردید اگر شخص صلاحیّتمندی که آگاهی کافی از زبان آلمانی داشته باشد، با باریکبینی و نکتهسنجی، ترجمۀ مزبور را با اصل آلمانی اثر مقابله نماید، شمار اشکالات و خطاهای مشهود در این برگردان افزونتر نیز خواهد شد.
4) لغزش در ضبط اسامی و اَعلام
در ترجمۀ مورد بحث، گاه لغزشهایی در خوانش و ضبط اسامی کتابها و اشخاص صورت گرفته است که برخی از آنها در جدول زیر گزارش میشود. انصاف باید داد که در مقایسه با بسیاری از ترجمههای دیگر که شوربختانه آکندهاند از اینگونه اغلاط و خطاها، نمونههای این نوع اشتباه در ترجمۀ تحت بررسی ناچیز است و قابل چشمپوشی.
ردیف | نشانی | صورت نادرست | صورت درست |
1 | ص 30، س 3 | الوساطت بین المتنبی و الخصومه | الوَساطة بین المُتَنَبّي وخُصومِه |
2 | ص 48، س 6 | جعفر بن قرب | جعفر بن حَرب |
3 | ص 51، س 17 | غبلان | غَیلان |
4 | ص 67، س 4 | هشام فواطی | هشام فُوَطی |
5 | ص 71، س 2 | المحیط بوصول الإمامة | المحیط بأصول الإمامة |
6 | ص 131، س 12 | شئٍ | بشیءٍ |
7 | ص 187، س 20 | جاء | جائت |
8 | ص 212، پ 279 | طبری | طبرسی |
9 | ص 220، س 12 | تسبیح الاصول | تصحیح الأصول |
10 | ص 302، س 12 | المنتفی | المنتقی |
11 | ص 318، س 21 | قاسم | قسیم |
در عین حال، این کاستیِ غیر قابل اغماض را نیز باید یادآور شد که مترجم گرامی در اغلب موارد، خوانش دقیقِ اسامی اَعلام و کتابهای مطرح در اثر را با حرکتگذاری مشخّص نکرده است. با توجّه به ناشناخته بودن بسیاری از اَعلام و آثار و اماکنِ مربوط به مکتب زیدیّه برای مخاطبان فارسیزبان، شایسته بل بایسته بود که مترجم محترم نام آنها را با حرکتگذاری دقیق و موافق با آنچه که نویسنده ثبت کرده است، درج نماید. در اثر این سهلانگاری، خوانندگان از فوائد و عوائد چشمگیری محروم شدهاند و در موارد بسیاری، از صورت صحیح خوانش اسامی و اَعلامی چون «مقانعی»، «مقرائی»، «حمصر»، «عشاوه»، «وقش»، «مطاهر»، «ریده»، «سناع» و ... ناآگاهند.
5) خطاهای ویرایشی و نگارشی و حروفنگاشتی
در پارهای از عبارات برگردانِ موضوع بحث، کاربرد نابجای علائم ویرایشی موجب ابهام یا اختلال در فهم عبارات نویسنده شده است. برای نمونه، به دو جملۀ زیر توجّه کنید:
1_ «ناطق دربارۀ فقه هادی اثری: کتاب التحریر تألیف کرده و خود بر آن شرحی چندجلدی نوشته است.». (ص 255)
در جملۀ بالا کاربرد علامت دونقطه بعد از کلمۀ «اثری» کاربرد مناسب و متداولی نیست و بهتر بود مترجم از کلماتی چون «بهنام» یا «یعنی» برای رساندن مقصود نویسنده استفاده میکرد.
2_ «در سال ۴۳۷ ه / ۱۰۴۵م و بعد، در یمن، برای نخستین بار امامی ظهور کرد که از بازماندگان قاسم بن ابراهیم نبود. ناصر ابوالفتح دیلمی.». (ص 290)
در جملۀ فوق، «ناصر ابوالفتح دیلمی» که در جایگاه بدل برای «امامی» قرار گرفته است، بهنادرست، بهوسیلۀ نقطه از جملۀ قبل جدا شده است.
همچنین، مترجم بهپیروی از متن اصلی کتاب، در موارد بسیاری که کلمه یا عبارتی، بهصورت بدل یا برای توضیح بیان شده است، از نشانۀ ویرگول استفاده نموده. کاربرد ویرگول برای بیان کلمات و عبارات توضیحی، البتّه کاربردی است رایج و درست امّا گاه در برخی از جملات اگر با کلماتی توضیحی مثل «یعنی» همراه نباشد خواننده را دچار مشکل میسازد. برای نمونه، دو جملۀ زیر را در نظر بگیرید:
1_ «اما نظر معتزله دربارۀ سومین حزب بزرگ، شیعه، که مدّعی بودند امامت را تنها حق عضوی از اعضای خاندان پیامبر میدانند، چه بود؟». (ص 40)
در اینجا اگر مترجم پس از نخستین ویرگول، از کلمۀ «یعنی» نیز استفاده میکرد، ترجمهاش بهمراتب روانتر و روشنتر بود: اما نظر معتزله دربارۀ سومین حزب بزرگ، یعنی شیعه، که مدّعی بودند امامت را تنها حق عضوی از اعضای خاندان پیامبر میدانند، چه بود؟.
2_ «مهمترین دلیل نیبرگ برای نظریههایش این است که آموزۀ موقعیت بينبين واصل، اعتزال، قرار بود در کشمکشهای داخلی یاران پیامبر بر سر عثمان و علی (ع) بجا بودن موضعی خنثی را نشان دهد و بدینترتیب در اصل از موضع حزب بنیعباس پشتیبانی کرد.». (ص 41)
در اینجا نیز ربط کلمۀ «اعتزال» با قبلش بهخوبی روشن نیست و بهتر بود مترجم، جهت روانی و روشنی ترجمه، پیش از «اعتزال»، کلمهای مثل «یعنی» یا «بهتعبیر دیگر» را به برگردان خویش میافزود. از این گذشته، اگر در همین جمله، بهجای «موقعیت بينبين» معادل و اصطلاح کلامیِ معروف آن، یعنی «منزلت بین المنزلتین» بهکار رفته بود، بر وضوح ترجمه افزوده میشد.
در برگردان مورد بحث، شماری از اغلاط املایی و حروفنگاشتی نیز دیده میشود که فهرست برخی از آنها از این قرار است:
1ـ ص 31، پ 44: طبقاتت ← طبقات.
2_ ص 41، پ 2: دیگاهش ← دیدگاهش.
3_ ص 49، پ 117: العقود ← القعود.
4_ ص 52، س 2: عبدلجبار ← عبدالجبار.
5_ ص 58، س 14: یتکملم ← یتکلم.
6_ ص 59، پ 165: مقاتل الطالبین ← مقاتل الطالبیین.
7ـ ص 91، س 8: زیای ← زیادی.
8_ ص 96، س 1: سلمیان ← سلیمان.
9_ ص 106، س 2: اماام ← امام.
10ـ ص 162، س 19: مسئلت الطبرییین ← مسألة الطبرییَین.
11ـ ص 186، س 5: خد ← خدا.
12_ ص 186، س 8: صدقً ← صدقاً.
13_ ص 187، س 5: یبدیهة ← ببدیهة.
14ـ ص 196، س 4: آزاشدۀ ← آزادشدۀ.
15_ ص 236، س 11: ابن امر ← این امر.
16_ ص 260، س آخر: سلمیان ← سلیمان.
17ـ ص 262، س 9: ادارککننده ← ادراککننده.
18ـ ص 272، س 2: صُیلَیحیه ← صُلَیحیه.
19_ ص 286، س 10: مسئلت العدل ← مسألة العدل.
20_ ص 291، س 1: مقتدترین ← مقتدرترین.
21_ ص 306، س 7: یالاحتساب ← بالاحتساب.
22_ ص 310، س 15: پیروی ← پیرویی.
23_ ص 336، س 16: اصصلاحات ← اصطلاحات.
24ـ ص 26، پ 23: نژد ← نزد.
25ـ ص 57، س 11: ربٍّ واصلاً ← رَبَّ واصلاً.
6) سهوها و سهلانگاریها
گذشته از اشکالات پیشگفته، برخی سهوها و سهلانگاریهای دیگر نیز در مقدّمه و متن ترجمۀ موضوعِ بحث صورت گرفته است که تَذکار آنها سودمند تواند بود. برای نمونه، مترجم در مقدّمۀ خود بر کتاب (ص 9) اظهار داشته است که: «ترجمۀ آیات قرآن برگرفته از ترجمۀ استاد عزتالله فولادوند است». تا آنجا که دانسته است، از استاد عزّتالله فولادوند، مترجم برجستۀ متون فلسفی، هیچگاه ترجمهای از قرآن کریم منتشر نشده است و لابد در اینجا مترجم گرامی دچار سهو شده و منظورش ترجمۀ قرآنِ آقای محمّدمهدی فولادوند بوده است!
ایراد دیگری که شاید بتوان در خصوص برگردان مورد بررسی مطرح نمود، استفاده از تعابیر عامیانه و عوامانه است. لحن ترجمه باید متناسب باشد با گونۀ اثری که ترجمه میشود. کتاب ادبی را باید با لحن و سبک ادبی ترجمه کرد و نوشتۀ علمی را باید موافق با مضمون آن، با سیاق و لحنی رسمی و علمی برگرداند. بر این اساس، استعمال ترکیبها و اصطلاحات عامیانه در ترجمۀ یک متن علمی رسمی، هرچند نادرست نباشد، ناموزون و ناسازوار و غریب مینماید. نمونههایی از این کاربردهای عامیانۀ نامأنوس در عبارات ترجمۀ مورد نظر از این قرار است:
1. «حال قاسم خود را ناگزیر دید پیش از زاغسیاه چوبزدنها و تجسسهای والی به حجاز بگریزد.». (ص 135)
2. «او بهطور بسیار کلی عقیده دارد که اقرار به عدل و توحید، آنگونه که معتزلیها آن را تعبیر میکنند، همیشۀ خدا مورد دفاع اعضای خاندان پیامبر بود.». (ص 269)
3. «امام متوکل باید این را تحمل کند که به سبب انتقادش از شخص سلف به شدت در حرفش بدوند و حسابی جوابش را بدهند.». (ص 283)
4. «بعدها به آنان خرده گرفتند که به این ترتیب در امامت را میبندند.». (ص 287)
5. «مرجئه نوک احزاب قدیمتر را چیدند و در جستوجوی نزدیکی به جماعت، [یعنی نزدیکی] به کلیت و شمول، بودند.». (ص 323)
استفاده از این تعابیر عامیانه، شاید در ترجمۀ یک داستان یا رُمان یا نمایشنامه، کاربردی بجا و مناسب باشد؛ امّا در برگردان یک پژوهش علمی محض در حوزۀ کلام قدیم اسلامی چندان مطبوع و مقبول نمینماید.
اشکال دیگری که بر ترجمۀ تحت بررسی توان گرفت عبارتست از یکدست نبودن برخی از معادلها. در هر ترجمۀ خوبی، مترجم باید اصلِ «یکدستی اصطلاحات» را رعایت کند و در سرتاسر برگردانش تنها یک معادل مشخّص را در برابر یک اصطلاح خاص بهکار ببرد. در ترجمۀ مورد نظر، گاهی اصل مزبور رعایت نشده است. برای نمونه، مترجم در برابر واژۀ «Fünften» گاهی از اصطلاح «خُمس» استفاده کرده است و گاهی نیز معادل نامتداول «پنجیک» را استعمال نموده (ص 212، بند سوم).
اگر مترجم گرامی واژهنامهای از اصطلاحات فنّی برای این برگردان خود فراهم مینمود، این کار احتمالاً هم موجب انضباط وی در کاربرد معادلهای اصطلاحات میشد و هم برای مترجمان دیگر سودمند میافتاد که به واژهنامهای تخصّصی از اصطلاحات اسلامی به زبان آلمانی نیازمندند. امیدوارم مترجم ارجمند در آیندۀ نزدیک به تدوین و نشر چنین اصطلاحنامهای اقدام نماید.
از ایرادات قابل طرح دیگر در خصوص ترجمۀ مورد بحث، حذف برخی از پاورقیها است. برای نمونه، در صفحۀ 214 متن آلمانیِ کتاب یک پاورقی با شمارۀ 411a درج شده است که هیچ نشانی از آن در ترجمۀ فارسی اثر (نگرید به: ص 302) نیست! احتمال دارد با مقابلۀ دقیقترِ ترجمه با اصل کتاب، موارد بیشتری از این قبیل حذفیات و افتادگیها نیز کشف شود!
ایراد گفتنیِ دیگر اینکه در متن اصلیِ چاپشدۀ کتاب به زبان آلمانی، برخی از قسمتها در لابهلای متن با حروفی ریزتر چاپ شده است که شاید نمودار توضیحات فرعی و مطالب جنبی نویسنده باشد. مترجم همواره ملزم است که خصوصیّات ظاهریِ متن اصلی نویسنده را نیز عیناً در برگردان خود رعایت کند و بازتاب دهد. با این حال، در ترجمۀ مورد گفتوگو ترجمان گرامی بدون توجّه به این تفاوت ظاهری، تمام متن را با حروفی یکسان منتشر کرده است. تصرّف ظاهریِ نابجای دیگرِ مترجم، تغییر محلّ برخی از جملات و بندهای کتاب است. دستکم در یکجا، محلّ دو بند از مطالب کتاب، بهدلیلی نامعلوم، جابجا شده است. برای نمونه، در صفحۀ 212 ترجمه، محلّ دو بندِ اوّل و دوم باید مطابق با اصل متن آلمانی کتاب (ص 147) جابجا شود. در اثر تغییر مزبور، ترتیب و شمارۀ پاورقیها در ترجمه نیز دچار دگرگونی و آشفتگی شده است.
باری، ترجمهای که در این نوشتار ارزیابی شد، چنانچه با دقّت و صحّت و بازبینی افزونتری صورت میپذیرفت، اثری سودمندتر و پسندیدهتر مینمود. مترجم ارجمند در مقدّمۀ خود بر کتاب (ص 9) اظهار داشته که: «غلطگیری و نمونهخوانی متن حروفچینیشده، ویرایش و یکدستسازی رسمالخط و تنظیم نمایهها را خود انجام دادهام». بهنظر میرسد که ایراد کار دقیقاً همین بوده که ویراستار کاردان و باصلاحیّتی متن برگردان خانم شادفر را بازخوانی و بازبینی نکرده است تا نامبرده را متوجّه اشتباهات گوناگون خود کند. بیگمان اگر در ترجمههای بعدی این ترجمان، ویراستار ذیصلاحی برگردان وی را با دقّت بررسی و ویرایش کند، متن برگردان، روانتر و پیراستهتر خواهد شد. بهیاد باید داشت که ترجمههای ممتاز و مُمَتّع غالباً در اثر بازخوانی و بازبینی دقیق، و بازنویسی و بازویرایی مکرّر حاصل میشود.
5) خطاهای ویرایشی و نگارشی و حروفنگاشتی
در پارهای از عبارات برگردانِ موضوع بحث، کاربرد نابجای علائم ویرایشی موجب ابهام یا اختلال در فهم عبارات نویسنده شده است. برای نمونه، به دو جملۀ زیر توجّه کنید:
1_ «ناطق دربارۀ فقه هادی اثری: کتاب التحریر تألیف کرده و خود بر آن شرحی چندجلدی نوشته است.». (ص 255)
در جملۀ بالا کاربرد علامت دونقطه بعد از کلمۀ «اثری» کاربرد مناسب و متداولی نیست و بهتر بود مترجم از کلماتی چون «بهنام» یا «یعنی» برای رساندن مقصود نویسنده استفاده میکرد.
2_ «در سال ۴۳۷ ه / ۱۰۴۵م و بعد، در یمن، برای نخستین بار امامی ظهور کرد که از بازماندگان قاسم بن ابراهیم نبود. ناصر ابوالفتح دیلمی.». (ص 290)
در جملۀ فوق، «ناصر ابوالفتح دیلمی» که در جایگاه بدل برای «امامی» قرار گرفته است، بهنادرست، بهوسیلۀ نقطه از جملۀ قبل جدا شده است.
همچنین، مترجم بهپیروی از متن اصلی کتاب، در موارد بسیاری که کلمه یا عبارتی، بهصورت بدل یا برای توضیح بیان شده است، از نشانۀ ویرگول استفاده نموده. کاربرد ویرگول برای بیان کلمات و عبارات توضیحی، البتّه کاربردی است رایج و درست امّا گاه در برخی از جملات اگر با کلماتی توضیحی مثل «یعنی» همراه نباشد خواننده را دچار مشکل میسازد. برای نمونه، دو جملۀ زیر را در نظر بگیرید:
1_ «اما نظر معتزله دربارۀ سومین حزب بزرگ، شیعه، که مدّعی بودند امامت را تنها حق عضوی از اعضای خاندان پیامبر میدانند، چه بود؟». (ص 40)
در اینجا اگر مترجم پس از نخستین ویرگول، از کلمۀ «یعنی» نیز استفاده میکرد، ترجمهاش بهمراتب روانتر و روشنتر بود: اما نظر معتزله دربارۀ سومین حزب بزرگ، یعنی شیعه، که مدّعی بودند امامت را تنها حق عضوی از اعضای خاندان پیامبر میدانند، چه بود؟.
2_ «مهمترین دلیل نیبرگ برای نظریههایش این است که آموزۀ موقعیت بينبين واصل، اعتزال، قرار بود در کشمکشهای داخلی یاران پیامبر بر سر عثمان و علی (ع) بجا بودن موضعی خنثی را نشان دهد و بدینترتیب در اصل از موضع حزب بنیعباس پشتیبانی کرد.». (ص 41)
در اینجا نیز ربط کلمۀ «اعتزال» با قبلش بهخوبی روشن نیست و بهتر بود مترجم، جهت روانی و روشنی ترجمه، پیش از «اعتزال»، کلمهای مثل «یعنی» یا «بهتعبیر دیگر» را به برگردان خویش میافزود. از این گذشته، اگر در همین جمله، بهجای «موقعیت بينبين» معادل و اصطلاح کلامیِ معروف آن، یعنی «منزلت بین المنزلتین» بهکار رفته بود، بر وضوح ترجمه افزوده میشد.
در برگردان مورد بحث، شماری از اغلاط املایی و حروفنگاشتی نیز دیده میشود که فهرست برخی از آنها از این قرار است:
1ـ ص 31، پ 44: طبقاتت ← طبقات.
2_ ص 41، پ 2: دیگاهش ← دیدگاهش.
3_ ص 49، پ 117: العقود ← القعود.
4_ ص 52، س 2: عبدلجبار ← عبدالجبار.
5_ ص 58، س 14: یتکملم ← یتکلم.
6_ ص 59، پ 165: مقاتل الطالبین ← مقاتل الطالبیین.
7ـ ص 91، س 8: زیای ← زیادی.
8_ ص 96، س 1: سلمیان ← سلیمان.
9_ ص 106، س 2: اماام ← امام.
10ـ ص 162، س 19: مسئلت الطبرییین ← مسألة الطبرییَین.
11ـ ص 186، س 5: خد ← خدا.
12_ ص 186، س 8: صدقً ← صدقاً.
13_ ص 187، س 5: یبدیهة ← ببدیهة.
14ـ ص 196، س 4: آزاشدۀ ← آزادشدۀ.
15_ ص 236، س 11: ابن امر ← این امر.
16_ ص 260، س آخر: سلمیان ← سلیمان.
17ـ ص 262، س 9: ادارککننده ← ادراککننده.
18ـ ص 272، س 2: صُیلَیحیه ← صُلَیحیه.
19_ ص 286، س 10: مسئلت العدل ← مسألة العدل.
20_ ص 291، س 1: مقتدترین ← مقتدرترین.
21_ ص 306، س 7: یالاحتساب ← بالاحتساب.
22_ ص 310، س 15: پیروی ← پیرویی.
23_ ص 336، س 16: اصصلاحات ← اصطلاحات.
24ـ ص 26، پ 23: نژد ← نزد.
25ـ ص 57، س 11: ربٍّ واصلاً ← رَبَّ واصلاً.
6) سهوها و سهلانگاریها
گذشته از اشکالات پیشگفته، برخی سهوها و سهلانگاریهای دیگر نیز در مقدّمه و متن ترجمۀ موضوعِ بحث صورت گرفته است که تَذکار آنها سودمند تواند بود. برای نمونه، مترجم در مقدّمۀ خود بر کتاب (ص 9) اظهار داشته است که: «ترجمۀ آیات قرآن برگرفته از ترجمۀ استاد عزتالله فولادوند است». تا آنجا که دانسته است، از استاد عزّتالله فولادوند، مترجم برجستۀ متون فلسفی، هیچگاه ترجمهای از قرآن کریم منتشر نشده است و لابد در اینجا مترجم گرامی دچار سهو شده و منظورش ترجمۀ قرآنِ آقای محمّدمهدی فولادوند بوده است!
ایراد دیگری که شاید بتوان در خصوص برگردان مورد بررسی مطرح نمود، استفاده از تعابیر عامیانه و عوامانه است. لحن ترجمه باید متناسب باشد با گونۀ اثری که ترجمه میشود. کتاب ادبی را باید با لحن و سبک ادبی ترجمه کرد و نوشتۀ علمی را باید موافق با مضمون آن، با سیاق و لحنی رسمی و علمی برگرداند. بر این اساس، استعمال ترکیبها و اصطلاحات عامیانه در ترجمۀ یک متن علمی رسمی، هرچند نادرست نباشد، ناموزون و ناسازوار و غریب مینماید. نمونههایی از این کاربردهای عامیانۀ نامأنوس در عبارات ترجمۀ مورد نظر از این قرار است:
1. «حال قاسم خود را ناگزیر دید پیش از زاغسیاه چوبزدنها و تجسسهای والی به حجاز بگریزد.». (ص 135)
2. «او بهطور بسیار کلی عقیده دارد که اقرار به عدل و توحید، آنگونه که معتزلیها آن را تعبیر میکنند، همیشۀ خدا مورد دفاع اعضای خاندان پیامبر بود.». (ص 269)
3. «امام متوکل باید این را تحمل کند که به سبب انتقادش از شخص سلف به شدت در حرفش بدوند و حسابی جوابش را بدهند.». (ص 283)
4. «بعدها به آنان خرده گرفتند که به این ترتیب در امامت را میبندند.». (ص 287)
5. «مرجئه نوک احزاب قدیمتر را چیدند و در جستوجوی نزدیکی به جماعت، [یعنی نزدیکی] به کلیت و شمول، بودند.». (ص 323)
استفاده از این تعابیر عامیانه، شاید در ترجمۀ یک داستان یا رُمان یا نمایشنامه، کاربردی بجا و مناسب باشد؛ امّا در برگردان یک پژوهش علمی محض در حوزۀ کلام قدیم اسلامی چندان مطبوع و مقبول نمینماید.
اشکال دیگری که بر ترجمۀ تحت بررسی توان گرفت عبارتست از یکدست نبودن برخی از معادلها. در هر ترجمۀ خوبی، مترجم باید اصلِ «یکدستی اصطلاحات» را رعایت کند و در سرتاسر برگردانش تنها یک معادل مشخّص را در برابر یک اصطلاح خاص بهکار ببرد. در ترجمۀ مورد نظر، گاهی اصل مزبور رعایت نشده است. برای نمونه، مترجم در برابر واژۀ «Fünften» گاهی از اصطلاح «خُمس» استفاده کرده است و گاهی نیز معادل نامتداول «پنجیک» را استعمال نموده (ص 212، بند سوم).
اگر مترجم گرامی واژهنامهای از اصطلاحات فنّی برای این برگردان خود فراهم مینمود، این کار احتمالاً هم موجب انضباط وی در کاربرد معادلهای اصطلاحات میشد و هم برای مترجمان دیگر سودمند میافتاد که به واژهنامهای تخصّصی از اصطلاحات اسلامی به زبان آلمانی نیازمندند. امیدوارم مترجم ارجمند در آیندۀ نزدیک به تدوین و نشر چنین اصطلاحنامهای اقدام نماید.
از ایرادات قابل طرح دیگر در خصوص ترجمۀ مورد بحث، حذف برخی از پاورقیها است. برای نمونه، در صفحۀ 214 متن آلمانیِ کتاب یک پاورقی با شمارۀ 411a درج شده است که هیچ نشانی از آن در ترجمۀ فارسی اثر (نگرید به: ص 302) نیست! احتمال دارد با مقابلۀ دقیقترِ ترجمه با اصل کتاب، موارد بیشتری از این قبیل حذفیات و افتادگیها نیز کشف شود!
ایراد گفتنیِ دیگر اینکه در متن اصلیِ چاپشدۀ کتاب به زبان آلمانی، برخی از قسمتها در لابهلای متن با حروفی ریزتر چاپ شده است که شاید نمودار توضیحات فرعی و مطالب جنبی نویسنده باشد. مترجم همواره ملزم است که خصوصیّات ظاهریِ متن اصلی نویسنده را نیز عیناً در برگردان خود رعایت کند و بازتاب دهد. با این حال، در ترجمۀ مورد گفتوگو ترجمان گرامی بدون توجّه به این تفاوت ظاهری، تمام متن را با حروفی یکسان منتشر کرده است. تصرّف ظاهریِ نابجای دیگرِ مترجم، تغییر محلّ برخی از جملات و بندهای کتاب است. دستکم در یکجا، محلّ دو بند از مطالب کتاب، بهدلیلی نامعلوم، جابجا شده است. برای نمونه، در صفحۀ 212 ترجمه، محلّ دو بندِ اوّل و دوم باید مطابق با اصل متن آلمانی کتاب (ص 147) جابجا شود. در اثر تغییر مزبور، ترتیب و شمارۀ پاورقیها در ترجمه نیز دچار دگرگونی و آشفتگی شده است.
باری، ترجمهای که در این نوشتار ارزیابی شد، چنانچه با دقّت و صحّت و بازبینی افزونتری صورت میپذیرفت، اثری سودمندتر و پسندیدهتر مینمود. مترجم ارجمند در مقدّمۀ خود بر کتاب (ص 9) اظهار داشته که: «غلطگیری و نمونهخوانی متن حروفچینیشده، ویرایش و یکدستسازی رسمالخط و تنظیم نمایهها را خود انجام دادهام». بهنظر میرسد که ایراد کار دقیقاً همین بوده که ویراستار کاردان و باصلاحیّتی متن برگردان خانم شادفر را بازخوانی و بازبینی نکرده است تا نامبرده را متوجّه اشتباهات گوناگون خود کند. بیگمان اگر در ترجمههای بعدی این ترجمان، ویراستار ذیصلاحی برگردان وی را با دقّت بررسی و ویرایش کند، متن برگردان، روانتر و پیراستهتر خواهد شد. بهیاد باید داشت که ترجمههای ممتاز و مُمَتّع غالباً در اثر بازخوانی و بازبینی دقیق، و بازنویسی و بازویرایی مکرّر حاصل میشود.
- Madelung, Wilferd, Der Imam al-Qāsim ibn Ibrāhīm und die Glaubenslehre der Zaiditen, Berlin, Boston: De Gruyter, 1965.
- مادِلونگ، ویلفِرد، امام قاسم بن ابراهیم و اصول اعتقادی زیدیّه، ترجمۀ: شیرین شادفر، نشر نامک، تهران، 1400، 400 ص.
- خزاعیفر، علی، «واحد ترجمه»، مجله مترجم، سال چهارم، شمارۀ 15، ص 20.
- نجفی، ابوالحسن، «مسئله امانت در ترجمه»، مجله نشر دانش، آذر و دی 1361، شمارۀ 13، ص 10.
- خزاعیفر، علی، «چهار نوع ترجمه»، مجله مترجم، سال بیستوششم، شمارۀ 61، ص 8.
- همان.
چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۴۳