چکیده:
برخی از کاتبان فاضل که به استنساخ آثار کهن میپرداختهاند، گاه در متنی که کتابت میکردهاند تصرّفاتی به قصدِ تهذیب و تسهیل و تصحیح عبارات آن مینموده و در نتیجه، متنی مُصَحَّف و دگرگون شده را پدید میآوردهاند. همین خطا، در مواردی، از مصحّحان فاضل نیز سر زده و پارهای اصلاحات ناروا را در ویراست بعضِ متون اسلامی رقم زده است. حاصل کار آن کاتبان و این مصحّحان، به سبب تحریفات و تصحیحاتی که بر متن تحمیل کردهاند، ارائۀ دستنوشتهایی نامعتمد و ویراستهایی نامعتبر از تراث اسلامی است. در نوشتار حاضر، ضمن اشاره به تذکارهایی که استادان فنّ تصحیح متون در این باره دادهاند، جوانب و پیامدهای مختلف این معضِل با تفصیل افزونتری بررسی شده است. سپس نمونههایی از تصرّفات و اصلاحات یکی از کاتبان فاضلِ پرکار، یعنی علّامه شیخ محمّد طاهر سَماوی، در دستنویسی که از رسالۀ «جَوابُ المَسَائلِ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ» نوشتۀ شریف مرتَضی فراهم آورده است، مورد بحث قرار گرفته است.
کلید واژهها: کاتبان، تصحیف، تصحیح متون، شیخ محمّد طاهر سَماوی، رسالۀ «جَوابُ المَسَائلِ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ».
1_ مقدّمه
دخل و تصرّفاتی که کاتبان فاضل گاه و بیگاه در دستنوشتهای خویش از آثار کهن به قصد تصحیح و پیراستن متن از اغلاط روا میداشته و تغییراتی که برای بهسازیِ متون انجام میدادهاند، از جمله موضوعات مهمّ مورد بحث در فنّ تصحیح متون است. استادان این صِناعت در تألیفات خویش، از موضوع یادشده، بویژه در خصوص تصحیح متون ادبی، سخن گفته و در باب آن تَذکارها دادهاند و مصحّحان را از مُخاطَرات بیتوجّهی به اینگونه تصرّفات بر حذر داشتهاند. با این وصف، در بسیاری از ویراستهایی که از متون اسلامی ارائه میشود، نشانههای عدم التفات مصحّحان به این نکتۀ پر اهمّیّت همچنان مشهود است. از اینرو، در نوشتار حاضر تلاش میشود این موضوع خطیر بار دیگر بررسی گردد و بطور خاص نمونههایی از آن دست تصرّفات در کتابت آثار اسلامی نشان داده شود تا تصویر موضوع لختی روشنتر گردد. بدیهی است که افزون بر اصلاحات و تصرّفات عامدانهای که گاه کاتبان فاضل به نیّت تهذیب یا تسهیل متن انجام میدادهاند و بدینسان ناخواسته از اعتبار دستنوشتهای خویش میکاستهاند، بمانند هر کاتب دیگری، ممکن است در نسخۀ دستنویس آنها خطاهایی ناشی از بدخوانیها یا انواع سهوهای دیگر نیز راه یافته باشد. اینگونه خطاها در نوشتار حاضر مدّ نظر قرار ندارد. همچنین آن نوع از تصرّفات عامدانهای که این کاتبان به دلایلی همچون گرایشها و تعصّبات قومی یا مذهبی در متن روا میداشتهاند، خارج از موضوع مورد گفتوگوی ماست. سخن ما در اینجا، تنها راجع است به آن دسته از تصرّفاتی که کاتبان فاضل با آگاهی و عمد به قصد اصلاح یا روانسازی متن مرتکب میشدهاند.
2_ تذکارهایی در باب تصرّفات ناروای کاتبان فاضل
متخصّصان فنّ تصحیح متون در آثاری که در این زمینه نگاشتهاند، در خصوص موضوع و معضِل مورد بحث تذکّراتی سودمند دادهاند که در اینجا به منظور تمهید مقدّمات بحث، به بازگفت پارهای از آنها میپردازیم. استاد نجیب مایل هِرَوی در کتاب ارزشمند «نقد و تصحیح متون» پس از بیان این نکته که گاه کاتبی آگاه، با ذوق و سلیقۀ خود، اغلاط متنی را که از روی آن مینوشته، تصحیح میکرده است، خاطرنشان کردهاند:
«بیشتر كاتبانی که از اندك مایه ذوق و سليقه و آگاهی بهرهمند بودهاند، در مورد سقطات و افتادگیهای مربوط به واژگان و عباراتِ نسخهٔ منقول عنه خود به همین شیوه عمل کردهاند. این دسته از کاتبان _ خاصّه آنانی که به سنّتهای عرض و مقابله و سماع و اصل امانت در نسخهنویسی و کتابت بیتوجّه بودهاند _ بیشترینۀ تصرّفات را در نسخههایی که نویسانیدهاند، بحاصل آوردهاند، و سخنی بگزاف نیست اگر گفته شود که دستنوشتههای کاتبان کم سواد _ که از روی ذوق و سلیقه در منقولات نسخهٔ منقول عنه خود تصرّف نمیکردهاند _ از نظر تصحیح و تحقیق در نسخههای خطّی به قیاس با دستنوشتههای کاتبان مزبور معتبرند؛ زیرا نسخههایی که دارای اغلاط و افتادگیهایی بارز باشند مصحّحان را زودتر به صورت درست و هیأت کامل یک اثر میرسانند، در حالی که نسخههای تصرّفشده به دست کاتبان مذکور چه بسا که آنان را در مواردی بفریبد و از صورت اصیلِ اثر دور گرداند».1
استاد ارجمند آقای جویا جهانبخش نیز در مقالهای کوتاه زیر عنوان «بلای کاتبان باسواد!» در باب تصرّفات و تحریفات نابجایی که کاتبان باسواد در نسخ خطّی انجام دادهاند، بهاختصار سخن گفته، و ضمن برشماری یکی دو نمونه از اینگونه تصرّفات در ضبط برخی کلمات در ابیات شاهنامه، بر این نکته تأکید کرده است که:
«کثیری از دستبُردهایِ ملحوظ در متونِ تاریخی و تفسیری و ... از روندِ تصرّفاتِ آگاهانۀ کاتبانی حکایت میکند که از سرِ اطّلاع _ و چه بسا به سائقۀ «احساسِ وظیفه»! _ این نگارشها را «کهنهزدائی» کرده از تعابیرِ نامأنوس میپیراسته و به زبان و فرهنگ ِ عصرِ خویش نزدیک میکردهاند».2
ایشان در موضعی دیگر نیز بدین دقیقه چُنین انتباه داده است:
«در نظر بگیرید کاتبی فاضل ولی نااَمین نسخهای از یک متن کهن کتابت کرده و چون متوجّهِ ابهامات و مُشکلاتِ متن بوده، ضبطهایِ پیچیده را به ضبطهایِ مُناسب و روان (ولی غیر اصیل) بَدَل ساخته. مُصحِّح مبتدی در برخورد با چُنین نسخهای ممکن است فریبِ سلامتِ ظاهریِ متنِ آن را بخورد، در حالی که یک نسخهٔ نسبتاً مغلوط که ضبطهایِ اصیل را با تحریف و تصحیف نقل کرده، بسی ارزشمندترست از یک نسخهٔ مشکلزدائی شده که ضبطهایِ اصیل را بکلّی دگرگون کرده، و هر چند به روانی و سهولت خوانده میشود، از متنِ اصیل و اصلی دورترست».3
آقای دکتر محمود امید سالار نیز در ضمن نوشتاری به همین نکته توجّه دادهاند که:
«کاتب امین از کاتب فاضل بهتر است زیرا کاتب امین متن را چنانکه دیده مینویسد، و کاتب فاضل چنان با مهارت در متن دست میبرد که اگر مصحح اهل نباشد دستبرد او را با کلام نویسنده اشتباه میکند».4
اکنون در مقال و مجال حاضر مایلم در خصوص این موضوع با بسط بیشتری سخن گویم و بویژه نمونههایی را از تصرّفات و اصلاحات یکی از کاتبان فاضل بل مّفضال، یعنی علّامه شیخ محمّد بن طاهر سَماوی، در کتابت نسخهای از رسالۀ «جَوابُ المَسَائلِ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ» نوشتۀ شریف مرتَضی بازگو نمایم.
3_ محاسن و معایب دستنوشتهای کاتبان فاضل
تصرّفاتِ تحریفگونهای که بعضِ کاتبان فاضل در حین کتابت نسخ خطّی به قصد تصحیح متن و پیراستن آن از اغلاطِ پِنداشته یا تسهیل عبارات دشوار متن انجام میدادهاند، موجب پدید آمدن دستنوشتهایی از آثار اسلامی شده است که در برخی مواضع، تفاوتهای عمدهای در ضبط کلمات، با سایر نسخههایی که بر دست کاتبان معمولی کتابت شدهاند، دارد. چُنین دستنوشتهایی عموماً ممکن است از آن حیث که به قلم کاتبان فاضل استنساخ شدهاند، ارزشمند و حائز اهمّیّت تلقّی شوند و حتّی شاید نحوۀ ضبط کلمات در آنها به هنگام داوری در باب اختلاف نسخ مرجِّحی نزد مُصحّحان بشمار آید. امّا باید توجّه داشت در صورتی که احراز شود کاتبِ فاضلِ نسخه، در حین استنساخ اثر، عامدانه به اصلاح و ترمیم عبارات متن پرداخته است، نسخۀ کتابتشده بر دست او دیگر چندان قابل اعتماد و اعتنا نخواهد بود و مصحّح باید در خصوص استفاده از ضبطهای اینگونه نسخ _ بویژه ضبطهای منحصر بفرد آنها _ جانب احتیاط را بطور کامل رعایت نماید. در واقع، به هنگام بروز اختلاف ضبط کلمات میان این قبیل نسخ با سایر نسخههای اثر، باید در ضبطهایِ مختارِ کاتبان فاضلِ چُنین دستنوشتهایی با دیدۀ تردید و حتّی سوء ظنّ نگریست و همواره این احتمال را ملحوظ داشت که آنها از جانب خود و به اقتضای دانش و پسند فرهیختۀ خویش در نسخه دست برده، متن نویسنده را دگرگون کرده باشند.
بر این اساس باید میان کاتبان فاضلِ امین و کاتبان فاضلِ غیر امینِ متصرِّف در متن، تمایز نهاد. دستنوشتهای آن دسته از کاتبان فاضلی که از روی قرائن معلوم میشود صرفاً به کتابت متن پرداختهاند بیآنکه آن را اصلاح و تهذیب کرده باشند، حائز اهمّیّت و شایان توجّه است. این اهمّیّت از آن روست که شاید در مواضعی که ضبط دیگر نسخهها دچار اشکال است و ضبط کلمات با ابهام یا ایهام روبروست، فضل و تخصّص و ذهن ثاقب آن کاتبان فاضل در خوانش کلمات به یاریشان آمده باشد و توانسته باشند ضبط صحیح را حدس بزنند. گاهی هم ممکن است اگر اِغلاق و اَغلاطی در متن دیده باشند در حواشی نسخه چُنین مواردی را تذکّر داده باشند. برخلاف این، دستنوشتهای آن کاتبانِ فاضلِ غیر امین که بر بنیاد مقایسه با سایر نسخ اثر میتوان دریافت که در حین استنساخ، خود، به تهذیب و تسهیل و تصحیح متن نیز میپرداختهاند، نباید مورد اعتنا و اعتداد و اعتماد تام قرار گیرد، بلکه باید با احتیاطِ تمام، ضبطهای برگزیدۀ آنها وارسی شود تا مشخّص گردد آیا این ضبطها در زمرۀ تصرّفات ناروای ایشان در متن قرار دارد یا اینکه بر اساس شواهد و قرائنی، حکایتگرِ ضبط اصلی نویسندۀ اثر است.
یکی از نشانههای نسخ نوشتهشده بر دست کاتبانِ دانشمندِ متصرّف، آن است که بطور معمول، ضبطهای مختار چُنین کاتبانِ فاضلی، منحصر بفرد است و با ضبطهای سایر نسخ تناسب و شراکت ندارد، یعنی هیچ نسخۀ دیگری ضبط آنها را تأیید نمیکند. عِلاوه بر این، در اکثر موارد، تصرّفاتِ صورت گرفته در اینگونه نسخ، در راستای بهسازی متن است؛ یعنی از سنخ تصرّفات و تصحیحاتی است که به سادهتر و روانتر شدن متن و تطابق بیشتر آن با قواعد زبانشناختی و صرفی و نحوی میانجامد. سهل است، در نظر این کاتبان، اگر عالمی در گذشته مثلاً به زبان عربی متنی را نگاشته است، لابُد میبایست همواره قواعد صرفی و نحوی را میدانسته و رعایت میکرده است. پس در جایی که متن، با قواعد متعارف و متداول صرفی و نحوی زبان عربی مطابقت ندارد، این کاتبان خود را مجاز میدانستهاند تا در متن دست برده، آن را بر طبق قواعد رایج این زبان اصلاح نماید. برآیند چُنین فرایندی _ چنانکه گفتیم _ پدید آمدن دستنوشتهایی مَحَرَّف و مُصَحَّف از آثار اسلامی است که با نگاشتۀ اصیل نویسندگانشان تفاوتهای آشکار دارد و از اینرو، عبارات و کلمات مکتوب در آنها تماماً قابل استناد به مؤلّفان اصلیشان نیست.
4_ وظیفۀ مُصَحّح در قبال أخطاء نویسنده و اغلاط کاتب
همان خطایِ خطیرِ مشکلآفرینی که گاه در کار کاتبان فاضل مشاهده میشود، در موارد بسیاری، از مصحّحان فاضل نیز سر میزند. یعنی بجای آنکه تلاش نمایند تا متنی عرضه کنند که نزدیکترین صورتِ ممکن به متنِ نوشتهشده بر دست مؤلِّف باشد، گاه بر مَسند شراکت با نویسنده تکیه زده و خودسرانه به تصحیح و درستگردانیِ ضبطهایی که درنظرشان غلط یا مرجوح مینماید، اقدام میکنند. حاصل چُنین شیوهای در ویرایش، «تصحیح متن» به معنای واقعیِ اصطلاحیِ آن نخواهد بود، بلکه بیشتر به ارائۀ تحریری تازه از متنی کهن میماند!
معلوم است که چُنین تصرّفات و تصحیحاتی، برخلاف قواعد مرسوم و مقبول در فنّ تصحیح متن است. وظیفۀ مصحّح، تنها تلاش برای ارائۀ شبیهترین و نزدیکترین متنِ ممکن به اصل متن نویسنده، بر اساس نسخههای موجود است و لذا مُجاز نیست که به اصلاح و تصحیح متن نویسنده از جانب خود دست یازد. مصحّح در مواردی که با کلمه یا عبارتی بهظاهر نادرست (که البتّه معنادار است و شاید بتوان برای آن توجیه و محملی یافت) مواجه میشود و محتمل میداند که این خطا بر قلمِ خودِ نویسنده رفته باشد، بناگُزیر باید در پاورقی تَذکار دهد که ضبط کلمه در متن نسخهها چُنان است در حالی که ضبط صحیح باید چُنین باشد ولی هرگز حقّ تصرّف در متن را ندارد؛ زیرا چُنین کاری برخلاف هدف اصلیِ تصحیح متن است. چنانکه مرحوم دکتر زرّینکوب گفتهاند:
برخی از کاتبان فاضل که به استنساخ آثار کهن میپرداختهاند، گاه در متنی که کتابت میکردهاند تصرّفاتی به قصدِ تهذیب و تسهیل و تصحیح عبارات آن مینموده و در نتیجه، متنی مُصَحَّف و دگرگون شده را پدید میآوردهاند. همین خطا، در مواردی، از مصحّحان فاضل نیز سر زده و پارهای اصلاحات ناروا را در ویراست بعضِ متون اسلامی رقم زده است. حاصل کار آن کاتبان و این مصحّحان، به سبب تحریفات و تصحیحاتی که بر متن تحمیل کردهاند، ارائۀ دستنوشتهایی نامعتمد و ویراستهایی نامعتبر از تراث اسلامی است. در نوشتار حاضر، ضمن اشاره به تذکارهایی که استادان فنّ تصحیح متون در این باره دادهاند، جوانب و پیامدهای مختلف این معضِل با تفصیل افزونتری بررسی شده است. سپس نمونههایی از تصرّفات و اصلاحات یکی از کاتبان فاضلِ پرکار، یعنی علّامه شیخ محمّد طاهر سَماوی، در دستنویسی که از رسالۀ «جَوابُ المَسَائلِ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ» نوشتۀ شریف مرتَضی فراهم آورده است، مورد بحث قرار گرفته است.
کلید واژهها: کاتبان، تصحیف، تصحیح متون، شیخ محمّد طاهر سَماوی، رسالۀ «جَوابُ المَسَائلِ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ».
1_ مقدّمه
دخل و تصرّفاتی که کاتبان فاضل گاه و بیگاه در دستنوشتهای خویش از آثار کهن به قصد تصحیح و پیراستن متن از اغلاط روا میداشته و تغییراتی که برای بهسازیِ متون انجام میدادهاند، از جمله موضوعات مهمّ مورد بحث در فنّ تصحیح متون است. استادان این صِناعت در تألیفات خویش، از موضوع یادشده، بویژه در خصوص تصحیح متون ادبی، سخن گفته و در باب آن تَذکارها دادهاند و مصحّحان را از مُخاطَرات بیتوجّهی به اینگونه تصرّفات بر حذر داشتهاند. با این وصف، در بسیاری از ویراستهایی که از متون اسلامی ارائه میشود، نشانههای عدم التفات مصحّحان به این نکتۀ پر اهمّیّت همچنان مشهود است. از اینرو، در نوشتار حاضر تلاش میشود این موضوع خطیر بار دیگر بررسی گردد و بطور خاص نمونههایی از آن دست تصرّفات در کتابت آثار اسلامی نشان داده شود تا تصویر موضوع لختی روشنتر گردد. بدیهی است که افزون بر اصلاحات و تصرّفات عامدانهای که گاه کاتبان فاضل به نیّت تهذیب یا تسهیل متن انجام میدادهاند و بدینسان ناخواسته از اعتبار دستنوشتهای خویش میکاستهاند، بمانند هر کاتب دیگری، ممکن است در نسخۀ دستنویس آنها خطاهایی ناشی از بدخوانیها یا انواع سهوهای دیگر نیز راه یافته باشد. اینگونه خطاها در نوشتار حاضر مدّ نظر قرار ندارد. همچنین آن نوع از تصرّفات عامدانهای که این کاتبان به دلایلی همچون گرایشها و تعصّبات قومی یا مذهبی در متن روا میداشتهاند، خارج از موضوع مورد گفتوگوی ماست. سخن ما در اینجا، تنها راجع است به آن دسته از تصرّفاتی که کاتبان فاضل با آگاهی و عمد به قصد اصلاح یا روانسازی متن مرتکب میشدهاند.
2_ تذکارهایی در باب تصرّفات ناروای کاتبان فاضل
متخصّصان فنّ تصحیح متون در آثاری که در این زمینه نگاشتهاند، در خصوص موضوع و معضِل مورد بحث تذکّراتی سودمند دادهاند که در اینجا به منظور تمهید مقدّمات بحث، به بازگفت پارهای از آنها میپردازیم. استاد نجیب مایل هِرَوی در کتاب ارزشمند «نقد و تصحیح متون» پس از بیان این نکته که گاه کاتبی آگاه، با ذوق و سلیقۀ خود، اغلاط متنی را که از روی آن مینوشته، تصحیح میکرده است، خاطرنشان کردهاند:
«بیشتر كاتبانی که از اندك مایه ذوق و سليقه و آگاهی بهرهمند بودهاند، در مورد سقطات و افتادگیهای مربوط به واژگان و عباراتِ نسخهٔ منقول عنه خود به همین شیوه عمل کردهاند. این دسته از کاتبان _ خاصّه آنانی که به سنّتهای عرض و مقابله و سماع و اصل امانت در نسخهنویسی و کتابت بیتوجّه بودهاند _ بیشترینۀ تصرّفات را در نسخههایی که نویسانیدهاند، بحاصل آوردهاند، و سخنی بگزاف نیست اگر گفته شود که دستنوشتههای کاتبان کم سواد _ که از روی ذوق و سلیقه در منقولات نسخهٔ منقول عنه خود تصرّف نمیکردهاند _ از نظر تصحیح و تحقیق در نسخههای خطّی به قیاس با دستنوشتههای کاتبان مزبور معتبرند؛ زیرا نسخههایی که دارای اغلاط و افتادگیهایی بارز باشند مصحّحان را زودتر به صورت درست و هیأت کامل یک اثر میرسانند، در حالی که نسخههای تصرّفشده به دست کاتبان مذکور چه بسا که آنان را در مواردی بفریبد و از صورت اصیلِ اثر دور گرداند».1
مایل هروی، نجیب، نقد و تصحیح متون (مراحل نسخهشناسی و شیوههای تصحیح نسخههای خطّی فارسی)، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد، 1369، ص 79. (ویراست جدید اثر با عنوان: تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطّی، انتشارات سوره مهر، تهران، 1393، ص 225).
استاد ارجمند آقای جویا جهانبخش نیز در مقالهای کوتاه زیر عنوان «بلای کاتبان باسواد!» در باب تصرّفات و تحریفات نابجایی که کاتبان باسواد در نسخ خطّی انجام دادهاند، بهاختصار سخن گفته، و ضمن برشماری یکی دو نمونه از اینگونه تصرّفات در ضبط برخی کلمات در ابیات شاهنامه، بر این نکته تأکید کرده است که:
«کثیری از دستبُردهایِ ملحوظ در متونِ تاریخی و تفسیری و ... از روندِ تصرّفاتِ آگاهانۀ کاتبانی حکایت میکند که از سرِ اطّلاع _ و چه بسا به سائقۀ «احساسِ وظیفه»! _ این نگارشها را «کهنهزدائی» کرده از تعابیرِ نامأنوس میپیراسته و به زبان و فرهنگ ِ عصرِ خویش نزدیک میکردهاند».2
جهانبخش، جویا، «بلای کاتبان باسواد!»، مجلّۀ گزارش میراث، شمارۀ اوّل، مهر 1385، ص 12.
ایشان در موضعی دیگر نیز بدین دقیقه چُنین انتباه داده است:
«در نظر بگیرید کاتبی فاضل ولی نااَمین نسخهای از یک متن کهن کتابت کرده و چون متوجّهِ ابهامات و مُشکلاتِ متن بوده، ضبطهایِ پیچیده را به ضبطهایِ مُناسب و روان (ولی غیر اصیل) بَدَل ساخته. مُصحِّح مبتدی در برخورد با چُنین نسخهای ممکن است فریبِ سلامتِ ظاهریِ متنِ آن را بخورد، در حالی که یک نسخهٔ نسبتاً مغلوط که ضبطهایِ اصیل را با تحریف و تصحیف نقل کرده، بسی ارزشمندترست از یک نسخهٔ مشکلزدائی شده که ضبطهایِ اصیل را بکلّی دگرگون کرده، و هر چند به روانی و سهولت خوانده میشود، از متنِ اصیل و اصلی دورترست».3
همو، راهنمای تصحیح متون، مرکز نشر میراث مکتوب، چاپ دوم، تهران، 1384، ص 21.
آقای دکتر محمود امید سالار نیز در ضمن نوشتاری به همین نکته توجّه دادهاند که:
«کاتب امین از کاتب فاضل بهتر است زیرا کاتب امین متن را چنانکه دیده مینویسد، و کاتب فاضل چنان با مهارت در متن دست میبرد که اگر مصحح اهل نباشد دستبرد او را با کلام نویسنده اشتباه میکند».4
امید سالار، محمود، سی و دو مقاله در نقد و تصحیح متون ادبی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، تهران، 1389، ص 429.
اکنون در مقال و مجال حاضر مایلم در خصوص این موضوع با بسط بیشتری سخن گویم و بویژه نمونههایی را از تصرّفات و اصلاحات یکی از کاتبان فاضل بل مّفضال، یعنی علّامه شیخ محمّد بن طاهر سَماوی، در کتابت نسخهای از رسالۀ «جَوابُ المَسَائلِ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ» نوشتۀ شریف مرتَضی بازگو نمایم.
3_ محاسن و معایب دستنوشتهای کاتبان فاضل
تصرّفاتِ تحریفگونهای که بعضِ کاتبان فاضل در حین کتابت نسخ خطّی به قصد تصحیح متن و پیراستن آن از اغلاطِ پِنداشته یا تسهیل عبارات دشوار متن انجام میدادهاند، موجب پدید آمدن دستنوشتهایی از آثار اسلامی شده است که در برخی مواضع، تفاوتهای عمدهای در ضبط کلمات، با سایر نسخههایی که بر دست کاتبان معمولی کتابت شدهاند، دارد. چُنین دستنوشتهایی عموماً ممکن است از آن حیث که به قلم کاتبان فاضل استنساخ شدهاند، ارزشمند و حائز اهمّیّت تلقّی شوند و حتّی شاید نحوۀ ضبط کلمات در آنها به هنگام داوری در باب اختلاف نسخ مرجِّحی نزد مُصحّحان بشمار آید. امّا باید توجّه داشت در صورتی که احراز شود کاتبِ فاضلِ نسخه، در حین استنساخ اثر، عامدانه به اصلاح و ترمیم عبارات متن پرداخته است، نسخۀ کتابتشده بر دست او دیگر چندان قابل اعتماد و اعتنا نخواهد بود و مصحّح باید در خصوص استفاده از ضبطهای اینگونه نسخ _ بویژه ضبطهای منحصر بفرد آنها _ جانب احتیاط را بطور کامل رعایت نماید. در واقع، به هنگام بروز اختلاف ضبط کلمات میان این قبیل نسخ با سایر نسخههای اثر، باید در ضبطهایِ مختارِ کاتبان فاضلِ چُنین دستنوشتهایی با دیدۀ تردید و حتّی سوء ظنّ نگریست و همواره این احتمال را ملحوظ داشت که آنها از جانب خود و به اقتضای دانش و پسند فرهیختۀ خویش در نسخه دست برده، متن نویسنده را دگرگون کرده باشند.
بر این اساس باید میان کاتبان فاضلِ امین و کاتبان فاضلِ غیر امینِ متصرِّف در متن، تمایز نهاد. دستنوشتهای آن دسته از کاتبان فاضلی که از روی قرائن معلوم میشود صرفاً به کتابت متن پرداختهاند بیآنکه آن را اصلاح و تهذیب کرده باشند، حائز اهمّیّت و شایان توجّه است. این اهمّیّت از آن روست که شاید در مواضعی که ضبط دیگر نسخهها دچار اشکال است و ضبط کلمات با ابهام یا ایهام روبروست، فضل و تخصّص و ذهن ثاقب آن کاتبان فاضل در خوانش کلمات به یاریشان آمده باشد و توانسته باشند ضبط صحیح را حدس بزنند. گاهی هم ممکن است اگر اِغلاق و اَغلاطی در متن دیده باشند در حواشی نسخه چُنین مواردی را تذکّر داده باشند. برخلاف این، دستنوشتهای آن کاتبانِ فاضلِ غیر امین که بر بنیاد مقایسه با سایر نسخ اثر میتوان دریافت که در حین استنساخ، خود، به تهذیب و تسهیل و تصحیح متن نیز میپرداختهاند، نباید مورد اعتنا و اعتداد و اعتماد تام قرار گیرد، بلکه باید با احتیاطِ تمام، ضبطهای برگزیدۀ آنها وارسی شود تا مشخّص گردد آیا این ضبطها در زمرۀ تصرّفات ناروای ایشان در متن قرار دارد یا اینکه بر اساس شواهد و قرائنی، حکایتگرِ ضبط اصلی نویسندۀ اثر است.
یکی از نشانههای نسخ نوشتهشده بر دست کاتبانِ دانشمندِ متصرّف، آن است که بطور معمول، ضبطهای مختار چُنین کاتبانِ فاضلی، منحصر بفرد است و با ضبطهای سایر نسخ تناسب و شراکت ندارد، یعنی هیچ نسخۀ دیگری ضبط آنها را تأیید نمیکند. عِلاوه بر این، در اکثر موارد، تصرّفاتِ صورت گرفته در اینگونه نسخ، در راستای بهسازی متن است؛ یعنی از سنخ تصرّفات و تصحیحاتی است که به سادهتر و روانتر شدن متن و تطابق بیشتر آن با قواعد زبانشناختی و صرفی و نحوی میانجامد. سهل است، در نظر این کاتبان، اگر عالمی در گذشته مثلاً به زبان عربی متنی را نگاشته است، لابُد میبایست همواره قواعد صرفی و نحوی را میدانسته و رعایت میکرده است. پس در جایی که متن، با قواعد متعارف و متداول صرفی و نحوی زبان عربی مطابقت ندارد، این کاتبان خود را مجاز میدانستهاند تا در متن دست برده، آن را بر طبق قواعد رایج این زبان اصلاح نماید. برآیند چُنین فرایندی _ چنانکه گفتیم _ پدید آمدن دستنوشتهایی مَحَرَّف و مُصَحَّف از آثار اسلامی است که با نگاشتۀ اصیل نویسندگانشان تفاوتهای آشکار دارد و از اینرو، عبارات و کلمات مکتوب در آنها تماماً قابل استناد به مؤلّفان اصلیشان نیست.
4_ وظیفۀ مُصَحّح در قبال أخطاء نویسنده و اغلاط کاتب
همان خطایِ خطیرِ مشکلآفرینی که گاه در کار کاتبان فاضل مشاهده میشود، در موارد بسیاری، از مصحّحان فاضل نیز سر میزند. یعنی بجای آنکه تلاش نمایند تا متنی عرضه کنند که نزدیکترین صورتِ ممکن به متنِ نوشتهشده بر دست مؤلِّف باشد، گاه بر مَسند شراکت با نویسنده تکیه زده و خودسرانه به تصحیح و درستگردانیِ ضبطهایی که درنظرشان غلط یا مرجوح مینماید، اقدام میکنند. حاصل چُنین شیوهای در ویرایش، «تصحیح متن» به معنای واقعیِ اصطلاحیِ آن نخواهد بود، بلکه بیشتر به ارائۀ تحریری تازه از متنی کهن میماند!
معلوم است که چُنین تصرّفات و تصحیحاتی، برخلاف قواعد مرسوم و مقبول در فنّ تصحیح متن است. وظیفۀ مصحّح، تنها تلاش برای ارائۀ شبیهترین و نزدیکترین متنِ ممکن به اصل متن نویسنده، بر اساس نسخههای موجود است و لذا مُجاز نیست که به اصلاح و تصحیح متن نویسنده از جانب خود دست یازد. مصحّح در مواردی که با کلمه یا عبارتی بهظاهر نادرست (که البتّه معنادار است و شاید بتوان برای آن توجیه و محملی یافت) مواجه میشود و محتمل میداند که این خطا بر قلمِ خودِ نویسنده رفته باشد، بناگُزیر باید در پاورقی تَذکار دهد که ضبط کلمه در متن نسخهها چُنان است در حالی که ضبط صحیح باید چُنین باشد ولی هرگز حقّ تصرّف در متن را ندارد؛ زیرا چُنین کاری برخلاف هدف اصلیِ تصحیح متن است. چنانکه مرحوم دکتر زرّینکوب گفتهاند:
هدف و غایت نقد و تصحیح متون ادبی آن است که از روی نسخ خطی موجود، نسخۀ اصلی یا قریب باصل یک اثر را احیاء و مرتب و مدون کنند و آن را بصورتی عرضه دارند که خوانندۀ اهل تحقیق بتواند یقین و اطمینان حاصل کند که اگر اصل یک اثر را در دست ندارد، نسخهیی از آن را دارد که بصورت اصلی و شکلی که مصنف و مؤلف اصل نوشته است بنهایت درجه نزدیک است.
5
زرّین کوب، عبدالحسین، یادداشتها و اندیشهها، انتشارات سخن، چاپ ششم، تهران، 1383، ص 27.
بر این اساس، مصحّح امین کسی است که «از تصحیح قیاسی و اجتهاد شخصی، آن هم در متن خودداری میکند و در حاشیه نیز، اگر بقیاس تصحیح و اصلاحی را پیشنهاد میکند در آن تصحیح و اصلاح نهایت دقت و احتیاط را بخرج میدهد».6
همان، ص 21.
همان، ص 42.
چه بسا ضبطهایی که در بدو امر از دیدگاه مصحّح، غلط بهنظر میرسیدهاند ولی در واقع همانها ضبط صحیح بودهاند و مصحّح بنا به دلایلی نتوانسته است وجه صحّت و أصالت آنها را دریابد. نمونههای بسیاری را میتوان برشمرد که در نگاه نخست در یک متن ضبطهای غلطی8
منظور از «غلط»، کلماتی نیست که بطور قطع مهمل و بیمعنا باشند، بلکه منظور کلماتی است که در سیاق متن استعمال آنها غلط بهنظر میرسد.
برای نمونههایی از ضبطهایی که به زعم مصحّح یک متن غلط بوده ولی در واقع همانها ضبطهایی صحیح بودهاند نگرید به: مایل هروی، نجیب، تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطّی، ص 389.
برای آنکه مطلب یادشده بطور عینی ملموس گردد به بیان مثالی در این زمینه میپردازم و سپس به بحث اصلی خود که تصحیحات و تصحیفات کاتبانِ فاضل است بازمیگردم.
در رسالۀ «جَوابُ المَسَائلِ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ»10
این رساله با تصحیح آقای سیّد مَهدی رجایی در مجموعه رسائل شریف مرتضی به چاپ رسیده است. نگرید: رسائل الشريف المرتضی، ج 1، تحقيق: سيّد مهدی رجائی، قم، دار القرآن الكريم، 1405 ه.ق، صص 307 _ 356. هماکنون راقم این سطور نیز مشغول تصحیح مجدّد این رساله برای ارائه در کنگرۀ شریف مرتضی است. با توجّه به اغلاط متعدّدی که در طبع آقای رجائی از این رساله راه یافته است، تمام عباراتی که در اینجا از رسالۀ جَوابُ المَسَائلِ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ نقل میشود، بر بنیاد متن ویراستۀ راقم این سطور است.
«أنّا نَعلَمُ ضَرُورَةً بِاختِبارِ العاداتِ أنَّ النَّاسَ مَتىٰ خَلَوا مِن رَئيسٍ مُهَذَّبٍ، نافِذِ الأمرِ، باسِطِ اليَدِ، يُقَوِّمُ الجانيَ، وَ يُؤدِّبُ المُذنِبَ، فَشَا بَينَهُم التَّظالُمُ وَ التَّغاشُمُ و الأفعالُ القَبيحَةُ».
در تمام نسخههای مهمِّ موجود از رسالۀ نامبرده، در عبارت بالا ضبط «رَئيسٍ مُهَذَّبٍ» آمده است، حال آنکه در عبارات نظیر قسمت یادشده که در برخی از دیگر آثار شریف مرتَضی و همچنین متون همعصر و همخانواده با آثار او وارد شده است، بجای «مُهَذَّبٍ» ضبط «مَهیب» آمده است که البتّه با سیاق متن نیز سازگارتر و در مجموع، بسیار مناسبتر از ضبط «مُهَذَّبٍ» به نظر میرسد. در واقع، چون در عبارت منقول، صحبت بر سر وجود یک رئیس مقتدر در جامعه است که افراد از او خائف باشند (یا به اصطلاح عامیانۀ شایع: حساب ببرند) و او را اطاعت کنند، روشن است که «مهذّب» بودن رئیس چندان مَطمَحِ نظر نیست، بلکه «مَهیب» و با هیبت بودن او در چُنین سیاقی اهمّیّت دارد و به احتمال بسیار زیاد، همین کلمه باید مورد نظر سَیّد مرتَضی هم بوده باشد. چنانکه اشارت رفت، وجود ضبط «مَهیب» در برخی از دیگر آثار سَیّد مرتَضی و نیز چند متن دیگر از آن دوران، شاهدی است قوی بر آنکه در عبارت منقول از رسالۀ «جَوابُ المَسَائلِ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ» نیز ضبط صحیح و اصیل باید همین ضبط «مَهیب» بوده باشد و کلمۀ «مُهَذَّبٍ» _ که در تمام نسخههای این اثر آمده است _ به احتمال بسیار زیاد باید صورتِ مصحَّف و دگرگونشدۀ همان «مَهیب» شمرده شود. برای نمونه، نظیر عبارت یادشده در بالا، در المُقنع في الغَيبة تألیف خودِ شَریف مرتَضی بدین شَکل آمده است:
«أمّا الذي يدلّ على وجوب الإمامة في كلّ زمان: فهو مبنيّ على الضرورة، و مركوز في العقول الصحيحة، فإنّا نعلم علماً ـ لا طريق للشكّ عليه و لا مجال ـ أنّ وجود الرئيس المطاع «المهيب» مدبّرا و متصرّفا أردع عن القبيح و أدعى إلى الحسن، و أنّ التهارج بين الناس و التباغي إمّا أن يرتفع عند وجود من هذه صفته من الرؤساء، أو يقلّ و ينزر، و أنّ الناس عند الإهمال و فقد الرؤساء و عدم الكبراء يتتابعون في القبيح و تفسد أحوالهم و ينحلّ نظامهم.».11
موسوی، على بن الحسين، المُقنع في الغَيبة، تحقیق: محمد على حكيم، موسسة آل البيت (عليهم السلام) لإحياء التراث، بیروت، 1411 ه.ق.، ص 36.
همچنین در رسالة في غیبة الحجة که تألیف دیگری است از سَیّد مرتَضی، این عبارت وارد شده است:
«أما الذي يدل على وجوب الإمامة في كل زمان، فهو أنا نعلم لا طريق للشك علينا أن وجود الرئيس المطاع «المهيب» المنبسط اليد أدعى الى فعل الحسن و أردع عن فعل القبيح، و أن المظالم بين الناس إما أن يرتفع عند وجود من وصفناه، أو يقل. و أن الناس عند الإهمال و فقد الرؤساء يبالغون في القبيح، و تفسد أحوالهم و يختل نظامهم.».12
همو، رسائل الشريف المرتضى، ج 2، ص 294.
شبیه عبارت مذکور، در کتاب شرح جمل العلم و العملِ منسوب به شریف مرتَضی چُنین گفته شده است:
«أنّا نعلم ضرورة أنّ المكلّفين متى كان لهم رئيس مطاع «مهيب» منبسط اليد يؤدّب الجناة و ينتصف من الظّالم للمظلوم و يردع المعاند، كانوا إلى الصّلاح أقرب و من الفساد أبعد. و متى خلوا من رئيس هذه صفته ـ حسب ما ذكرناه ـ كانوا من الصّلاح أبعد و من الفساد أقرب و وقع بينهم الهرج و المرج.».13
همو، شرح جمل العلم و العمل، ص 192.
به همین نحو در کتاب الغیبة از شیخ طوسی ضبط « رئیس مَهیب» سه مرتبه وارد شده است:
1) «من ليس بمعصوم من الخلق متى خلوا من رئيس "مهيب" يردع المعاند و يؤدب الجاني». 14
الطوسی، محمّد بن الحسن، کتاب الغیبة، تحقیق: عباد الله الطهرانی، علی احمد ناصح، مؤسّسة المعارف الإسلامیة، الطبعة الرابعة، قم، 1429 ه.ق.، ص 5.
2) «كون الناس مع رئيس "مهيب" متصرِّف أبعد من القبيح».15
همان، ص 6.
3) «لأن كون الناس مع رئيس "مهيب" متصرف أبعد من القبيح لو اقتضى كونه لطفا واجبا على كل حال و قبح التكليف مع فقده لانتقض بزمان الغيبة». 16
همان، ص 7.
با توجّه به موارد پیشگفته، به نظر میرسد که در عبارت مورد گفتوگو از رسالۀ «جَوابُ المَسَائلِ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ» نیز ضبط اصیل و صحیح احتمالاً باید همان «رَئيسٍ مَهیبٍ» باشد. با این وصف، به دلیل آنکه در تمام نسخههای اثر، ضبطِ موجود «رَئيسٍ مُهَذَّبٍ» است، و کلمۀ «مُهَذَّبٍ» نیز در جملۀ مورد بحث فی الجمله معنادار است و میتوان برای آن توجیه و محملی یافت، مُجاز نیستیم از ضبط نسخهها روگردانیم و در متن اثر تصرّف کرده، آن ضبط بهاحتمال زیاد صحیح و راجحِ «مَهیبٍ» را جایگزین این ضبط بهظاهر غلط و مرجوح «مُهَذَّبٍ» نماییم. دلیل این منع تصرّف آن است که احتمال میرود در این مورد خاص، شریف مرتَضی به علّتی ترجیح داده باشد از کلمۀ «مُهَذَّبٍ» استفاده کند یا حتّی شاید سهواً آن را بکاربرده باشد. بنابراین احتمال اینکه همین ضبط، عیناً ضبطِ مختار نویسنده نیز بوده باشد، منتفی نیست و با وجود چُنین احتمالی، مجاز به تغییر و تبدیل آن نیستیم.
حاصل آنکه مُصحّح از آن حیث که مُصحّح است، مأمور «تصحیح» و درستگردانی عبارات نویسنده و درست کردن آنها نیست، بل تنها موظّف است تا تلاش کند بر بنیاد نسخههای موجود، نزدیکترین متنی را که گمان میکند بر قلم نویسنده جاری شده بوده است (با همۀ خصوصیّات و از جمله اغلاط احتمالی مؤلّفش)، به خوانندگان عرضه کند.
در اینجا البتّه استثنایی هم وجود دارد، یعنی اگر برای مصحّح، بر اساس شواهد و قرائن مختلف، احراز شود که خطای یقینی و قطعیِ مشهود در متن از ناحیۀ نویسنده نبوده است و تنها در اثر سهلانگاری کاتبان حادث شده، در این صورت میتواند (و بل باید) در متن دست برده، خطای واضحِ فاحشِ پدید آمده از سوی کاتبان را اصلاح نماید.17
مرحوم علّامۀ قزوینی در نامهای به سیّد حسن تقیزاده از جمود و تحفّظ او بر اغلاط واضحِ بدیهیِ نسخه در ویراستی که از تحفة الملوک فراهم آورده، انتقاد کرده است: «سرکار عالی امر بدیهی را رها کرده و غلط واضح را با علم به غلط بودنش احتیاط کردهاید، و باز جای این است که گفته شود ان هذا الشیء عجاب. [...] گویا قبل الوقت به قید قسم یا نذر یا پیاده رفتن به کربلا و غیره بر خود مخمّر و مسجّل فرموده بودهاید که هرچه باداباد و هرچه غلطیّتش از اوضح واضحات هم باشد لله علیّ کذا و کذا که چشم بسته متابعت اصل نسخه را مثل عکاس بنمایم، و سپس فی الواقع چشم خود را به هم بسته و از اول تا به آخر به همان مقتضای قسم خود عمل فرمودهاید. این بود انتقاد بنده.». (نگرید: قزوینی، محمّد، نامههای پاریس (از محمّد قزوینی به سید حسن تقی زاده)، به کوشش: ایرج افشار، نشر قطره، تهران، 1384، صص 288 _ 291).
روشن است که ایراد مرحوم قزوینی راجع به حفظ و ابقاء اغلاط واضحی است که در اثر سهو و خطای کاتبان در نسخه راه یافته است نه اغلاطی که بطور قطع از خامۀ مؤلّف چکیده. به نظر قزوینی _ چنانکه در ادامۀ مقاله در نقل سخنی از او خواهیم دید _ اغلاط فاحش کاتبان نسخه را باید اصلاح کرد و هیچ تردید در این خصوص روا نیست؛ امّا اغلاط سرزده از نویسنده را باید در متن ویراست حفظ نمود و از اصلاح آن در خود متن خودداری کرد.
روشن است که ایراد مرحوم قزوینی راجع به حفظ و ابقاء اغلاط واضحی است که در اثر سهو و خطای کاتبان در نسخه راه یافته است نه اغلاطی که بطور قطع از خامۀ مؤلّف چکیده. به نظر قزوینی _ چنانکه در ادامۀ مقاله در نقل سخنی از او خواهیم دید _ اغلاط فاحش کاتبان نسخه را باید اصلاح کرد و هیچ تردید در این خصوص روا نیست؛ امّا اغلاط سرزده از نویسنده را باید در متن ویراست حفظ نمود و از اصلاح آن در خود متن خودداری کرد.
علّامۀ قزوینی در ضمن یکی از نامههایی که به تقیزاده نوشته است بر نکتۀ یادشده تصریح کرده، توصیه به تحفّظ بر ضبط نسخهها تا حدّ امکان میکند. به نظر او در تصحیح یک نسخه لازم است:
«احتیاط شدید دائم مستمر و ابقاء نسخه مهما امکن و ۹۹ درصد به همان حال اصلی خود در متن و اشاره به جمیع تصحیحات و اجتهادات خود در حاشیه، مگر در صورت علم اليقين بل عین الیقین به غلط بودن نسخه آن هم غلط ناسخ نه غلط مؤلف. چه اگر به واسطهٔ بعضی قرائن مثلاً اطراد کتابت کلمهای به نحو مفروضی یا اقتضای وزن و نحو ذلک معلوم شد که فلان املا (که از خارج خلاف آن مقطوع و محرز است) از خود مؤلف است نه از ناسخ در این صورت نیز واضح است که اصلاً و ابداً نباید املای مؤلف را با آنکه شخص قطع به خطای آن دارد تصحیح کرد به املای دیگری که شخص قطع به صحت آن دارد. چه وجههٔ طابع باید تصحیح اغلاط ناسخ باشد نه تصحیح خطاهای خود مؤلف. چه در این صورت کتاب به کلی عوض خواهد شد و کتاب مؤلف دیگر نخواهد بود.».18
قزوینی، محمّد، نامههای پاریس (از محمّد قزوینی به سید حسن تقی زاده)، به کوشش: ایرج افشار، نشر قطره، تهران، 1384، ص 232.
شاید چُنین نظر و رویکردی مورد قبول برخی از دانشورانِ آسانگیرِ زمان ما نباشد، ولی به هر حال موافق است با هدف کلّیِ تعریفشده برای تصحیح متن، یعنی ارائۀ نزدیکترین تحریر به آنچه از قلم نویسندۀ اثر تراویده است با همۀ خصوصیاتش.
5_ شیخ محمّد طاهر سَماوی و نمونهای از تصرّفات او در نسخ
خلاصۀ کلام ما در باب تصحیحات کاتبان فاضل، این است که برخی از نسخههایی که بر دست کاتبان فاضل کتابت شده است در اثر تصرّفات و تصحیحات ناروای آنها _ که خواسته یا ناخواسته حاصل فضل و سواد ایشان بوده _ از صورت اوّلیۀ اثر که ریختۀ خامۀ نویسنده بوده است فاصله گرفته و بهسازی شده و همین صحّت و سلامتِ ظاهری، مصحّح را در هنگام اختیار ضبطِ صحیح گمراه مینماید. چُنین دستنوشتهایی نباید در تصحیح متن اثر چندان معتبر و معتمد قلمداد شود و ضبطهای منحصر بفرد موجود در آنها، داوری و گزینش مصحّح را در خصوص ضبط صحیح تحت تأثیر قرار دهد و احیاناً به انحراف کشاند.
اکنون برای آنکه نمونهای را از آنچه کاتبان فاضل بر سرِ متن میآورند! عیناً و عیاناً به خوانندگان ارجمند نشان دهیم، به مواردی از تصرّفات و تصحیحاتی که عالم ادیب و شاعر فاضل مرحوم علّامه شیخ محمّد بن طاهر السَماوی (1292 _ 1370 ه.ق.) در دستنوشت خود از رسالۀ «جَوابُ المَسَائلِ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ» نوشتۀ شریف مرتَضی انجام داده است، اشاره میکنیم.
مرحوم علّامه شیخ محمّد سَماوی از عالمان شیعی بنامِ نجف اشرف بود که به جمعآوری نسخ و کتب عتیقه و استنساخ آثار شیعه عنایت ویژه داشت و از این راه کتابخانۀ عظیمی نیز برای خویش فراهم آورده بود. حسن عیسی حکیم در کتاب المفصّل في تاريخ النجف الأشرف شرح حال نسبتاً مفصّلی را از وی ارائه نموده و نام 56 اثر را در فهرست آثار او ذکر کرده است.19
حکیم، حسن عیسی، المفصّل في تاريخ النجف الأشرف، المكتبة الحيدرية، قم، 1427 ه.ق، ج 9، صص 345_ 354.
اگرچه این احتمال بکلّی منتفی نیست که اختلافات نسخ موجود میان دستنوشت سَماوی و سایر نسخ رسالۀ طرابلسیات ثانی نه در اثر تصرّفات و تصحیحات او، بلکه ناشی از نسخهای باشد که سَماوی از روی آن کتابت میکرده است، چُنین احتمالی تا پیدا شدن چُنان نسخهای فرضی چندان قابل اعتنا نیست. خاصّه آنکه وی کتابت نسخهاش را در سال 1334 هجری قمری به پایان برده است و بعید به نظر میرسد که به نسخهای از رسالۀ طرابلسیات ثانیه دسترس داشته بوده باشد که امروزه در اختیار ما نباشد. افزون بر این، در ادامۀ مقاله به مواردی از تصریحات وی مبنی بر تصرّف در نسخهها و اصلاح آنها اشاره میکنیم. امری که نشان میدهد تصحیح نسخهها عادت و منش کتابتی وی بوده است.
علّامۀ سَماوی خود، در انجامۀ برخی از نسخی که کتابت کرده است، به تصرّفات و تصحیحاتی که در نسخۀ دستنویس خویش انجام داده، تصریح نموده.21
از دوست دانشورم جناب آقای ابوالفضل حافظیان بابلی که مرا بدین نکته رهنمون شدند سپاسگزارم.
«فرغ من استنساخها علی نسخة مغلوطة و صحّحها بحسب الطاقة الفقیر إلی الله محمد بن الشیخ طاهر السماوي في النجف». (نگرید: تصویر شمارۀ 1)
همچُنین مرحوم سَماوی در انجامۀ دستنوشتش از کتاب الجامع للشرایع (نسخۀ شمارۀ 476 کتابخانۀ آیة الله حکیم نجف) خاطرنشان کرده است که چون نسخهای که از روی آن استنساخ میکرده، سقیم و عیبناک بوده است، بقدر توان در اصلاح اغلاط آن کوشیده است:
«فرغ من استنساخه علی نسخة سقیمة و بذل الجهد في تصحیحه بالفکرة المستقیمة اقل العباد عملاً و أکثرهم زللا محمّد بن الشیخ طاهر السماوي في النجف الأشرف». (نگرید: تصویر شمارۀ 2)
همو در خاتمۀ نسخهای که از کتاب السبائک المذهبة في نظم الأصول نوشته است (نسخۀ شمارۀ 755 _ 1 کتابخانۀ آیة الله حکیم نجف)، باز به مغلوط بودن نسخۀ مورد رجوعش، و همچنین تصرّفات و تصحیحاتی که بر اساس رأی و نظر خودش در دستنوشتی که از آن فراهم میآورده است، اذعان نموده:
«نجز استنساخها بید العبد الآثم ذي المساوي محمّد ابن الشیخ طاهر السماوي علی نسخة کثیرة الغلط و صحّحها حسب رأیه». (نگرید: تصویر شمارۀ 3)
علّامۀ سَماوی در پایان نسخهای هم که از یکی از أجوبة المسائل سید مرتضی استنساخ کرده است (نسخۀ شمارۀ 433 _ 7 کتابخانۀ آیة الله حکیم نجف)، یادآور شده رونوشت خود از این رساله را از روی نسخهای به خطّ صاعد نوشته است که بر بنیاد نسخهای غیر منقوط در سال 986 کتابت شده بوده است. به همین جهت، تصحیفاتی در آن اتّفاق افتاده بوده که وی آنها را درستگردانی کرده است:
«نجزت علی نسخة صاعد المکتوبة سنة تسعمائة و ستّ و ثمانین المستنسخة علی نسخة قدیمة لم تنقط فوقع له فیها تصحیف أعدته إلی الصواب و أنا الفقیر إلی الله ذو المساوي محمّد ابن الشیخ طاهر السماوي». (نگرید: تصویر شمارۀ 4)
جالب توجّهتر آنکه مرحوم سَماوی حتّی به تصحیح و ترمیم نسخهای دست یازیده است که پیش از این، نویسندۀ اثر، خود، به اصلاح اغلاط موجود در آن پرداخته بوده است. در همان کتابخانۀ حکیم نجف نسخهای از رسالۀ الدرر الغرویة في مدائح و مراثی العترة المصطفویة به خطّ مرحوم سَماوی موجود است (نسخۀ شمارۀ 291 _ 1) که در انجام آن، علّامۀ سَماوی تصریح کرده دستنوشت خویش را از روی نسخهای کتابت کرده که ناظم رساله به خطّ خودش در آن اصلاحاتی را انجام داده بوده است؛ ولی از آنجا که همچنان در آن، اغلاطی وجود داشته، وی به تصحیح آن نادرستیها همّت گماشته است:
« نجزت علی نسخة علیها خطّ ناظمها تصحیحاً ولکنّها لا تخلو من غلط فصحّحته حسب الإمکان و أنا الأقل ذو المساوي محمّد ابن الشیخ طاهر السماوي». (نگرید: تصویر شمارۀ 5)
در برخی موارد هم شیخ محمّد سَماوی به مصدر اصلاحات خودش اشاره کرده است. مثلاً وی در خاتمۀ رونوشتی که از خصائص الأئمهی شریف رضی فراهم آورده است (نسخۀ شمارۀ 975 _ 3 کتابخانۀ آیة الله حکیم نجف) تذکار میدهد که در نسخۀ مستنسخ عنه خودش خطاهایی دیده است و برای اصلاح آنها به نهج البلاغة مراجعه کرده است:
«و تمّت نسخاً علی نسخة سقیمة راجعت بها نهج البلاغة فصلحت بعض الصلوح بقدر الإمکان». (نگرید: تصویر شمارۀ 6)
نمونههایی که ذکر شد بخوبی اثبات میکند که کاتب فاضلی همچون شیخ محمّد سَماوی در حین کتابت نسخهها، به اصلاح و پیراستن آنها از اغلاط نیز اقدام میکرده است. امّا بدون شک موارد دیگری نیز وجود داشته است که علّامۀ سَماوی در نسخهها تصرّف کرده و به اصلاح و تهذیب آنها پرداخته، بی آنکه بدین امر تذکار دهد. تصرّفات و تصحیحاتی که وی در دستنوشتش از رسالۀ «جَوابُ المَسَائلِ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ» انجام داده است، یکی از همین موارد است. در ادامه، پارهای از این دست تصرّفات و تصحیحات وی را در رسالۀ نامبرده از نظر میگذرانیم:
1) «اِعلمْ أنَّ كلَّ مَسألَةٍ تَتَعَلَّقُ بالغَيبَةِ مِن هذهِ المَسائلِ، فجَوابُها مَوجودٌ في كتابِنا المُقنِع في الغَيبةِ وَ في الكتابِ22
نگرید: موسوی، على بن الحسين، الذخیرة، ص 433: «و قد أحكمنا هذا كله في الكتاب الشافي»؛ و ص 434: «و على هذه الطريقة اعتمدنا في الكتاب الشافي»؛ و ص 468: «و قد بيّنا في الكتاب الشافي»؛ همو، رسائل الشریف المرتضی، ج 3، ص 90: «ذكرناها في كتبنا و بسطناها، لا سيما في الكتاب الشافي» و ص 109: «و ان كنا قد ذكرنا في الكتاب الشافي ما هو الغاية القصوى»؛ ج 4، ص 74: «و استقصاء هذا الكلام تجده في الكتاب الشافي».
در تمام ده نسخۀ مهمّ رسالۀ «جَوابُ المَسَائلِ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ»، در عبارت یادشده، ترکیب «الکتاب الشافي» ذکر شده است در حالی که در دستنوشت مرحوم شیخ محمّد سَماوی بجای «الکتاب الشافي»، ترکیب «کتاب الشافي» مکتوب است (برگ 1 آ). ظاهراً شیخ محمّد سَماوی گمان کرده است کلمۀ «کتاب» باید مضاف برای اسم «الشافي» باشد؛ لذا به تصحیح عبارت پرداخته و «ال» را از ابتدای «الکتاب» _ که در کلام سَیّد مرتَضی در واقع بهصورت موصوف ذکر شده بوده _ حذف کرده است. این تصرّفِ اصلاحگونۀ علّامۀ سَماوی بر صواب نیست؛ زیرا سَیّد مرتَضی در مواضع متعدّدی از آثار مختلف خود، از کتاب معروف الشافی فی الإمامهاش به همین صورت «الکتاب الشافي» یاد کرده است. بنابراین میتوان حدس زد که ترکیب «الکتاب الشافي» که در تمام نسخ رسالۀ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ آمده به همین شَکل، صحیح و راجح است و به تصرّفی که علّامۀ سَماوی بدان دست یازیده، هیچ نیازی نبوده است.
2) «فَالإعزَازُ وَ كَفُّ أيدِي الظَّلَمةِ علىٰ ضَربَين: أحَدُهما لا يُنافي التكليفَ وَ يكونُ التكليفُ معَه ثابِتاً؛ وَ الضَّربُ الآخَرُ يُنافي التكليفَ.».
در تمام دستنوشتهای بررسی شده از رسالۀ مورد بحث، در جملۀ بالا، ترکیب «الضَّربُ الآخَرُ» ثبت شده است؛ ولی تنها در نسخۀ علّامۀ سَماوی بجای عبارت مذکور، «ثانیها» آمده است (برگ 1 ب). ظاهراً علّامه برای ایجاد هماهنگی با «أحَدُهما» که در جملۀ بالا ذکر شده است ترجیح داده بجای «الضَّربُ الآخَرُ» از عبارت «ثانیها» استفاده کند.
3) «مِن حَيثُ تَمَكَّنَّا مِن إزَالَةِ تَقيَّةِ الإمَامِ وَ مَخَافَتِه».
در نسخۀ دستنوشتِ علّامۀ سَماوی، برخلاف تمام نسخ دیگر رسالۀ الطَّرَابُلُسيَّات الثَّانية، بجای ترکیب «إزَالَةِ تَقيَّةِ الإمَامِ»، ترکیب «إزَالَةِ التَقيَّةِ عن الإمَامِ» ثبت شده است (برگ 2 آ). ظاهراً علّامۀ سَماوی برای مستقیمترشدن عبارت، به تصرّف در آن دستیازیده و «إزَالَةِ تَقيَّةِ الإمَامِ» را به «إزَالَةِ التَقيَّةِ عن الإمَامِ» تبدیل کرده است.
4) «إنَّما يَحُوجُ النَّاسُ في كُلِّ زَمانٍ و عَلىٰ كُلِّ وَجهٍ إلىٰ رَئيسٍ».
با اینکه در تمام نسخ مهمّ رسالۀ الطَّرَابُلُسيَّات الثَّانية ضبط «يَحُوجُ» مشاهده میشود، در نسخۀ کتابتشده بر دست شیخ محمّد سَماوی در جای آن، کلمۀ «یحتاج» که سادهتر و رایجتر است، نوشته شده (برگ 2 ب)؛ که این هم نمونهای است از سادهسازی عبارات نُسَخ از سوی کاتبی فاضل.
5) «و دائِماً یَحدُثُ مَسائِلُ».
در نسخۀ شیخ محمّد سَماوی بجای «یحدث»، فعل بهصورت مؤنّثِ «تحدث» کتابت شده است (برگ 4 آ). ظاهراً شیخ محمّد برای اینکه فعل و فاعل از حیث تأنیث تطابق پیدا کند و فعل، مطابق استعمال رایج در زبان عربی بهصورت مؤنّث درآید، در متن نویسنده تصرّف کرده و بجای «یحدث»، فعل «تحدث» را بکار برده است. در اینجا اگرچه استعمال فعل «تحدث» از حیث استعمال رجحان دارد، نظر به اینکه سایر نسخِ اثر ضبط «یحدث» را تأیید میکند و از حیث قواعد زبان عربی هم در مثال مورد بحث، کاربرد فعل در صورت مذکّر، صحیح و بدون اشکال است، ضبط راجحِ مختار همان «یَحدُثُ» خواهد بود.
6) «و قيلَ لَهُم مَعَ ذلكَ: أَ لَيسَ النَّقَلَةُ إلَيكُم لَيسُوا مَعصُومينَ؟».
در تمام نسخههای اثر، در عبارت بالا، فعل «لیسوا» وارد شده است؛ امّا تنها در نسخۀ مرحوم سَماوی بجای آن، کلمۀ «غیر» مکتوب شده است (برگ 4 آ). آشکارا این تبدیل، در راستای سادهسازی متن صورت گرفته است.
7) «عَلىٰ وَجهٍ يَنقَطِعُ بِه العُذرُ، و يَرتَفِعُ الخِلافُ فيه بَينَ الكُلِّ».
در همۀ نُسَخ رسالۀ مورد گفتوگو، عبارت «يَرتَفِعُ الخِلافُ» وارد شده است؛ امّا در دستنوشت علّامۀ سَماوی، عِوَض آن، عبارت «يَرتَفِعُ به الخِلافُ» درج گردیده (برگ 5 آ). ظاهراً مرحوم سَماوی با توجّه به عبارت پیشین، یعنی «يَنقَطِعُ بِه العُذرُ»، شایسته دیده که عبارت بعدی را هماهنگتر با آن و روانتر سازد، لذا «به» را به فعل «يَرتَفِعُ» نیز افزوده است!
8) «أمَّا دَليلُنَا عَلى وجُوبِ عِصمَةِ الأیِمَّةِ، فَقَد حُكِيَ عَنَّا في هذِه المَسأَلَةِ عَلى الوَجهِ الصَّحيحِ الذي رَتَّبنَاهُ عَلَيه. ثُمَّ عُقِّبَ بِكَلامٍ لَيسَ بِاعتِرَاضٍ عَلَيه في نَفسِه، لٰكِنَّه اعتِرَاضٌ في وجُوبِ الإِمَامَةِ و جِهَةِ الحَاجَةِ إلى الإِمَامِ.».
علّامۀ سَماوی در عبارت بالا _ برخلاف ضبط سایر نسخ اثر _ لفظ «کلام» را به جمله افزوده و عبارت منقول را بدین شکل کتابت کرده است: «ثُمَّ عقّبَ الکلامَ بِكَلامٍ لَيسَ بِاعتِرَاضٍ عَلَيه في نَفسِه» (برگ 7 آ). ظاهراً از منظر او خَلَلی در عبارت بوده که باید با افزودن لفظ «کلام» برطرف میشده است.
9) «كُنّا قَد بَيَّنَّا [أنَّ] جِهَةَ حَاجَةٍ إلَى الرِّیاسَةِ عَقليَّةٌ لازِمَةٌ لِكُلٍّ مَن كُلِّفَ عَلىٰ كُلِّ حَالٍ».
در دستنوشت مرحوم سَماوی بجای «جِهَةَ حَاجَةٍ إلَى» _ که در تمام نسخ مهمّ اثر بالاتّفاق آمده است _ عبارت روانتر و سادهتر و روشنتری با اضافه کردن کلمۀ «الناس» به آن، کتابت شده، یعنی: «جِهَةَ حَاجَةِ الناس إلَى الرِّیاسَةِ» (برگ 7 ب). این اضافه نیز ظاهراً باید کار و ابتکار علّامۀ سَماوی باشد در راستای بهسازی و درستگردانی متن. اگرچه با تصرّفی که ایشان در متن کرده، نوشتۀ مؤلّف واضحتر و روانتر گشته است، چُنین اصلاحی، تصحیحی خطا و نارواست؛ چراکه موجب تغییر و تبدیل و تحریف متن نویسنده شده است.
10) «و النَّظَرُ في كَلامِنَا بِحَيث أشَرنَا إلَيه يُغنِي عَن استينَافِ جَوابٍ هٰهُنَا.».
در کلّیّۀ نسخههای مهمّ برجامانده از رسالۀ الطَّرَابُلُسيَّات الثَّانية، در عبارت بالا، ضبط «بِحَیث أشَرنَا إلَيه» مشاهده میشود. با این وصف، در نسخۀ مرحوم شیخ محمّد سَماوی، در جای «بحیث»، ترکیب «فیما» نوشته شده است (برگ 8 ب). روشن است که در مواضعی همچون جملۀ یادشده، ترکیب «فیما» روانتر و شایعتر از ترکیب «بحیث» است. در واقع این تصرّف یکی از همان نمونههای بسیارِ تصرّفات کاتبان در راستای سادهتر و مستقیمترکردن متون است که امری شایع در میان کاتبان متصرّف بوده است.
11) «و لا رَأينَا الإِشَاراتِ التي قَرَنَهما بِهَا مُوضِحَةً لِمُرادِه، مُؤَکِّدَةً لِبَيانِه».
در دستنوشت مرحوم سَماوی برخلاف آنچه در نُسَخِ دیگر رساله آمده است، یک واو میان دو فِقرۀ «مُوضِحَةً لِمُرادِه» و «مُؤَکِّدَةً لِبَيانِه» افزوده شده است و عبارت بدین شَکل ثبت گردیده: «مُوضِحَةً لِمُرادِه و مُولّدَةً لِبَيانِه» (برگ 9 آ). ظاهراً مرحوم شیخ محمّد سَماوی برای ایجاد ربط وثیقتر میان این دو عبارت، تصمیم گرفته یک «واو» به متن اضافه کند.
12) «لَكَانَ التَّقصيرُ عَائِداً عَلى النَّبيِّ عَلَیهِ السَّلامُ».
بررسی نسخههای رسالۀ الطَّرَابُلُسيَّات الثَّانية نشان میدهد که در تمام آنها، در عبارت بالا ترکیب «عَائِداً عَلى النَّبيِّ» نوشته شده است حال آنکه در نسخۀ استنساخ شده بر دست مرحوم سَماوی بجای «علی» حرف «إلی» مکتوب است: «عَائِداً إلى النَّبيِّ» (برگ 10 ب). اگرچه استعمال هر دو حرف جَرّ «إلی» و «علی» با کلمۀ «عائداً» متداول است، کاربرد آن با حرف «إلی» گویا شایعتر باشد. احتمالاً به همین جهت، علّامۀ سَماوی در متن دست برده است و حرف جرّ «إلی» را جایگزین «علی» _ که در سایر نسخههای رساله آمده است _ نموده.
13) «و الذي يقطعُ عَلىٰ عِلمِهما بِه و مُكَابَرَتِهِما فيهِ، مَا أنكَراهُ مِن بَيعَتِه _ عَلَیهِ السَّلامُ _ بِالإمَامَةِ، و دَعوَاهُما أنَّهُما كَانَا مُكرَهينَ، و بَغیُهما عَلَيه في حَربِهِمَا لَه.».
عبارتی که با کشیدن خطّی زیر آن متمایز شده است، در دستنوشت مرحوم سَماوی به صورت زیر نوشته شده است:
«أنَّهُما كَانَا مُكرَهينَ في بیعتهما عَلَيه و في حَربِهِمَا لَه» (برگ 12 ب).
به نظر میرسد مرحوم سَماوی برای روشنتر کردن عبارت بالا اقدام به اعمال اصلاحاتی در آن کرده است. یعنی بجای «واو» _ که در تمام نسخ رساله آمده است _ حرف «في» را کتابت کرده تا با کلمۀ «مکرهین» که پیش از آن آمده سازگاری یابد. نیز در همین راستا، بعد از «علیه» یک «واو» دیگر افزوده است تا عبارت «في حربهما» عطف بر «في بیعتهما» گردد و با «مکرهین» مرتبط شود.
14) «أحَسُّوا مِن نُفُوسِهم بِتَعَذُّرِ المُعَارَضَةِ».
بر خلاف سایر نسخ رسالۀ الطَّرَابُلُسيَّات الثَّانية که در تمام آنها ترکیب «بِتَعَذُّرِ» درج شده است، در نسخۀ دستنویس مرحوم سَماوی در جای آن، کلمۀ «تَعَذُّر» نوشته شده است (برگ 14 آ). در اینجا نیز احتمالاً علّامۀ سَماوی برای روانتر کردن عبارت، ترکیب «بِتَعَذُّرِ» را سادهتر و بدل به کلمۀ «تَعَذُّر» نموده است.
15) «فَمِمَّا رَوَاهُ مَا أورَدَه في كِتَابِ «التَّسَلِّي و التَّعَزِّي» و أسنَدَه إلَى الصَّادِقِ عَلَیهِ السَّلامُ، حَديثٌ طَويلٌ، يَقُولُ في آخِرِه».
عبارت یادشده، در تمام نسخ مهمّ رسالۀ مورد گفتوگو، به نحوی که در بالا ذکر شد، درج گردیده است؛ امّا در نسخۀ مرحوم سَماوی ترکیب «و هو» به جمله افزوده شده تا در عبارت پیشگفته، بین جملات ربط و پیوندی برقرار شود: «أسنَدَه إلَى الصَّادِقِ عَلَیهِ السَّلامُ، و هو حَديثٌ طَويلٌ».
اگرچه افزوده شدن «و هو» به جمله هیچ خللی در آن ایجاد نمیکند و بل باعث ربط صریحتر جملات به یکدیگر و روانی عبارات میگردد، چُنین تصرّفی از حیث فنّ تصحیح متون جایز نمیباشد؛ چراکه به نظر میرسد موجب تغییر و تحریف در نوشتۀ اصلی مؤلّف خواهد شد.
16) «إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَيُمْسَخُ فِي حَيَاتِهِ قِرْداً أَوْ خِنْزِيراً».
در نسخۀ علّامۀ سَماوی، عبارت «لَيُمْسَخُ فِي حَيَاتِهِ قِرْداً أَوْ خِنْزِيراً»، بهصورت: «إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَيُمْسَخُ فِي صورةِ قِرد أو خنزیرٍ» ثبت شده است (برگ 15 ب) که با آنچه در باقی نسخ رساله آمده است، تفاوتهایی دارد. احتمال اینکه مرحوم سَماوی بقصد سرراستتر کردن عبارت، در آن جملۀ مذکور در تمام نسخ تصرّف کرده، و صورت جدیدی از آن را ارائه کرده باشد، بسیار قوی است.
به غیر از موارد یادشده، نمونههای دیگری هم از این دست تصرّفات در نسخۀ دستنوشت علّامۀ سَماوی ملاحظه میشود که به جهت رعایت اختصار از بیان آنها خودداری میکنیم. امّا در کنار اینها، برخی از تصرّفات و تصحیحاتی هم که مرحوم سَماوی در دستنوشت خویش انجام داده است، اصلاحاتی بجا و جایز به نظر میرسد. نمونۀ زیر یکی از همین قبیل تصرّفات است:
«و إنْ قَالُوا: نَعمَلُ عَلىٰ قَولِ مَن يَروي لَنَا عَنِ الأیِمَّةِ المُتَقَدِّمينَ. قيلَ لَهُم: فَإنْ لَم تَكُن تلكَ الحَادِثَةُ فيمَا فيهِ نَصٌّ عَنهُم؟».
در تمام نسخههای رسالۀ الطَّرَابُلُسيَّات الثَّانية، به استثنایِ دستنوشت مرحوم سَماوی، بجای «قیل لهم» عبارت «قیل لکم» ثبت شده است که با سیاق کلام ناسازگار است. روشن است که پاسخِ «و إنْ قَالُوا»، «قیل لهم» است نه «قیل لکم». ظاهراً به همین جهت مرحوم سَماوی در نسخۀ خویش دست برده و «قیل لکم» را تبدیل به صورت صحیحِ «قیل لهم» کرده است. در اینجا با ناسازگاری آشکاری روبرو هستیم که اگر احراز شود از قلم شریف مرتَضی تراویده است، آنگاه تصرّف سَماوی در آن، و بدل نمودنش به صورت صحیحِ «قیل لهم» کاری ناروا و نادرست خواهد بود؛ ولی با توجّه به قرائن زیر شاید بتوان احتمال استناد آن خطا به سَیّد مرتَضی را بسیار اندک دانست:
1_ نویسندۀ رساله، یعنی شریف مرتَضی، عالمی ادیب بوده است که در زبان عربی تبحّر و تخصّص داشته است و احتمال صدور چُنین لغزش نگارشی و ناهمواریِ ادبی هویدائی از قلم او بسیار اندک است.
2_ نسخههای موجود از رسالۀ الطَّرَابُلُسيَّات الثَّانية همگی، بیش و کم، دستنوشتهایی مغلوط و نامطمئن است که احتمال تحریف و تصحیف در آنها جدّی است.
3_ صورت کتابتی دو کلمۀ «لهم» و «لکم» تا حدودی شبیه به یکدیگر است و لذا تصحیف «لهم» به «لکم» _ بر دست کاتب نسخهای که دستنوشتِ اساس نسخ بازمانده از رسالۀ الطَّرَابُلُسيَّات الثَّانية بوده است _ تا حدّ زیادی ممکن به نظر میرسد.
با عنایت به نِکات بالا شاید بتوان اطمینان حاصل کرد که ضبطِ غلط «لکم»، ناشی از خطای کاتبان بوده و نه خطایی که بر قلم سَیّد مرتَضی رفته. از همینروی، تصرّف و تصحیحی که علّامۀ سَماوی در متن انجام داده است، بجا و صحیح به نظر میرسد.
6_ نتیجه و تلخیص
از آنچه تقدیم شد بطور خلاصه میتوان گفت:
1) باید میان کاتبان فاضلِ امین و کاتبان فاضلِ متصرِّف در متن، تمایز قائل شد. دستنوشتهای آن دسته از کاتبان فاضلی که صرفاً به کتابت متن پرداختهاند بیآنکه آن را اصلاح کرده باشند، حائز اهمّیّت است؛ زیرا ممکن است در مواضع ابهام یا ایهام، حدسهای آنها در پیبردن به ریخت اصلی کلمات سودمند افتد. امّا دستنوشتهای آن کاتبانِ فاضلِ غیر امینِ که در حین استنساخ، خود، به تهذیب و تسهیل و تصحیح متن نیز میپرداختهاند، در خصوص ضبطهای منحصر بفردشان در اکثر مواضع فاقد اعتبار است. در کار با اینگونه نسخ، باید با احتیاطِ تمام، ضبطهای برگزیدۀ آنها را بررسی کرد تا مشخّص گردد آیا این ضبطها در زمرۀ تصرّفات ناروای ایشان در متن قرار دارد یا اینکه بر اساس شواهد و قرائنی، حکایتگرِ ضبط اصلی نویسندۀ اثر است.
2) برخی از نسخههایی که بر دست کاتبان فاضل کتابت شده است در اثر تصرّفات و تصحیحات ناروای آنها _ که خواسته یا ناخواسته حاصل فضل و سواد ایشان بوده _ از صورت اوّلیۀ اثر که ریختۀ خامۀ نویسنده بوده است، فاصله گرفته است و چه بسا مصحّح را در هنگام اختیار ضبطِ صحیح گمراه نماید. چُنین دستنوشتهایی نباید در تصحیح متن اثر چندان معتمد شمرده شود و نباید ضبطهای منحصر بفرد موجود در آنها، داوری و گزینش مصحّح را در خصوص ضبط صحیح تحت تأثیر قرار دهد. با این وصف، به دلیل حدسهای صائبی که گاه از سوی این کاتبان فاضل در خصوص تشخیص تحریفات نسخه و اغلاط آن و ضبط صحیح کلمات مطرح میشود، مقابلۀ اثرِ در دست تصحیح با دستنوشتهای ایشان حتماً توصیه میشود.
3) نسخههایی که بر دست کاتبانِ دانشمندِ متصرّف نوشتهشده است نشانههایی دارد از جمله اینکه بطور معمول، ضبطهای مختار چُنین کاتبانِ فاضلی منحصر بفرد است و با ضبطهای سایر نسخ هماهنگی و شراکت ندارد. دیگر آنکه در اکثر موارد، تصرّفاتِ صورت گرفته در اینگونه نسخ، در راستای سادهتر شدن و روانتر شدن متن و تطابق بیشتر آن با قواعد زبانشناختی و صرفی و نحوی است.
4) وظیفۀ مصحّح، تنها تلاش برای ارائۀ شبیهترین و نزدیکترین متنِ ممکن به اصل متن نویسنده بر اساس نسخههای موجود است و لذا مُجاز نیست که به اصلاح و بهسازی متن نویسنده از جانب خود بپردازد.
5) اگر برای مصحّح، بر اساس شواهد و قرائن مختلف، احراز شود که خطای یقینی و قطعیِ مشهود در متن، از سوی نویسنده نبوده است و تنها در اثر سهلانگاری کاتبان حادث شده است، در این صورت لازم است در متن دست برده و آن خطای واضحِ فاحش را اصلاح نماید.
6) آن دسته از اغلاط متن را که مصحّح بر بنیاد قرائنی درمییابد که ریختۀ قلم شخص نویسنده بوده است، باید به همان صورت غلط در متن اصلی نویسنده حفظ نماید و البتّه حتماً میباید در پاورقی به حدس و اجتهاد خود در باب صورت صحیح آن کلمه یا عبارت اشاره کند. در واقع، وظیفۀ مصحّح، تصحیح اغلاط کاتب است، نه تصحیح أخطاء مؤلّف.
7) اگر نسخههای یک اثر در ضبط کلمهای اتّفاق داشتند که میتوان به ظنّ قوی با توجّه به سیاق متن و نیز شواهد و قرائن بیرونی، حکم به غلط بودن آن کرد، چنانچه توجیهی برای آن ضبط در جمله وجود داشته باشد و احتمال صدور آن از مؤلّف برود، مجاز به تصرّف در آن ضبط و تبدیل آن به ضبطی دیگر که صحیح میانگاریم نیستیم. در چُنین صورتی، تنها باید حدس خود را دربارۀ ضبط صحیح کلمه در پانوشت ابراز کنیم.
8) بزرگانی چون علّامه شیخ محمّد سَماوی _ چُنانکه خود در انجامۀ برخی از نسخی که کتابت کردهاند تصریح نمودهاند _ در مواضع قابل توجّهی، به اصلاح و ترمیم متنی که استنساخ میکردهاند، میپرداختهاند. در نتیجه، گاه، تحریری تا اندازهای متفاوت از سایر نسخ اثر را فراهم آوردهاند که اگرچه خواناتر و سادهتر و مطابقتر با قواعد صرفی و نحوی زبان عربی به نظر میرسد؛ بهدلیل وقوع همین تصرّفات و تصحیحات خودسرانه، دورتر از ریخت متن اصلی و اصیل نویسنده است. با وجود این، دستنوشتهای ایشان به دلیل حدسهای درستی که گاه در تشخیص تحریفات و تصحیفات کاتبان پیشین و ضبط صحیح کلمات و عبارات متن داشتهاند، ارزشمند و شایان توجّه و مراجعه است.
کتابنامه
ـ امید سالار، محمود، سی و دو مقاله در نقد و تصحیح متون ادبی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، تهران، 1389.
ـ جهانبخش، جویا، «بلای کاتبان باسواد!»، مجلّۀ گزارش میراث، شمارۀ اوّل، مهر 1385، صص 12 _ 13.
ـ همو، راهنمای تصحیح متون، مرکز نشر میراث مکتوب، چاپ دوم، تهران، 1384.
ـ حکیم، حسن عیسی، المفصّل في تاريخ النجف الأشرف، المكتبة الحيدرية، قم، 1427 ه.ق.
ـ زرّین کوب، عبدالحسین، یادداشتها و اندیشهها، انتشارات سخن، چاپ ششم، تهران، 1383.
ـ طوسی، محمّد بن الحسن، کتاب الغیبة، تحقیق: عباد الله الطهرانی، علی احمد ناصح، مؤسّسة المعارف الإسلامیة، الطبعة الرابعة، قم، 1429 ه.ق.
ـ قزوینی، محمّد، نامههای پاریس (از محمّد قزوینی به سید حسن تقی زاده)، به کوشش: ایرج افشار، نشر قطره، تهران، 1384.
ـ مایل هروی، نجیب، نقد و تصحیح متون (مراحل نسخهشناسی و شیوههای تصحیح نسخههای خطّی فارسی)، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد، 1369. (ویراست جدید اثر با عنوان: تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطّی، انتشارات سوره مهر، تهران، 1393).
ـ موسوی، على بن الحسين، المُقنع في الغَيبة، تحقیق: محمد على حكيم، موسسة آل البيت (عليهم السلام) لإحياء التراث، بیروت، 1411 ه.ق.
ـ همو، رسائل الشريف المرتضی، ج 1 و 2، تحقيق: سيّد مهدی رجائی، قم، دار القرآن الكريم، 1405 ه.ق.
ـ همو، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق: السیّد احمد الحسینی، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1411 ﻫ.ق.
ـ همو، شرح جُمَل العلم و العمل، تحقیق: الشیخ یعقوب الجعفری المراغی، الطبعة الثانیة، دار الأسوة للطباعة و النشر، طهران و قم، 1419 ه.ق.
- مایل هروی، نجیب، نقد و تصحیح متون (مراحل نسخهشناسی و شیوههای تصحیح نسخههای خطّی فارسی)، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد، 1369، ص 79. (ویراست جدید اثر با عنوان: تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطّی، انتشارات سوره مهر، تهران، 1393، ص 225).
- جهانبخش، جویا، «بلای کاتبان باسواد!»، مجلّۀ گزارش میراث، شمارۀ اوّل، مهر 1385، ص 12.
- همو، راهنمای تصحیح متون، مرکز نشر میراث مکتوب، چاپ دوم، تهران، 1384، ص 21.
- امید سالار، محمود، سی و دو مقاله در نقد و تصحیح متون ادبی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، تهران، 1389، ص 429.
- زرّین کوب، عبدالحسین، یادداشتها و اندیشهها، انتشارات سخن، چاپ ششم، تهران، 1383، ص 27.
- همان، ص 21.
- همان، ص 42.
- منظور از «غلط»، کلماتی نیست که بطور قطع مهمل و بیمعنا باشند، بلکه منظور کلماتی است که در سیاق متن استعمال آنها غلط بهنظر میرسد.
- برای نمونههایی از ضبطهایی که به زعم مصحّح یک متن غلط بوده ولی در واقع همانها ضبطهایی صحیح بودهاند نگرید به: مایل هروی، نجیب، تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطّی، ص 389.
- این رساله با تصحیح آقای سیّد مَهدی رجایی در مجموعه رسائل شریف مرتضی به چاپ رسیده است. نگرید: رسائل الشريف المرتضی، ج 1، تحقيق: سيّد مهدی رجائی، قم، دار القرآن الكريم، 1405 ه.ق، صص 307 _ 356. هماکنون راقم این سطور نیز مشغول تصحیح مجدّد این رساله برای ارائه در کنگرۀ شریف مرتضی است. با توجّه به اغلاط متعدّدی که در طبع آقای رجائی از این رساله راه یافته است، تمام عباراتی که در اینجا از رسالۀ جَوابُ المَسَائلِ الطَّرَابُلُسيَّاتِ الثَّانيةِ نقل میشود، بر بنیاد متن ویراستۀ راقم این سطور است.
- موسوی، على بن الحسين، المُقنع في الغَيبة، تحقیق: محمد على حكيم، موسسة آل البيت (عليهم السلام) لإحياء التراث، بیروت، 1411 ه.ق.، ص 36.
- همو، رسائل الشريف المرتضى، ج 2، ص 294.
- همو، شرح جمل العلم و العمل، ص 192.
- الطوسی، محمّد بن الحسن، کتاب الغیبة، تحقیق: عباد الله الطهرانی، علی احمد ناصح، مؤسّسة المعارف الإسلامیة، الطبعة الرابعة، قم، 1429 ه.ق.، ص 5.
- همان، ص 6.
- همان، ص 7.
- مرحوم علّامۀ قزوینی در نامهای به سیّد حسن تقیزاده از جمود و تحفّظ او بر اغلاط واضحِ بدیهیِ نسخه در ویراستی که از تحفة الملوک فراهم آورده، انتقاد کرده است: «سرکار عالی امر بدیهی را رها کرده و غلط واضح را با علم به غلط بودنش احتیاط کردهاید، و باز جای این است که گفته شود ان هذا الشیء عجاب. [...] گویا قبل الوقت به قید قسم یا نذر یا پیاده رفتن به کربلا و غیره بر خود مخمّر و مسجّل فرموده بودهاید که هرچه باداباد و هرچه غلطیّتش از اوضح واضحات هم باشد لله علیّ کذا و کذا که چشم بسته متابعت اصل نسخه را مثل عکاس بنمایم، و سپس فی الواقع چشم خود را به هم بسته و از اول تا به آخر به همان مقتضای قسم خود عمل فرمودهاید. این بود انتقاد بنده.». (نگرید: قزوینی، محمّد، نامههای پاریس (از محمّد قزوینی به سید حسن تقی زاده)، به کوشش: ایرج افشار، نشر قطره، تهران، 1384، صص 288 _ 291).
روشن است که ایراد مرحوم قزوینی راجع به حفظ و ابقاء اغلاط واضحی است که در اثر سهو و خطای کاتبان در نسخه راه یافته است نه اغلاطی که بطور قطع از خامۀ مؤلّف چکیده. به نظر قزوینی _ چنانکه در ادامۀ مقاله در نقل سخنی از او خواهیم دید _ اغلاط فاحش کاتبان نسخه را باید اصلاح کرد و هیچ تردید در این خصوص روا نیست؛ امّا اغلاط سرزده از نویسنده را باید در متن ویراست حفظ نمود و از اصلاح آن در خود متن خودداری کرد. - قزوینی، محمّد، نامههای پاریس (از محمّد قزوینی به سید حسن تقی زاده)، به کوشش: ایرج افشار، نشر قطره، تهران، 1384، ص 232.
- حکیم، حسن عیسی، المفصّل في تاريخ النجف الأشرف، المكتبة الحيدرية، قم، 1427 ه.ق، ج 9، صص 345_ 354.
- اگرچه این احتمال بکلّی منتفی نیست که اختلافات نسخ موجود میان دستنوشت سَماوی و سایر نسخ رسالۀ طرابلسیات ثانی نه در اثر تصرّفات و تصحیحات او، بلکه ناشی از نسخهای باشد که سَماوی از روی آن کتابت میکرده است، چُنین احتمالی تا پیدا شدن چُنان نسخهای فرضی چندان قابل اعتنا نیست. خاصّه آنکه وی کتابت نسخهاش را در سال 1334 هجری قمری به پایان برده است و بعید به نظر میرسد که به نسخهای از رسالۀ طرابلسیات ثانیه دسترس داشته بوده باشد که امروزه در اختیار ما نباشد. افزون بر این، در ادامۀ مقاله به مواردی از تصریحات وی مبنی بر تصرّف در نسخهها و اصلاح آنها اشاره میکنیم. امری که نشان میدهد تصحیح نسخهها عادت و منش کتابتی وی بوده است.
- از دوست دانشورم جناب آقای ابوالفضل حافظیان بابلی که مرا بدین نکته رهنمون شدند سپاسگزارم.
- نگرید: موسوی، على بن الحسين، الذخیرة، ص 433: «و قد أحكمنا هذا كله في الكتاب الشافي»؛ و ص 434: «و على هذه الطريقة اعتمدنا في الكتاب الشافي»؛ و ص 468: «و قد بيّنا في الكتاب الشافي»؛ همو، رسائل الشریف المرتضی، ج 3، ص 90: «ذكرناها في كتبنا و بسطناها، لا سيما في الكتاب الشافي» و ص 109: «و ان كنا قد ذكرنا في الكتاب الشافي ما هو الغاية القصوى»؛ ج 4، ص 74: «و استقصاء هذا الكلام تجده في الكتاب الشافي».
شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۸:۴۶