در پاسخ به پرسش شما دربارۀ جایگاه نقدِ کتاب در میان دانشگاهیان و ضرورت آن باید گفت که شوربختانه، در مجموع، «نقد کتاب» درمکتوبات و مطبوعات دانشگاهی و حتّی غیر دانشگاهی ما چندان جایگاه خاصّی ندارد. علّت این امر البتّه تا حدودی روشن است. از یکسو، بطور معمول در دانشگاه افراد بدنبال نگارش مقالاتی هستند که برای آنها امتیاز آور باشد و با ارائه آنها بتوانند ارتقاء رتبه پیدا کنند، در حالی که نیک می‌دانیم بیشتر مجلاّت به اصطلاح علمی ـ پژوهشی، از انتشار مقالات انتقادی ـــ به بهانه اینکه در اینگونه مقالات، نظریّه تازه‌ای ابراز نمی‌شود، و به تعبیر امروزی: «تولید علم» صورت نمی‌گیرد ـــ از پذیرش و نشر چُنین مقالاتی خودداری می‌کنند. از سوی دیگر، نقد افکار افراد و نوشته‌های آنها معمولاً رنجش و ناراحتی و گاه عناد و کینه آنها را به همراه دارد. بنابراین با چنین پیامدهایی روشن است که صرف وقت و نیرو برای نگارش مقاله‌ای که نه تنها امتیاز آور نیست، بلکه گاه دشمن ساز نیز ممکن است باشد، چندان کار عاقلانه‌ای به نظر نمی‌رسد. چنین است که وقتی رزومه یا همان کارنامک اساتید دانشگاهی را از نظر می‌گذرانید کمتر از این مقالات انتقادی نام و نشانی می‌یابید. طبعاً این امر، اثر خود را بر فضای علمی جامعه خواهد گذاشت؛ و به گمانم، یکی از عوامل پیدائی وضعیّت نه چندان مطلوب کنونی علمی کشور هم در واقع همین پرهیز از نگارش مقالات انتقادی، و سنجش و ارزیابی آثاری است که نوشته می‌شود.
نکته دیگر اینکه طبیعت نقد، تا حدودی آمیخته با تندی است، از این رو برخی، نقد یک اثر و اندیشه نگارنده آن را از حیث اخلاقی و شرعی مصداق بی اخلاقی و «آبروی مؤمن را بردن» یا «غیبت مکتوب» دانسته و می‌دانند و در پی آن، نقدِ ناقد را محکوم، و خود او را ملامت و سرزنش می کنند. همین امر ممکن است در برخی موارد مانع دست‌یازیِ افراد به نگارش نقد آثار دیگران شود. این درحالی است که به عقیده این کمترین، نقد یک اثر، اگر به قصد اصلاح یک نوشته و عبرت آموزی به دیگران باشد ـ و نه از روی عناد و ریاء ـ ، نه تنها مصداق بی اخلاقی و ارتکاب عملی غیر شرعی و مخالف با تقوا نیست، بلکه امری واجب، و مصداقِ «امر به معروف و نهی از منکر» است. مُحیی الدّین نَوَوی، از فقها و محدّثان برجسته اهل سنّت در کتاب الأذکار خود در باب حدود «غیبت» تصریح کرده است که:
«ومن ذلك [أی و من الغیبة المحرّمة] إذا ذكر مصنف كتاب شخصا بعينه في كتابه قائلا : قال فلان كذا مريدا تنقيصه والشناعة عليه فهو حرام ، فإن أراد بيان غلطه لئلا يقلد ، أو بيان ضعفه في العلم لئلا يغتر به ويقبل قوله ، فهذا ليس غيبة ، بل نصيحة واجبة يثاب عليها إذا أراد ذلك». (الأذكار النووية، دار الفکر للطباعة والنشر، بیروت، 1414 ق، باب بيان مهمات تتعلق بحد الغيبة، ص 338)

حاصل معنا آنکه:
«اگر نقل و نقد سخن نویسنده‌ای به قصد تنقیص و بدگویی و طعنه زدن به وی باشد، چُنین کاری غیبت و حرام است؛ ولی اگر به نیّت آشکار ساختن ناراستی و نادرستی سخن آن نویسنده باشد تا دیگران از آن پیروی نکنند، یا چُنین نقدی به قصد نشان دادن ضعف علمی آن نویسنده باشد تا دیگران فریفته او نگردند و قولش را بپذیرند، آنگاه چُنین عملی نه تنها «غیبت» نخواهد بود، بلکه در حکمِ نصیحت واجبی است که بخاطر آن سزاوار ثواب و پاداش اخروی نیز خواهد بود.».

بر این اساس نقد آثار دیگران اگر از سرِ خیر خواهی و همراه با رعایت آداب آن باشد، بخودی خود امری شایسته، بل بایسته است.
بر این اساس جای این پرسش از مخالفان و ناقدانِ نقد هست که اگر نویسنده‌ای از روی سهل انگاری و با شتاب هر چه تمام، کتابی آکنده از اغلاط را به خواننده تحویل دهد تا خود، از مزایای مالی و اداری آن (و بقول دوستی: از مزایایِ نونی و قانونیِ آن) بهره‌مند شود، در حالی که با این کار، او هم به خوانندگان ضرر مالی وارده کرده است و هم افکار آنها را با اندیشه‌ها و آموزه‌های غلط مسموم نموده و عِلاوه بر این، فضای علمی جامعه را نیز آلوده ساخته و ای بسا میراث علمی و فرهنگی اسلامی را نیز ضایع نموده باشد، آیا مستحقّ سرزنش و ملامت نیست؟ آیا نباید کسی او را از «منکری» که انجام داده پرهیز دهد و به راه صلاح و «معروف» فرا بخواند؟ آیا نباید با توبیخ او درس و عبرتی به دیگران آموخت؟ اگر خسارت‌های مادّی و معنوی (علمی) فراوانی که نویسنده‌ای سهل انگار با نشر آثار عیبناک خودش به فرهنگ جامعه و آحاد آن وارد می‌کند، محاسبه شود آنگاه دیگر کسی در خصوص برخورد با آن نویسنده تردیدی بخود راه نمی‌دهد. اینکه در احکام فقهی می‌بینیم در مواردی تأکید شده که اجرای حدود الهی و تنبیه دیگران باید در ملأ عام و دیدگان عوام باشد، یکی از حکمتهایش آن است که تنبیه آن فرد باعث تنبّه و موجب عبرت دیگران شود و در اثر آن، جامعه رو به صلاح رود و به فساد کشیده نشود. در اینجا دلسوزی و طرفداری از آن شخص محکوم ظاهراً هیچ وجه اخلاقی و شرعی نباید داشته باشد.
البتّه منطقی است که شیوه برخورد و میزان تندی قلم در نگارش نقد یک اثر باید با میزان اغلاط و اشتباهات موجود در آن تناسب داشته باشد.
هر چقدر اغلاط و آشفتگی‌های یک اثر بیشتر باشد، لحن نقد آن هم باید تندتر و نکوهش آمیزتر باشد، البتّه بی آنکه ناسزایی به نویسنده آن گفته شود یا به شخصیّت وی توهینی شود. در واقع در عین احترام، باید اشتباهات نویسنده تذکار داده شود تا دریابد با یک جامعه منفعل و به‌خواب رفته و جماعت ناآگاه و ناهشیار مواجه نیست. این تندی و نکوهش البتّه تنها سزاوار کسی است که از روی سهل انگاری و ساده اندیشی و بقصد انتشار هر چه بیشتر آثار خود و کسب شهرت یا بهره‌مندی از مزایای آن، به تألیف یا تصحیح یا ترجمه اقدام کرده باشد، وگرنه کسی که نهایت تلاش خود را کرده است برای آنکه اثری عالمانه و مفید به جامعه علمی عرضه کند، امّا به دلایلی دیگر، در اثرش مرتکب اشتباهات و خطاهایی نیز شده است، طبعاً چندان شایسته نکوهش و سرزنش نخواهد بود. به هر حال پویائی و رشد علمی هر جامعه ارتباط تنگاتنگی با نرخ نقد و نقّادی عالمانه دارد، و تا نقد نباشد از رشد و پیشرفت علمی خبری نخواهد بود. نقد آثار، موجب می‌شود که نویسندگان، کار خود را جدّی بگیرد و با سخت کوشی و دقّت ورزی، آثاری درخورِ جامعه‌ای با فرهنگ ارائه کنند. اگر نقد و نقّادی رایج نباشد هر کس به خود جرأت می‌دهد بدون تلاش کافی و دقّت وافی کتابی مغلوط به خوانندگان نگون‌بخت عرضه کند، ولی اگر نقد و ارزیابی مطبوعات در جامعه رواج داشته باشد و نویسندگان بدانند کسانی هستند که نوشته‌های آنها را با چشمی تیزبین و سنجشگرانه بخوانند و نقد کنند، آنگاه بطور طبیعی جدیّت و دقّت بیشتری در گفتار و نوشتار خود خواهند داشت و رفته رفته چُنین فضائی، تعالی علمی جامعه را به همراه خواهد داشت. همین مقدار، به گمان این بنده، برای بیان ارج و عیار «نقد» و ستایش «نقّادی» کافی است.
يكشنبه ۶ دي ۱۳۹۴ ساعت ۸:۱۴